گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
حقیر در حاشیه ی 28 نوشته است چه لزوم به آتش افروزیست
اصلاح میکند؛ «چه حاجت به آتش افروزیست.»

 

مەریوان عەبدول در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سە بیت اول با زبان کوردی
ئەی قیامەتی لە ناکاو ئەی ڕەحمەتی بی کۆتا
تۆ کە ئاگرت بەردا لە بیشەی بیرکردنەوەکان
ئەمڕۆ بە پیکەنینەوە هاتی کلیلی زیندان هاتی
بۆ لای نیازمەندان هاتی وەک بەخشش و فەزڵی خودا
پەردەداری خۆر تۆی پیویسکەری ئومید تۆی
خوازراو تۆی خوازیار تۆی هەم کۆتایت و هەم سەرەتا

مولانا دیوان کلیات شمس، غزل 1.
ت: مەریوان عەبدول

 

بینوا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:

گرانمایگان ارجمند
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
روشن شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

بینوا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند - حافظ
گرانمایگان ارجمند لطفا پیش از اظهارنظر به تفسیر های حافظ و نیز عقلتان مراجعه فرمایید
مسئول محترم گنجور حاشیه ها را با دقت وارد کنید که مطالب بی اساس و تکراری نباشد - با سپاس

 

ناباور در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

نمیدانم این نوشته از کیست :
...
وقتی بهت بهشت و رویا میخوان بفروشند بدان یک جای کار میلنگد که بهشت واقعی زمینی را از تو میخواهند بستانند و سهام شراکت چیزی که وجود خارجی ندارد را به تو بدهند.پس زیرک باش و نصیب خود را از دنیا و فرصتی که در اختیار داری ببر که دیگر این زندگی و این دقایق بر نمیگردد.
عالم اگر از بهر تو می آرایند،
مگرای بدان که عاقلان نگرایند؛
بسیار چو تو روند و بسیار آیند.
بربای نصیب خویش کت بربایند.
///
این یک راز است که مرده زنده نمیشود.همه این واقعیت را میبینند ولی باورش ندارند و دوست دارند فکر کنند او در جهانی دگر زنده شده و پیش خدایش است! فکرش را طوری تربیت کرده اند که میبیند ولی نمیبیند و نمیفهمد! او چون انسانیست که از کودکی چشم هایش را جامعه و دین و مدرسه و دانشگاه و خانواده و دوستان و نزدیکانش و....بسته اند و میل بر چشمانش کشیده اند. سالهاست بینایی اش از دست رفته و جز همان تاریکی چیزی را باور ندارد و اصلا نمیتواند ببیند تقصیر خودش هم نیست و او هم چشم های نسل های بعدش و دیگران را میبندد.او چون همان نابیناییست که در روز چراغی از توهمات و خیالبافی هایش برداشته و در شهر راه میرود!
می خور که بزیر گل بسی خواهی خفت،
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت؛
زنهار بکس مگو تو این راز نهفت:
هر لاله که پژمرد، نخواهد بشکفت.
انسان نادان مغرور که جز خود چیزی در جهان نمیبیند.این تحفه خود مرکز جهان بین و آلوده کننده اکسیژن که فکر میکند خدایی بیکار همه این جهان با عظمت و لایتناهی را برای او ساخته چرا که بسیار با ارزش و والامقام است.ولی توجه نمیکند که به قول خیام چون مگسی بی ارزش است که نه از آمدن او جهان را سودی بوده و نه از مردنش چیزی از جهان رخت برخواهد بست!
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود،
نی نام ز ما نه نشان خواهد بود؛
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل،
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود.
آنقدر مدعی پیامبری و هدایت بشر و آگاه به اسرار غیب و دانا به اسرار خلقت و جهان ،مرگ و تولد آمدند و خودشان هم مردند و به فراموشی سپرده شدند و این جهان دست آخر گورشان شد.و آن همه خدایانی که مدعی خلقت بشر بودند و اینک نامی از آنها نیست و کسی قبولشان ندارد.از ژوپیتر و نپتون و پولوتو و ونوس بگیر تا دیانای و وستای و آنوبیس و آتوم و.............................................
این کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگه ابلق صبح و شام است،
بزمی است که واماندة صد جمشید است،
گوریست که خوابگاه صد بهرام است!

 

آرش در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

واقعا این شعر یکی از بزرگترین شاهکارهای حافظ میباشد مخصوصا این بیت
ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم
که برخاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
نشانه درخواست کامیابی عاشق ازمعشوق خودحتی تا زمان پس از مرگ می باشد که به خوبی بیان شده

 

سالار فرحزادی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس:

فکر تو نقش است و فکر اوست جان/ نقد تو قلبست و نقد اوست کان
او توی خود را بجو در اوی او/ کو و کو گو فاخته شو سوی او
فکر ما نقش است و تصویرهایی که در ذهن ماست، فکر انسان را تشکیل میدهد ولی فکر حق تعالی (روح، روان، زندگی، حیات، عمر، هستی) یعنی جان آدمهاست. داشته های ما در این دنیا فقط قلب یا دل ماست یعنی آگاهی که آن نورعقل میباشد و بجز آگاهی خود ما مالک هیچ چیزدیگرنیستیم حتی بدن خود، چون هر لحظه ممکن است آنرا از دست بدهیم، ولی آگاهی همیشه همراه ما خواهد بود حتی بعد از مرگ. آگاهی یعنی انسان. و خداوند این آگاهی را به ما بخشید تا از طریق پرتو نور آن به او برسیم. آگاهی در دل ماست جستجو کردن از درون دل خود ما را به او میرساند. جستجوگر بودن سرنوشت انسانهاست.

