محمد حسنپور در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴:
من این بیت رو در یه نسخه قدیمی اینجور دیدم :
هر کس که دیده باشد جسمی زجان مرکب
از خاکیان مبادا بر دامنش غباری
سینا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
ظرافت و زیبایی چنین شعری در حدی است که هم دگرجنس گرا ها و هم همجنس گرا ها از شنیدنش تحت تاثیر قرار می گیرند و اون رو بیانگر احساس خودشون تلقی می کنن. اما به نظرم توی این شعر بیشتر از هر چیزی عشق و وفا و جفا هست که به چشم میاد. حتما شاعر بعد از سالها زندگی توی جامعه پرتضاد روزگار خودش موضع گیری خاص خودش نسبت به شاهد بازی رو پیدا کرده بوده و با توجه به این شعر بنده احساس می کنم برای وحشی خود عشق و وفا مهم تر از معشوق بوده است چرا که در پایان می گوید حال که از معشوق جفا دیده است پس بهتر است فرد دیگری که شایسته عشق و وفاداری باشد پیدا کند.
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
بیت پنجم: چو عنقا قیاس کار بگیر یعنی عنقا را ببین... گوشه نشین است اما از نوک این قله تا نوک آن قله در قلمرو او است.
بیت آخر: نکته های چون زر (طلا) ی خودت را پیش خودت نگه دار و (برای فروش) عرضه نکن. چون کسی که در این شهر صراف است (کسی که سکه معامله می کند) آدم حقه باز و متقلبی است.
راویان در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:
سلام،
بیت دهم مصرع دوم کانرا ،
همچنین بیت سیزدهم شب صحیح است.
mm در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
نمی دانم چه تیپ آدمی ممکن است آزار ببیند و جفا و کم توجهی و تحقیر و سنگدلی،
همچنان عاشق بماند؟!!!!
یک عاشق واقعی اینکار را میکند!
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
کسانی این پرسش را میپرسند در واقع عاشق نیستند و نمیشوند. عشق محبت بدون شرط است مثل عشق خداوند به بندگان: اگر تمام جهان کافر شوند خداوند از جود ازلی خود نمیکاهد.
کمال داودوند در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۶:
4658
فرزام در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:
مراد از معراج نه اینکه حضرت مولانا سوار بر مرکبی می شده و با گذشتن از افلاک بلورین هفت گانه به عالم بالا می رفته، بلکه معراج درونی و یا رسیدن به حالتی از مکاشفه است که در تمامی دیوان کبیر و مثنوی شریف نشان از آن هست. خودش می فرماید : بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا جایی که جهان آنجا بس مختصرم آمد" . دیگر اینکه خود مولانا بارها از منع شدنش به گفتن اسرار یاد کرده؛ مجملش کردم نگفتم زان بیان ورنه هم لبها بسوزد هم زبان. من تمام آن نیارم گفت ازآن منع می آید ز صاحب مرکزان. از کجا این الهامات به او می شده؟ اگر بخواهید بگویید مالیخولیا داشته و یا دروغگو بوده، بهتر است دست از او بردارید.اگر هم بخواهید با روش ماتریالیستی و امروز گرایانه به مولانا نزدیک شوید، نتیجه اش جز گمراهی نیست. خود او می فرماید : زین رسن قومی درون چه شدند
امید در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
ضمن عرض ادب در پاسخ به سرکار خانم فریبای عزیز . دلم نمیخواد از این حقیر رنجیده خاطر شوید اما احساس میکنم در فضایی که در مورد ادبیات خصوصاً شعر فارسی قرار است نظر دهیم فکرمیکنم اگر این کار به همین زبان نوشته شود پسندیده تر باشد . البته فکر میکنم اینجور بهتر باشه . با تقدیم احترام . امید
بهرام شاگرد سعدی و فردوسی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:
به به !
چقدر عالی!
چه تصاویری!
alireza۰fa در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:
حتمن روی "شعرهای مشابه" کلیک کنید، این وزن بسیار زیباست
alireza۰fa در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴:
چقدر زیباست!
حیدری در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۶ - این قطعه را برای سنگ مزار خودم سرودهام:
بله!حرف درستی است!قابل توجه آنهائی که خداچهره ی زیبائی به آنهاعطاکرده واینهاهم بدون توجه باینکه همه چیزدراین دنیافانی است,حتی رخ زیبا!!هرروزچندقلم آرایش هم به این رخ زیبای خودمیافزایندوبه رخ اطراف خودوبوسیله ی فضاودنیای مجازی به رخ عالم میکشنندغافل ازاینکه:
هرکه باشی وزهرجابرسی!
آخرین منزل هستی این است!!
(گوراست!)
خانم!آقا! گوراست!!
فهمیدی یانه!؟
گمنام-۱ در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:
جناب احسان،
گویا سرکار مقصود حکیم را دریافته اید،
ممکن است با مایان در میان نهید؟
احسان در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:
باعث تعجبه که هنوز خیلیها مقصود خیام بزرگوار را از شراب نفهمیده اند و حرف از آب انگور میزنند !!!
کسرا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او:
اگر صد سال در چاهی نشینم
کسی جز آه خود بالا نه بینم
شاهکاره
گمنام-۱ در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۲:
درود بر شمایان، مهناز ، س و حسین ،ف
مهر از پسته دهان و لب شکرین بر گیر،
با من سخن بگو
مرهم مهرت، بر دل اشکسته ام بنه
ای دل شکن اشکسته بند!!
امیر آجرلو در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در ستایش محمّد شاه :
سلام
در بیت دوم به جای کلمه توس، باید توسن بیاید که هم وزن صحیح باشد و هم معنا می دهد.
در بیت بیست و دوم هم کلمه "نخلی" باید به "نخل" تبدیل شود تا وزن صحیح گردد.
درباره کلمه چین چین هم که اشاره شده بود، این عبارت فی نفسه وزن را دچار اشکال می کند. امابه نظر می رسد منظور شاعر هم همین عبارت بوده و باید تند خوانده شود. اگر بخواهیم وزن رعایت شود باید عبارتی مانند " چن چن " جایگزین شود که البته معنا ندارد.
محمدعلی طهماسب زاده در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
به نوشتهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی: «در دیوان شمس تبریزی مقداری غزل به زبان ترکی و چند غزل نیز به زبان یونانی دیده میشود. برای تحقیق در انتساب این شعرها به مولانا باید تکلیف مسائل نسخهشناسی دیوان شمس تبریزی روشن شود تا دانسته آید که پس از یک تصحیح انتقادی دیوان بر اساس قدیمترین نسخهها چه مقدار ازین گونه شعرها در دیوان شمس تبریزی باقی میماند. اگر چیزی باقیماند آنگاه فرصت آن خواهد بود که در بارهٔ آنها بحث و تحقیق شود.»
و نیز می فرمایند :
در دیوان شمس تبریزی بعضی غزلها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمشکن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسامالدین چلبی و نیز صلاحالدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزلها به نام شمس و شمس تبریز و شمسالحق تبریز است .
به نظر من (این نگارنده) در پی نام شمس ، پسوند تبریز و تبریزی ! یا بعد ها در آن دست کاری انجام شده و تبریز را با ملک داد و یا واژه ی دیگر عوض کردهاند یا که نام به وفور رویت شده ی تبریز و تبریزی بر مجلد دیوان کبیر ،بدون اشاره ی مستقیم به شهری در آذربایجان ، لقبی بوده برای شمس که بر گرفته از حالتی در وی بوده که نام شمس همراه با این پسوند در آن زمان مشهور بوده است .
تشابه اسمی تبریز در پسوند شمس با شهر تبریز در جهت منسوب شدن شمس به تبریز هرگز هم خوانی ندارد ! و خیلی مشکوک می باشد به این جهت که شمس هیچ قرابتی با این شهر در زمان حیات خود نداشته ! چنانجه در کتابت های همان دوره به غیر از شکل توریز توسط ابوالفدا به هیچ نامی مانند تبریز برای قصبه یی کوچک برخورد نمی شود !
استاد محمد رضا شفیع کدکنی بهتر از جناب بدیع الزمان فروزانفر به این جریان جعل پی برده اند ولی چرا تا به حال اقدام به پرده برداری کامل ازین جریان نکرده اند ! خود جای سوال دارد !
باید توجه داشته باشیم که حضرت مولانا در اواخر عمر دچار تب میشده و این حضور شمس بر بالین وی بوده که تب ایشان رو فروکش میکرد و به نوعی شمس تبریز مولانا بوده !
حکایتی مانند حکایت معروف فروکشی تب زبیده خاتون همسر هارون الرشید !
نیز قرابتی که بین شمس و شیخ اشراقی سهره وردی با خواندن اشعارشان مشهود است ! ایشان را به همان جنوب آذربایجان بیشتر متمایل میکند تا سرزمینی به دور این مرام عرفانی !
به هر حال در آخر مکشوف خواهد شد که صوفیان چلبی چه نیاتی را دنبال می کرده اند !؟
آیا هدف آنها ازین کار ساختن خانقاهی در آذربایجان برای ایجاد کشوری مستقل بوده !!!
یا تاسیس مکتبی جدید با مرکزیت آذربایجان با اتکا به پیشینه یی که به حضرت مولانا و شمس ملک داد می رسید را در سر داشتند !
استاد ناصر در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:
منظور از عماری دار همان ساربان است عماری در زبان عربی به کجاوه یا محملی میگویند که بالین شتر قرار میدهند و عماری دار کسی است که افسار شتر را در دست میگیرد و اینجا لیلی که همچون ماه در کجاوه نشسته حافظ دعا میدارد خدایا به دل عماری دار بینداز که از مسیری برود که مجنون آنجا باشد...
نوروز فولادی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب: