باز شاهین امیدم اوج پروازی کند
لیک شوقم در هوای وصل شهبازی کند
تا نشانی هست در راه، از سم گلگون فیض
بانگ بر شبدیز جان زن که سبکبازی کند
با هوسناکان نفاق آمیز دارم صحبتی
عندلیب قدس با زاغان هم آوازی کند
دین اگر این است که این جمع پرشان را بود
برهمن بر اهل دل شاید که طنازی کند
راز عشق از این تراوش می کند، از من مرنج
گر بود روح الامین محرم، که غمازی کند
صحبت بیگانه بندد، دست شوخی های عشق
عشق را در پرده بر، تا با دلت بازی کند
فوج شادی را به خون افکنده است، دیگر دل کجاست
کآفرین بر دست و تیغ عرفی غازی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر با اشاره به امید به پروازی آزاد و دلخواه، به شوق و آرزوی وصال معشوق میپردازد. او از نشانههایی در مسیر ذکر میکند که میتواند او را به عشق برساند و از دیگران میخواهد تا در این راه کمک کنند. همچنین شاعر به گفتوگو با کسانی که نفاق دارند اشاره کرده و به تضاد بین عشق و بازیهای ظاهری اشاره میکند. او به راز عشق و تأثیرات آن بر روح و دل میپردازد و در نهایت از شادی و چالشهای آن سخن میگوید. در کل، این شعر تلاشی برای بیان عواطف عاشقانه و کشمکشهای درونروانی ناشی از عشق است.
هوش مصنوعی: پرندهی امیدم گمان دارد که پرواز بلندی خواهد داشت، اما آرزویم این است که در آغوش وصال محبوبی مانند شاهباز پرواز کنم.
هوش مصنوعی: هنگامی که نشانههایی در مسیر وجود دارد، با نواهای دلانگیز از عشق و شادی به روح خود قدرت و نشاط ببخش، تا بتوانی با سبکی و آزادگی زندگی کنی.
هوش مصنوعی: با افرادی که هوسهای ناپاک دارند، صحبت میکنم، مانند آن که بلبل پاکی با درشتیهای سیاه در یک آهنگ همخوانی میکند.
هوش مصنوعی: اگر دین به این معنا باشد که این جمع پرشور در کنار هم باشند، پس شاید بر اهل دل، شادی و طنازی بیاورد.
هوش مصنوعی: راز عشق از دل برمیخیزد و اگر روحالامین (فرشتهی وحی) هم از من چیزی را بگوید، تو از آن نرنج.
هوش مصنوعی: صحبتهای کسی که غریبه است، به نوعی مانع میشود؛ عشق باید در پس پرده باقی بماند تا بتواند با دل تو بازی کند.
هوش مصنوعی: شادی را به تباهی کشانده است، دیگر دل کجا است که ستایشگر شمشیر و دست این غازی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون سر زلف سیه پوشت سراندازی کند
جانم اندر خلوت دل خرقه پردازی کند
شمع داند حال سرمستان بزم خاص را
کو هم اندر آتش سودا به سر بازی کند
زاهد اندر مجلس عشاق ره یابد اگر
[...]
با قدت آخر چرا سروی سرافرازی کند
از چه رو آخر صبا با زلف او بازی کند
سرو را کی می رسد دعوی بالا با قدت
پیش بالای تو میراد از چه او بازی کند
چون صبا در زلف تو پیچد پریشان بینمش
[...]
هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش سازست چون جان خانه پردازی کند
همچو اخگر زود خاکسترنشین خواهد شدن
هر سبک مغزی که چون آتش سرافرازی کند
هر که خواهد بر سر زانوی خوبان جای خود
[...]
در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند
بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند
روز روشن وقت صورت بازی آیینه است
هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند
ترکش پرتیر گردد بال مرغان هوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.