 

سیروس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهٔ مسلمانا
سلام : متأسفانه آثار ادبی در هر تجدید چاپ چه عمدآ و چه در اثر کم دقتی آسیب هائی میبیند . مثلآ در این بیت بالا بجای کلمه ترکی آروادی به غلط آروادین نوشته که مصرع دوم را بیمعنی میکند . و مطمعنآ در چاپ های جدید این اشتباه را از روی تعصب انجام داده اند . یا مثلآ اگر به چاپ های جدید دیوان ایرج میرزا نگاه کنید کلآ زیر و رو شده است و اگر ایرج میرزا را دوباره زنده کنند و دیوان تجدید چاپ شده اش را به او نشان دهند کتاب خود را نمیتواند بشناسد .

 

خداوندگار آواز: سیاوش در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

از جناب عباسی فسا بسیار سپاسگزارم. من با صدای دردانه آواز حضرت استاد شجریان نشنیده بودم. پس از کلی جستجو این برنامه رو پیدا کردم. الحق و الانصاف که شعر سعدی با این آواز معنی ویژه ای پیدا میکنه. به دوستان پیشنهاد میکنم حتما این اثر رو بشنوید.

 

آبتین در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق:

فراتر از شعر و ادبیات
جامعه شناسی بی زمان، هم در زمان خود شاعر چنین بوده و هم در این زمان و حتی اکنون که جامعه با سیاست گره خورده است، چنین شعری وصف حال سپهر سیاست امروز ایران ماست!

 

امیر سالار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

سلام
و درود فراوان خدمت تمامی حافظ شناسان، حافظ دوستان و اهل ادب پارسی
چند اشتباه نوشتاری داشتم که بابت آن پوزش می‌طلبم.
آنجا که حافظ می‌گوید:
فغان کین لولیان شوخ شیرینکار شهر آشوب
به خیالم اشاره به «عالمان و نیز قدرتمندان» ای دارد که در آن زمان به خاطر منافع خودشان سعی در خوش خدمتی به تارتاران داشتند و شاید بخشی از این خوش خدمتی‌هایشان به قیمت خوار و خفیف شدن شیرازی‌های اصیل تمام شده باشد.
... شاید حاکم شیراز به خلیفه عباسی زمان خودش نامه‌ای هم زده باشد و از این باب باشد که حافظ از عقاید آن خلیفه عباسی آگاهی یافته باشد آن طور که به قلم دکتر دادور گرامی رفته است و بیان کرده است که خلیفه عباسی نیز اهمیتی به این کشور گشایی نشان نداده بوده که هیچ اجازه هم داده بوده...
ولی به خیالم، خلق و خوی حاکم، ثروتمندان و صاحب منصبان شیرازی به گونه‌ای بوده که خود اجازه باج خواهی تارتاران را صادر کرده...
و بعد گفته:
... چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را»
خوب مشخص است که از ناشکیبایی عده‌ای فاسد ممکن است چه بلایی بر سر یک شهر، آن هم شیراز (که نه فقط در آن زمان بلکه در این زمان هم از شهرهای زیبای ایران بوده و هست) آورده باشد بگونه‌ای که شهر چنان نا امن شود تا تارتاران هر چه با ارزش است نیست و نابود کنند (حتی با خود نبرند).
آری! جوانان امروز، پند پیر دانا را می‌شنوند. این زبان و ادبیات پارسی است که قدرتمند و نافذ است و در قلب و جان هر ایرانی می‌نشیند.

 

