گنجور

 
عرفی

آن طره چون علم به سر دوش می زند

نازک سبک عنان به کف هوش می زند

زنهار به هوش باش در این بزم آتشین

تا نغمه حلقه ای به در گوش می زند

من در نفس گدازی و این عشق بدگمان

قفلم هنوز بر لب خاموش می زند

ای خاک مست شو که ز غیرت امام شهر

سنگی به جامِ رِند قدح نوش می زند

در صیدگاه غمزهٔ او تا به روز حشر

امید در میانهٔ خون جوش می زند

عرفی به اهل هوش حرام است جام درد

عشق این صلا به مردم بیهوش می زند

 
 
 
اهلی شیرازی

آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند

خونم ز شوق تیغ دگر جوش میزند

چون شمع هرکه سوخته شد دل نهد به نیش

خام است عاشقی که دم از نوش میزند

هم خود مگر ز لطف بفریاد من رسد

[...]

صائب تبریزی

خط تو راه دین ودل وهوش می زند

ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند

از خط سبز مستی حسن تو کم نشد

این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند

بر آتش عذار تو دامان دیگرست

[...]

سلیم تهرانی

از نکهت تو باده ره هوش می زند

گل را حدیث روی تو بر گوش می زند

در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم

از پختگی ست گر می ما جوش می زند

مغرور صبر خویش مشو در جفای دوست

[...]

حزین لاهیجی

از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند

بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند

چون کاکلت، مدام نباشد سیاه مست

در صبح عارضت، می سرجوش می زند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
سعیدا

هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند

صد موج بوسه بر لب خاموش می زند

گردم به گرد مست شرابی که بی دریغ

خود را به زور غمزه در آغوش می زند

بر هم نمی زند مژه، چشم تحیرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه