گنجور

حاشیه‌ها

طلبه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

اشتباه نکنید حافظ بیت سعدی ره را اصلاح کرده
حافظ ره میگوید بازو دارم یعنی زور دارم ولی برای مردم آزاری استفاده نمیکنم ولی سعدی ره میگوید اصلا خدارا شکر زوری ندارم چه خیر و چه شر آنجا که میگوید: سپاس و شکر بی‌پایان خدا را - برین نعمت که نعمت نیست ما را

 

گمان رهنمون در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۳:

پریسا این شعر را بسیار زیبا و شنیدنی در آلبوم گل بهشت خوانده است .

 

هایده در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

با قدردانی از زحماتی که برای ترجمه کشیده شده ولی باید بگم خیلی از بیت ها به درستی ترجمه نشده ولی مهمتر از ترجمه حرف بی منطق و نابه جای اون مثلا دکتری هست که استاد شهریار رو چنین خطاب کرده 0واقعا نمیدونم با این آدم های مریض چه طور برخورد کرد -استاد شهریار همیشه باعث افتخار ایران بودن و هستن و خواهند موند

 

آدرا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

این غزل واقعاً زیباست

 

Hamishe bidar در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

با عرض سلام خدمت بانو مینا گرامی:
یقین داشته باشید که کسی آبروی دیگری را نمیتواند ببرد به خصوص در یک مکان مجازی.

مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا ۚ إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ ۚ وَالَّذینَ یَمکُرونَ السَّیِّئَاتِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ ۖ وَمَکرُ أُولٰئِکَ هُوَ یَبورُ﴿10﴾
کسی که خواهان آبرو و عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می‌کند، و عمل صالح را بالا می‌برد؛ و آنها که نقشه‌های بد می‌کشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود می‌شود (و به جایی نمی‌رسد)! «سوره مبارکه فاطر ، آیه10»
آبرو و عزت ، نزد پروردگار است .
علم و تجربه به من میگویند که قضاوت کار بسیار سختی است. دقت داشته باشید که دربارهٔ عمل فقط با دانستن نیّت میشود قضاوت کرد. حال این بندهٔ خدا که دیگر حرفی نمینویسد. حال من از شما خواهش میکنم که ندیده بگیرید و ببخشید. خداوند ستارالعیوب است، لطفاً ما هم کمی عیب نبینیم.
آن سگی مرده براه افتاده بود
مرگ دندانش ز هم بگشاده بود
بوی ناخوش زان سگ الحق میدمید
عیسی مریم چو پیش او رسید
همرهی را گفت این سگ آن اوست
و آن سپیدی بین که در دندان اوست
نه بدی نه زشت بوئی دید او
و آن همه زشتی نکوئی دید او
پاک بینی پیشه کن گر بندهٔ
پاک بین گر بندهٔ بینندهٔ
جمله را یک رنگ و یک مقدار بین
مار مهره بین نه مهره ماربین
هم نکوئی هم نکوکاری گزین
مهربانی و وفاداری گزین
گر خدا را میشناسی بنده باش
حق گزار نعمت دارنده باش
نعمت او میخوری در سال و ماه
حق آن نعمت نمیداری نگاه
به هر حال امیدوارم که شما خودتان را ناراحت نکنید. با احترام فراوان!

 

علیرضا ب در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۳:

مصرع «از سر مجنون کجا بیرون سودابه سنگ» مشکل وزن دارد و احتمالا موقع بازنویسی کلمه‌ای جا افتاده است.

 

زهرا حکیمی بافقی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰:

در کینه‌کشی‌های شاهنامه، چهار تن برای گرفتن انتقام خون فرزند خود، از نبیره‌ی خویش بهره بردند؛ که عبارتند از: کیومرث، فریدون، کیکاووس، و زال. به نظر می‌آید که علّت این امر، بدان جهت بوده‌است که این اشخاص به جهت کهولت سن چنین کرده‌اند. علاوه براین، دادن مأموریت به فرزندزاده، باعث ارتباط نزدیکتر میان نیا و نبیره می‌گردد؛ به ویژه که این مأموریت برای انجام کاری خانوادگی باشد و به خصوص این که احساساتی مشترک در صورت‌پذیرفتن کاری نقش داشته باشد. در مورد فریدون، ضمن صدق داشتن سخنان گفته شده، این مورد نیز صدق دارد که هر چه باشد او یک پدر بود و برای یک پدر، بسیار دردناک است که فرزند خود را شخصاً بکشد؛ کمااین که چون انتقام خون ایرج را از سلم و تور گرفت، نوعی شادی غم‌انگیزی داشت و همواره‌ سر هر سه فرزند پیش دیدگان می‌گذاشت و اشک می‌ریخت. آخرین نکته‌‌ این که: کیومرث، فریدون و نیز کیکاووس، با گرفتن انتقام از کشندگان فرزند، انگار دیگر کاری در دنیا نداشتند و پس از اندک زمانی چشم از جهان فروبستند؛ با این تفاوت که، کیومرث و کیکاووس با آرامش درون، زندگی را بدرود گفتند و فریدون، با گریه و زاری بسیار:
چو این کرده شد روز برگشت بخت
بپژمرد برگ کیانی درخت
کرانه گزید از بر تاج و گاه
نهاده بر خود سر هر سه شاه
پر از خون دل و پر ز گریه دو روی
چنین تا زمانه سرآمد بروی
فریدون شد و نام ازو ماند باز
برآمد برین روزگار دراز
بررسی نهاد خانواده در شاهنامه ی فردوسی. زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: بهچاپ. 1391.

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:

دلم خزانه اسرار بود و دست قضا/درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
سه جملۀ طولی ساده... و یک جهان داستان....

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
نه فرهاد خان!
کنج هم معنای محصّلی دارد و ناصواب نیست.
در ادبیات فارسی شاید هیچ کس به سان انوری ابیوردی اشعار ناب قناعت وش نگفته باشد. همان انوری ِ روزگاری طماع و حریص....

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

زلف بر باد مده...
یه غزل فوق العاده...

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم... :(
هر شب جستحو....
هر شب تنهایی...
هر شب طلب جمعیت از زلف پریشان...
هر شب...

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

نه به سبب اشارات و تصریحاتی که دارد؛ مثل پیرانه سر و صبر و سال ها و...؛ که اسلوب و محتوای غزل نشان از این دارد که از اخرین سروده های زندگی حافظ و در دوران نزدیک به بلوغ عرفانی دنیوی وی است. روفیای حکیم! اخلاق نه از دین است نه از عقل، از دین عقل محور است. دعوای ما با اشعری ها و نسبی گراها و خیلی های دیگر سر همین منشأ اخلاق و نیکی و بدی امور است...

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

وجودشناسی خویشتنانه در مکتب غم یار... هنرمندانه ترین اقدام بشر در عالم خاکی....

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:

چندین صنعت ادبی در این بیت هست که البته من نسبت بدانها جاهلم :)
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری/من نقد روان در دمش از دیده شمارم

 

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:

این قوام الدین حسن جد اعلای شیخ صدرالدین محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی معروف به ملاصدراست. اگر درست در خاطر ضعیفم باشد در کتاب سقوط و ظهور پهلوی فروست خوانده ام که قوام السلطنه مدعی بوده از نسل همین قوام الدین حسن شیرازی است. گویا در جلدذ دومش از عبدالله شهبازی.

 

عباس بروجردی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۱۴:

در بیت دوم مصرع اول حرف دال اضافه است و وزن شعر بهم خورده و درست آن چنین است گر دهد باده کنون ساقی سیمین بدنم

 

مینا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

بیدار گرامی
درود بر شما
ما به در زدیم تا تخته با خبر شود
من از اسلام ایراد نمی گیرم . از مسلمان یا بهتر بگویم آنکه ادعای مسلمانی می کند ایراد میگیرم که آبروی چون شما مسلمانی را می برد
تمام این صفحه را نگاه کنید یک .....ی سنگی انداخته در چاه صدتا عاقل درمانده اند
کنایه ای بود به اینکه این رسم مسلمانی نیست
یا از مسلمان چنین انتظاری نمی رود
من قرآن خوان نیستم ولی نظائر نقل قولهایی که شما کردید را در دیگر ادیان یا مسلکها و کتابها هم دیده ام
هر چند که از قرآن نگفتید
ممنون که وقت خود را برای نوشتن صرف کردید و از مولانا مثال معروفش را یاد آور شدید
در پایان گفتید که : ”البته من فکر میکنم که جناب خراسانی قصد بدی نداشتند.“
آیا برای دیگران تکلیف معین کردن کار خوبیست ؟
از دیگران ایراد گرفتن کار پسندیده ایست؟
توهین به دیگران چطور ؟
قصد بد به چه می گویید؟
چند جوان را با چند آیه ی قرآن آزردن چطور؟
از شما توقع می رفت لا اقل به تکبر و منم زدنهای او گوشه ی نظری می انداختید و اولویت اعتراضتان را به ناحق حواله میکردید.
من در سخنان مجتبی خراسانی هیچ نکته ی مثبتی نمی بینم ، تمام بار منفی دارد . قصد و نیت کاملاً غیر انسانی و فاسد است. از بالا به دیگران نگریستن است ، خود بزرگ بینی ست ، بسیار آسان است لابلای قرآن بگردم چند آیه در ابتدای نوشته ام بیاورم ، در ادامه به همه اهانت کنم ، زهی مسلمانی. من چه بگویم که بانو کوکب و مهری بانو و دیگران فصیح تر نوشته اند
با این قضاوتها ایمان و نظر عده ای جوان را از معتقدات شان بر گرداندن مناسب مسلمانی ست؟
این سخن پایان ندارد ای جواد.
با درودی دوباره به شما

 

مرضیه دشتی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:

با نظر آقای سیاوش میرمنگره کاملا موافقم.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

هههههها

 

ه در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

من کسی تو زندگیم بود که خیلی دوستش داشتم ولی اون شخص بخاطر بعضی مسایل از من دور شد. خیلی دور. انقدر که برام مقدور نبود باهاش باشم. تا یک مدتی خیلی غمگین بودم و ساکن و ثابت در سکوت غصه هامو با اشک فرومیدادم. و تصمیم داشتم هرگز دنبالش نباشم. ولی بعد از شنیدن بیت آخر این غزل نظرم عوض شد. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل. و گر مراد نگیرم به قدر وسع بکوشم. تصمیم گرفتم برم دنبالش حتی اگه بیحاصل باشه.

 

۱
۳۶۳۲
۳۶۳۳
۳۶۳۴
۳۶۳۵
۳۶۳۶
۵۰۴۳
sunny dark_mode