امیر سالار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

سلام
و درود فراوان خدمت تمامی حافظ شناسان، حافظ شناسان و اهل ادب
این حاشیه نویسی بیش از هر چیز می‌تواند محل آگاهی دادن باشد و باعث گردآوری داشن‌ها شود و مقدمه‌ای برای ارتقاء ادراک همگانی.
عزیزان! چه سود از تفسیرهایی حافظ شناسانه‌ای که بیش از آنکه آگاهی ما را از شعر، اندیشه و زمانه‌ی حافظ بیشتر نماید تحمیل اندیشه‌های خودمان باشد.
بنظر من در دنیای امروز باید سعی نماییم وصف و حال زمان حافظ را از منظر جوانان امروز تطبیق دهیم و چیزی بگوییم که باعث ترقیب ایشان به شعر و ادب پارسی باشد.
اگر جوان امروزی سلحشوری بخواهد چرا باید آن را در «جنگهای ستاره‌ای» و «مأمریت غیر ممکن» و «هری پاتر» و مانند آن جستجو کند. آن جا که در قلب ماجراها و داستانهایشان، رد پای قصه گویی پارسی به سبک «هزار و یک شب» هویداست.
چه باک از اینکه بگوییم حافظ هم زیرکانه (رندانه) در شعر خود سلحشوری کرده است و بخوانیم:
اگر آن ترک، شیرازی بدست آرد، دل ماراست...
به خال هندویش، بخشم سمرقند و بخارا را
به مشابه این معنی که: حال که آن ترک (نه این ترک بلکه آن ترک: اشاره به دور کرده است) (نه «ترک شیراز»، شاید شیرازیهای امروز هم از کنایه‌ی ترک شیرازی خوششان نیاید به ویژه اینکه حافظ، خود نیز شیرازی بوده است) ‌به شیراز رسیده و قصد تصاحب آن را دارد، آن همه راه سخت را برای چه پیموده؟! برای کشور گشایی..هرگز هرگز! فقط بخاطر عرض ادب کردن نزد من بوده (احترام یک ترک تارتار به یک ایرانی).
به خاطر چنین خوش خدمتی‌اش که نشانه‌ی آن، خال هندویش (که منظور جای زخمی است (لکه ننگ) که در جنگ با هندوان بر پیشانیش نشسته و حافظ در شعر خود به سخره اش گرفته) بوده
حاضرم سمرقند و بخارا را (که در اصل تارتاران از آن جا، حمله به ایران را آغاز کرده بودند و مقر اصلیشان (مادری‌شان) بوده است) بدیشان ببخشم (که این نیز خود به نوعی به سخره گرفتن آن تارتاران بوده است).
از طرف دیگر در این شعر چهار گوشه ایران در یک بیت آورده شده است.
ترک --> شمال غرب (به ایجاز: آذربایجان)
سمرقند و بخارا --> شمال شرق
هند --> جنوب شرق
شیراز --> جنوب غرب
درود بر همه ایرانیان
بگذاریم خیالی هم که شده چنین باشد!

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

یعنی خطرناکه.

 

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

بیت چهارم بعد. از شراب هست هم میتواند اضافه شود تا مفهوم کامل تر شود البته نظر. کاملا شخصی است

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
یعنی چه دوستان؟

 

مهدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

به نظر من خیام در دیگر رباعیاتش آدمی را همین جسم پنداشته که در اثر ترکیب چهار عنصر به این شکل درامده است،در یکی از رباعیات میگوید که اصل تن تو گردی و نسیمی وغباری ودمی است. اصلا این عالم ماده هم که برای ما ملموس است خودش هم حقیقتا معلوم نیست که چه چیزی است، آنوقت ما میخواهیم پی به چیزی ببریم که هیچ گونه حسی از حواس پنجگانه نمیتواند آن را درک کند و بعد رابطه این روح و جسم معلوم نیست، آیا تا به حال از خود سوال کرده اید اگر عالم ماده از عالم معنویات یا خدا جداست پس این عالم ماده از کجا آمده ، آیا قدیم است یا حادث است، اگر قدیم است که احتیاجی به خالق ندارد و اگر حادث است آیا از هیچ بوجود آمده یا این جهان همان خداست که به این شکل تکامل یافته است.

 

مهدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:

با تشکر از همه اعضا می خواستم بگم حداقل فایده رباعیات خیام این است که ترس هایی را که عده ای...در ذهن ما کاشتند وجوانی و سرمایه عمر ما را هدر دادند و نگذاشتند دنیایی شاد و آباد داشته باشیم را هدر دادند، از بین میبرد.به نظر من یک عرفان ساده و زمینی در این رباعیات وجود دارد که باعث میشود هر کسی با هر میزان سواد و جایگاهی زندگی نسبتا خوبی داشته باشد، فقط افسوس من از این است که چرا دیر با این گنج آشنا شدم،همتونو دوست دارم.

 

S J در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر:

با سلام
گویا در چاپ کلکته شاهنامه فصلی درباره خواب دیدن خسرو انوشیروان درباره تولد پیامبر هست که در این نسخه مشاهده نمیشود .
لطفا با مراجعه به آدرس زیر نظر خود را بیان کنید
پیوند به وبگاه بیرونی

 

رهگذر در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:

باز هم تحریف و سانسور

 

شمس الدین جلیلیان در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

با درود به پیشگاه دوستان آقای ناغانی نامه ی رستم فرخزاد و پیش گویی نابسامانی های ایران در چهارصد سال آینده که تا روزگار پادشاهی محمود را دربر می گیرد ، بسیار فراتر از یک پیش گویی و گونه ای نیش و سرزنش فردوسی به محمود است
شود بنده ی بی هنر شهریار. نژاد و بزرگی نیاید به کار

 

۱
۳۵۹۷
۳۵۹۸
۳۵۹۹
۳۶۰۰
۳۶۰۱
۵۰۵۴
sunny dark_mode