گنجور

 
عطار

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود

گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت

چون یافت ره زلف تو یک حلقه نشان کرد

وقت سحری باد درآمد ز پس و پیش

وان حلقه ز چشم من سرگشته نهان کرد

چون حلقهٔ زلف تو نهان گشت دلم برد

چون برد دلم آمد و آهنگ به جان کرد

جان نیز به سودای سر زلف تو برخاست

پیش آمد و عمری چو دلم در سر آن کرد

ناگه سر مویی ز سر زلف تو در تاخت

جان را ز پس پردهٔ خود موی کشان کرد

فی‌الجمله بسی تک که زدم تا که یقین گشت

کز زلف تو یک موی نشان می نتوان کرد

گرچه نتوان کرد بیان سر زلفت

آن مایه که عطار توانست بیان کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۰۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد

یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت

واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد

امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید

شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم

[...]

مولانا

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم

او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه

[...]

سعدی

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد

مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

[...]

ابن یمین

با ما غم هجران تو ای دوست نه آن کرد

کان قصه توانیم بصد سال بیان کرد

از خانه دل رخت صبوری بدر انداخت

چه جای صبوری که از اینخانه روان کرد

با باغ و بهار طربم آتش شوقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه