گنجور

 
حافظ

ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل

سَلسَبیلت کرده جان و دل سَبیل

سبزپوشانِ خَطَت بر گِردِ لب

همچو مورانند گِردِ سَلسَبیل

ناوَکِ چشمِ تو در هر گوشه‌ای

همچو من افتاده دارد صد قَتیل

یا رب این آتش که در جانِ من است

سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

من نمی‌یابم مجال ای دوستان

گرچه دارد او جمالی بس جمیل

پای ما لَنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل

حافظ از سرپنجهٔ عشقِ نگار

همچو مور افتاده شد در پایِ پیل

شاهِ عالم را بقا و عِزّ و ناز

باد و هر چیزی که باشد زین قَبیل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۰۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۰۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۰۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۳۰۸ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
سعدی

همچنان در فکرِ آن بیتم که گفت

پیل‌بانی بر لبِ دریایِ نیل:

«زیر پایت گر بدانی حالِ مور

همچو حالِ توست زیر پایِ پیل»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

التمغا شد که آقا تا به کیل

باز بیند جمع و خرج اردبیل

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
حافظ

رهروان را عشق بس باشد دلیل

آب چشم اندر رهش کردم سبیل

موج اشک ما کی آرد در حساب

آن که کشتی راند بر خون قتیل

بی می و مطرب به فردوسم مخوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه