گنجور

حاشیه‌ها

علی اکبر عباسیان در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:

سلام. این رباعی شاهکار است. البته بن ابوسعید ابوالخیر هم منسوب است.

محمدعلی طهماسب زاده در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع:

ردپایی ازین داستان در فلوکوری مردمان هشترود به چشم می خورد
ائشک قوناق لیقی ! (مهمانی خرانه)
این اصطلاح در مناطق هشترود در صورتی بیان میشود که عده یی قصد فریفتن شخصی را در سر داشته باشند یا انجام داده اند !
خیلی ها به اشتباه گمان می برند ، در جایی که شلوغ و بی نظم باشد چنین مثلی را باید به کار برد ! که برگردانی غلط از جمله ی معروف [خر تو خری] هست !!
ولی آن چیزی که در هشترود منظور همگان بوده فقط به غفلت اشارت داشته نه شلوغی و بی نظمی !
این اصطلاح در هبچ جای دیگر با این مضمون به کار گرفته نمی شود و در واقع نوعی نهیب از کاری که در اثر غفلت انجام شده یا هشداری است برای بر حذر داشتن از غفلت ! ابن طعن و اگاهی دادان این مردمان چنان است که گویی داستان معروف خر برفت و خر برفت مولانا در همین گستره به وقوع پیوسته باشد !
برای اثبات وجود صوفیان در گذشته های مناطق هشترود وجود ترانه ی به شکل زیر که هنوز هم ورد زبانشان است و در زیر آورده می شود بهترین گواه میباشد :
الیاوالی
چال قاوالی
کیم اویناسین ؟
نصراوالی !
برگردان
ای علی آبادی
تو طبل را بزن
چه کسی برقصد ؟
نصیر آبادی
چنان که مشهود است طبل (قاوال)در دست علی آبادی هاست که از خوی آمده اند !
و سماع را نصیر آبادی ها انجام می دهند که از اهل حق بوده اند !

مهدی کاظمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

آن دمی کز وی مسیحا دم نزد
حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد
همان حرفایی که مثل دم مسیحایی با اولیااش میزنه خداوند..... ازون حرفایی که خود مسیح هم نزد و بزبان نیاورد
ما چه باشد در لغت اثبات و نفی
من نه اثباتم منم بی‌ذات و نفی
کلمه ما در عربی برای اثبات و نفی چیزی بکار میرود ..... ولی من رو نه میشه اثبات کرد نه میشه اصل و ذات دونست و نه میشه نفی کرد .... (( بقول شمس آن خطاط سه گونه خط نوشتی ....یکی او خواندی و لاغیر ...یکی هم او خواندی هم غیر .....یکی نه او خواندی و نه غیر او آن.....))
من کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم
من کسی بودن رو در گذر از منیت و من بودن ذهنی پیدا کردم در ورای خواسته های نفس و در پشت ساخته های فکر .... ( در مورد این من و هویت شکل گرفت توسط ذهن ...این روزها در فضای مجازی مباحث خوبی رو شاهد هستیم ).... پس کسی جدید و خارج از منیت و غرق در عاشقی رو در ناکسی بوجود اوردم کسی خالی از غرض برای خودخواهی کسی بیزار از خود و سرشار از بیخودی ....

جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند
جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند
اکثر ادما و بزرگان اسیر چاکران و طالبان خودشونند یعنی در برابر انها خودشون رو به تصویر میکشند تصویری اغوا کننده و سراسر خودشیفتگی.. وبرای حفظ این تصویر از خودشون بنده بندگانشون میشن تا اونارو از دست ندن و به اعتبارشون ادامه بدن ... بیشتر انسانها هم برای کسی میمرند که برایشان میمیرند و در واقع مست و شیفته شیفتگان خود هستند نه از روی وفاداری بل از روی خودشیفتگی ...

نوید در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

در سطر پنجم نوشته شده از آنجا کاسه چینی بروم آرم که صحیح آن کاسه چینی " به روم " آرم میباشد

محمدعلی طهماسب زاده در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

قطران زبانش پهلوی بود و اینکه ناصر خسرو چنین گفته حمل بر ندانستن زبان فارسی توسط قطران نمی تواند باشد. منظور ناصر خسرو اینست که قطران ،سبک خراسانی را به غایت نمی دانسته !
مشکل اگر نا هم زبانی در بینشان بود ! که فرض کنیم قطران ترک زبان بوده پس ناصر خسرو که خود در دربار ترکان خراسانی عمری به خدمت دیوان سالاری مشغول بوده پس باید در سفرنامه اشاره میکرد که با او به زبان ترکی سخن راندم تا تفهیم شود ! چطور که داستان بقال را توضیح میدهد !
مطلب دیگر اینکه ؛ در آن زمان شهری به نام تبریز وجود نداشته و منظور ناصر خسرو از زلزله یی که آمده بیشتر به اوجان (بستان آباد) مربوط میشود نه تبریز ، چنانچه اگر چنین شهری هم بوده همانند کتابت ابوالفدای جفرافیدان کرد ، که به صورت توریز در سالهای 700 در کتاب خود با اشاره به اینکه قصبه یی بیش نیست ! باید کتابت می شد

نیلوفر در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

ببخشید توست یا تست؟؟؟ چه جوری درسته؟؟

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۵:

10193

کافکا در بیابان در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

این سروده سعدی خیلی غمگین است
دوری و نرسیدن به یار
و توصیفات زیبای سعدی

حسین ف در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

درود بر اهالی شعر و ادبیات
در مورد قافیه و وزن مصراع اول علاوه بر توضیحاتی که دوستان فرمودند که البته بنده نیز در صحت آنها شکی ندارم
من نیز از دوستی توضیحاتی شنیدم که آنرا بیان میکنم تا اگر امکانش وجود داشت دوستان کمی توضیح در مورد صحت و سلامت آن مرقوم بفرمایند
"دو توضیح در مورد مصراع اول این شعر وجود دارد
یکی آن که تا به کجا در گویش شیرازی....
دوم آنکه حافظ در بیت اول عدم صلاحیت خود را بیان میکند و برای بیان و نشان دادن آن مصراع دوم را آورده است به این منظور که حتی وزن شعر و قافیه را هم نمیتواند درست رعایت کند و صلاح آن را نمیداند"
البته این را نیز عارض شوم که ایشان اظهار داشتند که سخنانشان مستند و تحقیق شده است و نزد اساتید بزرگی اینها را شنیده و حدس و گمانه زنی نیستند که البته من مرتکب خطا شدم و منابع را جویا نشدم
سلامت و پایدار

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

ببخشایید،
نماز بردن و نه نماز آوردن ارچه نماز آوردن نیزبی مانا نیست.

پارسا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰:

با عرض سلام و خسته نباشید
وزن شعر ( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ) هست

رضا اهور در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

هان ای دل مشکین سخن پایان ندارد این سخن
با کس نیارم گفت من آن‌ها که می‌گویی مرا
مولانای جان جان اسراری از رمین و زمان رامیدانسته است که البته سعی فرموده است که برخی از آن اسرار را بیان فرماید آما بسیاری از آن اسرار نه در قالب سخن میگنجیده است ونه او قصد افشای آن رازها را داشته است ولذا این بیت و مشابه آنرا در بیشتر شعر های او می توان دید.

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

فعل مرکب،
فعلی را گویند که از دو کلمه ساخته شده است، و بخش فعلی آن در مانایی به دور از مانای معمول آن به کار رود: ویران ساختن، نماز آوردن، اسلام آوردن و.......
ساختن ، کردن و آوردن ، به ترتیب افتادن و پذیرفتن

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

گمنام 1 گرامی
من به خود حق نمی دهم در رویاهای دیگران ، اگرچه بی پایه و خیال پردازی باشد خللی وارد کنم ، بعضی با همین افکار خوشند ، خوش باشند
تنها نگرانیم از انحراف افکاری ست که به خورد جوانان می دهند
همیشه در این لغت معراج حیران بوده ام ، لاهوت و ناسوت ؟؟؟؟
مانا باشید

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۲:

حسین ، ف گرامی
مُهر بر آن شِکّر و پسته مَنِه
مِهر بر این چاکر پیوست نه
میگوید : لب شیرین و خندانت را بگشا و بامن سخن بگو ،
مانا باشی

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

صد البته شعر نه از زمین که از زبان شاعر به در می آید
در باره معراجها!!
لطفا تجدید نظر فرمایید.

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

جناب قاسمی،
گمان میبرم شوخ درین بیت به مانای زیبا، فریبا و دلرباست و نه ناپاک ، 

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

جناب قاسمی،
به گمانم ( دوراز جونتون) در تفسیر بیت :
دور از رخ تو ، چشم مرا نور نماندست.
به خاکی زده اید!
میفرماید : روشنی چشم من از دیدار تو حاصل بود
نک که تو نیستی نوری در چشم من نمانده است
"نور چشمی" شاعر بوده است، به همین آسانی!

محسن در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹:

با احترام به آقا سیاوش این مصرع که شما می فرماید هم وزنش درست نیست چون در دشت سکته ایجاد می شود و یک کلمه برای وزن کم دارد. به نظر من اینگونه بهتر است:"هر دشت که صحن لاله زاری بوده است"

مسلم در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد:

عرض سلام و احترام
اول اینکه دوستان اگر بادقت بخوانند متوجه می شوند که معشوق عاشق رو هنرمند می خواهد نه ثروتمند ودرویش را دعوت به هنر آموزی می کند نه نه درکسب مال و ثروت و اینکه و همه آنهای را که ادعای عاشقی می کند را جواب رد می دهد . و مقصود از فتنه را بیدار ی پیوست بود همین جنگ و جدالهای عاشق نماهای است که در کوچه وبازار برای کسب معشوق خود انجام می دهند و لحظه ای آرام نیستند و هرچه عاشق دارد همه گمراه هستند
عارض کافور همان چهره سپید و شیرین و خوش بو است .
منظور از سر بریدن رایگان هم لبخندی است که دختر بروی کرده است
برداشت درویش بی هنر هم بخیال خود جواب مثبت دختر بوده که کاملا اشتباه کرده و دختر به بی هنری او می خندیده
بشنو این نکته سر بسته که از اسرار است
عاشقی را کرم و جود و سخا معیار است
عاشقی شیوه مردان کریم است ار نه
عاشق بی سر و بی‌پا و کرم بسیار است

۱
۳۶۵۳
۳۶۵۴
۳۶۵۵
۳۶۵۶
۳۶۵۷
۵۴۷۷