حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:
کوششِ بیدست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر میکُشد نخجیر را
.
بیدلدهلوی
.
.
دست و پا زدن و تلاشهای در ظاهر بیهودهی ما که در حقیقت موجوداتی کوچک هستیم، آنقدرها هم بی تاثیر نیست
.
وقتی شکاری در دام میفتد، بر اثرِ بی تحرکی و در حالت انتظار قرار گرفتن، میمیرد
.
پس همین تلاشهای کمی که ما میکنیم، خودش ما را از مرگ نجات میدهد. گیریم که این تلاشها به جایی نرسد.
.
به راهِ بادیه رفتن، به از نشستنِ باطل
که گر مراد نیابم، به قدرِ وسع بکوشم
.
(عالیجناب سعدی)
.
.
و از زیباییهای معمول در شعر بیدل چند معنایی بودن اشعارش است
.
اگر در همین بیت (میکُشد) را (میکِشد) بخوانیم معنا متفاوت میشود اما مضمون باز همان است
.
با این رویکرد:
.
کوششِ بیدست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر میکِشد نخجیر را
.
تلاشِ افراد بی دست و پا هم در نهایت به نتیجه میرسد، همانطور که دام، در جایی بی حرکت افتاده و تنها تلاشش انتظار کشیدن است، در نهایت موفق به کشیدنِ شکار در خود میشود
.
در هر دو معنا، مضمونِ بیت این است که تلاش کردن، هرچند کم و جزئی، در نهایت نتیجهای خواهد داشت.
حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
دلم در دام آن صیاد، مستغنی است، می ترسم
که افتد رخنه ای در دام، تا صیاد می آید
.
یعنی در دام آن صیاد، دلم از هرچیز بی نیاز است و فقط ترسم از این است که تا صیاد بیاید و من را بگیرد، رخنهای در دام بیفتد و من آزاد شوم.
مهناز ، س در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:
آقا محمد گرامی
همین است که نوشتید
مانا باشید
مهناز ، س در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۵:
جناب دکتر کیخا
درست است ، جنه به مانای سپر است ، و البته هر چیز که در پناه آن بتوان مخفی شد
جنت هم به مانای باغی ست پنهان
و نیز لغت جن ، که بر بینندگانِ ما نمی آید
مانا باشید
محبوبه در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:
با سلام این غزل یه بیت دیگه هم داره:
جای آن است که در عقد وصالش گیرید
دختری مست چنین کاین همه مستوری کرد
محبوبه در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:
با سلام. این غزل یک بیت دیگه هم داره:
جای آن است که در عقد وصالش گیرید
دختری مست چنین کاین همه مستوری کرد
رضا دهقانی رنانی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
در مصراع اول بیت هفتم « کرد غفلت جوش زد ....» نوشته شده که درست آن «گردِ غفلت جوش زد ...» هست.
علی عباسی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:
از نظرمن این زیباترین و درخشان ترین غزل مولاناست،که خوشبختانه که هنوز به کلیشه های رایج تبدیل نشده و از تهدید حضرات تا اندازه ای مصون ماندست
در اینجا تعلیقات و توضیحات جناب دکترشمیسا را درباب این غزل نقل میکنم:
"
_اشاره ها
_وزن:فعالتن مفاعلن فعلن:خفیف مسدس مخبون.
_قافیه:کلمات قافیه:بی نشان،چنان،میان.((رویّ)):نون،مصوت بلند پیش از آن ردف.((ردیف)):که منم.
_قالب:غزل.
