گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴:

بهتر است که کسانی که
از شاعرها اطلاع درستی دارن نظر بدن
جناب بهنام فایز دشتی بوده نه دشتستانی
و شما بهتر است که از داشته های
خود مایه بگذارید.
بقول شهریار شعر دزد دیده بودیم
اما شاعر دزد نه

کسرا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

به طرز شگفت انگیز و حیرت آوری زیباست

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۴:

بنده این رباعی روبادوستان به اشتراک،
گذاشتم.
جمع آن:7282

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

ایول به گوینده این غزل وروح
شاعرشاد.

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:

بیت هفت: گذشت آن زمانی که بخواهم منت ناخدای کشتی را می کشیدم. وقتی گوهر را به دسن آورذه ام دیگر چه حاجتی است که دریا بروم؟
بیت نهم: وظیفه اینجا معنی حقوق (دستمزد) است. می گوید ای (ندیدپدید!) لب روحبخش یار خودش حق و حقوق تو را می داند. دیگر هر دقیقه نگو حقوق منو بده حقوق منو بده!
بیت آخر: با آدم زبان نفهم برای چی بحث می کنی؟ حرف نزن هنر خودش خودش را نشان خواهد داد

مهیار در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

و شاید هم:
در رفتن جان از بدن گویند بسیاری سخن...

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:

بیت دوم: یه سوآلی از ما بکن که دردت چیه! به هر حال تو هم احتیاجت به خدا که هست. حاجت ما را هم بپرس.
بیت پنجم: نیازی به مقدمه چینی و دلیل و بهانه نیست اگر قصد خون ما را داری. (جان ما متعلق به خودت است) آدم برای گرفتن چیزی که مال خودش است نیاز ندارد آن را به یغما ببرد!

alireza۰fa در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۰:

بسیار عالی

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

بیت ششم شوخ به معنی ناپاک است
بیت آخر دو حالت می تواند تعبیر شود:
1- مضمون شعر حافظ هستی
2- ترانه ای که با موسیقی ات می خوانی سروده ی حافظ است
که هنگام گفتن اولی را گفتم اما دومی بهتر است!

حسین در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴:

ادب دوستان عزیز بایستی بگویم این همه برداشتیس از دیدگاه های متفاوت ودر ضمن همجنسگرایی صحیح هست و همجنسبازی ریشه در تنوع خواهی و افراط دارد لذا کلمات را درست به کار برید ودر نهایت باید بپذیریم که همجنس خواهی همچون دگر جنس خواهی
در سرشت فرد ایجاد میشود و خود خواسته نیست بنابرین این قبیل گرایشات مثل هر گرایش دیگر اگر مشمول افراط شود به فساد نزدیک میشود پس همجنس خواهی بلا مشکل است.شما را عقل هست و اندیشه بیشتر مطالعه فرمایید و بر اساس اندیشه هایی که در مغز شما تحجر بسته زود هنگام قضاوت نکنید.

روفیا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:

شمس برای مولانا یک آینه بود،
مولانا روح زیبایی داشت و نیاز به یک آینه داشت تا زیبایی های او را تمام قد نشان دهد :
خوابها می‌دید جانم در شباب
که سلامم کرد قرص آفتاب
گفتم این دیوانگی بود و محال
کی عروس نو گزیند پیر زال
چون ترا دیدم محالم حال شد
جان من مستغرق اجلال شد
چون ترا دیدم بدیدم خویش را
آفرین آن آینهٔ خوش کیش را

مبین در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:

واقعا شمس که بود؟؟ که مولوی چنان جوشید

مسعود در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:

ببخشید ی سوال داشتم نمسدونستم کجا میشه پرسید کسی اینجا میدونی لغت فرگاد چه معنی میده؟

رضا گودرزی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹:

مصرع نخست می بایست به این ترتیب اصلاح شود:
به گوش هوش من آمد ندای ساقی دوش...

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

فعل بیت اول: افتاده است. دو نیم قید ِ حالت است.
فعل بیت دوم: افتاده است. سقیم قید ِ حالت است.
فعل بیت سوم: افتاده است. نقطه در حلقه افتاده است.
فعل بیت چهارم: افتاده است. طاووس در باغ افتاده است.
فعل بیت چهارم: افتاده است. خاک در دست نسیم افتاده است.
فعل بیت پنجم: افتاده است. عظیم قید حالت است. یعنی بدجور افتاده است!
فعل بیت ششم: افتاده است. عکس بر (استخوان پوسیده) افتاده است.
فعل بیت هفتم: مقیم افتاده است. (فعل مرکب) مثل اقامت گزیدن.
فعل بیت هشتم: اتحاد افتاده است. (فعل مرکب) البته می توان این را هم فعل ساده در نظر گرفت!
توجه بفرمایید که بجز یکی دو مورد، هیچکدام فعل مرکب نبود و ایراد ضعف تالیف با در نظر گرفتن فعل های مرکب نامناسبی مثل «دونیم افتادن» و «سقیم افتادن» و «عظیم افتادن» و گفتن این که این فعل ها فعل های نامرسوم و نامناسبی هستند، وارد نمی باشد. ایراد از مرکب گرفتن فعل های ساده است!

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

بیت دوم: بعضی چیزها هستند که رنگ می پذیرند. مثل پارچه و کاغذ و ... . بعضی چیزها هم هستند که رنگ در آن ها اثری ندارد. می گوید من غلام همت آن کسی هستم که در این دنیا از هر چیزی که رنگ تعلق می پذیرد بی نیاز است. یعنی فعل ِ این جمله (پذیرفتن) است و (تعلق پذیرفتن) نیست.
بیت سوم می گوید آخه من چطور بهت بگم که دیشب سروش عالم غیب در حالت ِ مستی به میخانه پیش ِ من آمد و چه مژده هایی به من داد؟ {تو که باور نمی کنی! باور کنی هم درک نمی کنی!}
بیت پنجم ادامه ی حرفی است که سروش عالم غیب گفته است. تو جایت اینجا نیست و تو را از کنگره ی عرش صدا می زنند و دعوت می کنند. نمی دونم چه مرگته چسبیدی به اینجا و ولش نمی کنی!
بیت هشتم: ادامه ی نصیحتی است که پیر طریقت می گوید که او هم از رهروی یاد گرفته: به هر چیزی که داری رضایت بده و اخم نکن و گره از پیشانی باز کن. چون در ِ اختیار بر من و تو گشوده نشده است.

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست. بقول امروزی ها دور از جون شما...
بیت سوم خیال ِ مخاطب صحبت می کند. خیال ِ تو از چشم ِ من می گذشت و گفت ای دریغا که این گوشه (گوشه ی چشم) تبدیل به ویرانه شده است و هیچ چیز باقی نمانده است!
بیت چهارم و پنجم را به هم مرتبط تصور می کنم. یعنی دور نمانده ست ٍ بیت ِ چهارم می چسبد به نزدیک شد ِ بیت ِ پنجم.
می گوید وصل ِ تو اجل را از من دور می کرد. اما از صدقه سر ِ هجران ِ تو دیگه چیزی نمونده! نزدیک شد آن لحظه که مراقب ِ تو بگوید این خسته ی رنجور، از دوری ِ رخ ِ تو از دنیا رفت.
بیت ششم: می دانم که چاره ی هجران ِ تو صبر کردن است اما چگونه صبر کنم که دیگر طاقت ندارم.
اگر در هجر ِ تو از چشم ِ من اشک روان است به چشم من بگویید اشک فایده ندارد تو باید خون جگر بریزی چون دیگر بهانه ای برای هیچ چیز باقی نمانده.

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

غم عشق یک قصه بیشتر ندارد اما عجیب است که هر بار از زبان هر کسی که می شنوم برایم تازگی دارد!

محمد در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:

مردی، کرم، ز آغاز گو
با توجه به بیت بعد و معنای " گوش گران " کالا درست است. معنای تحت الفظی : جوانمردی کن، کر هستم، دوباره بگو .. مصراع بعد هم دقیقا شح همین معناست

محمدامین احمدپور در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

عجیب است که دراین سایت هرچیزبی ربط وغیرتخصصی منتشرمیشود!چرادوستانی که تخصصی درادبیات ندارند نظرمیدهند وتوجیهات باطل ازیک شعرساده سعدی میکنند؟

۱
۳۶۵۵
۳۶۵۶
۳۶۵۷
۳۶۵۸
۳۶۵۹
۵۴۷۷