_موضوع:دربیان اینکه روحْ الهی است و تجلیاتِ گوناگون دارد و اورا در نشئه نتوان دید.وجود،هرلحظه در جلوه یی دیگر است.درمثنوی گوید:
عمر همچون جوی نونو می رسد/مستمرّی می نماید در جسد
_اطلاعات: افلاکی مینویسد: " ملکهٔ زمان،بانوی جهان،خاتونِ سلطان،گرجی خاتون رَحِمَها الله از جملهٔ محبان خالص و مریدهٔ خاص خاندان بود و دایم در آتش شوقِ مولانا میسوخت.اتفاقا خواست که به قیصریه رود و سلطان ازو ناگزیر بود_ازآنک گزین و صاحبِ رای رزین بود_ و تحمل بارِ نارِ فراق آن حضرت نداشت.مگر درآن عهد نقاشی بود که درصورتگری و تصویر مصورات،مانی ثانی بودو فنِّ خود مانی را در نقشِ ما فرومانی میگفت و اورا عین الدوله رومی گفتندی.اورا تشریف ها داده اشارت کرد تا صورت مولانا را درطبقی کاغذ [صفحه یی کاغذ] رسمی بزند و چنانک میباید در غایتِ خوبی بنگارد و گزار کند تا مونس اسفار او باشد.پس عین الدوله باامینی چند به حضرت مولانا امد تاازین حکایت اعلام دهند.همچنان سرنهاد و از دور بایستاد.پیش ازانک سخن گوید فرمودکه مصلحت است اگرتوانی.هماناکه طبقی چند کاغذ مخزنی اورده،عین الدوله قلم بردست گرفته توجه نمود.وحضرت مولانا برسراو ایستاده بود.نقاش نظری بکرد و به تصویر صورت مشغول شد و درطبقی بغایت، صورتی لطیف نقش کرد.دوم بار چون نظرکرد دید که انچه اول دیده بود آن نبود.در طبقی دیگررسمی دیگرزد.چون صورت را تمام کرد باز شکلی دیگرنمود.علیها[به همان ترتیب] در بیست طبق گوناگون صورتها نبشت و چندانک نظررامکرر میکرد نقش پیکر دیگرگون میدید.متحیرماند نعره یی بزد و بیهوش گشته قلم هارا بشکست وعاجزوار سجده ها میکرد.هماناکه حضرت مولانا همین غزل را سرآغاز فرمود:شعر:آه چه بی رنگ وبی نشان که منم...الی آخره.
همچنان گریان گریان عین الدوله بیرون امد و کاغذهارا به خدمت گرجی خاتون بردند.مجموع آن صُوَر رادر صندوقی نهاده در سفر خود باخود میداشت و درحالتی که شوق آن حضرت اورا غالب شدی درحال مصوّر و مُشکّل می شد تا آرام می گرفت"(صص 426_425)
1_اَه:آه،وه. || چنانکه منم:آنطورکه درحقیقت هستم،آنطور که حقیقت من است
2_ مطلبی در میان آوردن: از آن گفتگوکردن.|| میان:کمرگاه،کمر.|| میان:میانه، و بین دو میان جناس تام است.*بعنی این اسرار(که چرا هرلحظه متغیّرم) قابل شناخت نیست و آنقدر عمیق است که من خود تا کمر در آب آن فرورفته ام و گم شده ام.
3_ روان:روح||ساکن روان:پارادوکس.روان:رونده و بین دوروان جناس تام است.* یعنی چطور ممکن است که جان من ساکن شود حال انکه من خود ساکنِ رونده هستم یعنی درظاهر ساکن و درباطن درتغییر و تحولم( چطور میتوان از رونده انتظار سکون داشت وقتی که ساکن هم رونده است). درتفکر مولانا همه چیز در هر لحظه درحالِ تغییر وتحول و تطوّر است.درغزلی گوید:
روز نو وشام نو، باغ نو دام نو / هرنفس اندیشه نو،نوخوشی و نو غناست
عالم چون آب جوست،بسته نماید ولیک / میرود و میرسد نونو، این از کجاست؟
4_بحر:دریا، و در مصطلحات عارفان رمز هستی است.||غرقه گشتن: غرق شدن.|| بولعجب: عجیب، عجیا،شگفت،شگفتا،شعبده باز.
6_طُرفه: عجیب و شگفت آور،نو و مطبوع.
7_ عین: درعربی به فتح و درفارسی به کسر اول:چشم(و نیز ذات و نفس شیٔ،و درضمن ایهام دارد به عین الدوله رومی). || عِیان:دیدن. بین "عین" و "عیان" علاوه بر آرایه اشتقاق چند وجه تناسب هم هست،مثلا عین وعیان روی هم اصطلاحات عرفانی است:"حقیقت و شهود آن...شهود قلبی"(نک فرهنگ دیوان). * یعنی" گفتم: ای دوست عزیز عین الدوله! تو چشم ماهستی که مارا میبینی و میکشی" گفت:"دراین تماشاگاهی که من نشسته ام،چشم چیست؟" یا:گفتم" ای روح،تو ذات ثابتِ من هستی" گفت:"در این تماشاگه راز،ذات چه معنایی دارد؟".
8_درزبان نامدست انکه منم:زیرا روح نفحهٔ الهی است.
9_اینْتْ: این تورا،زهی،مرحبا،خه خه،ادات تحسین وتعجب و اعجاب است.* یعنی گفتم:"چون نام گذاشتن برتو درتوان زبان نیست پس من گویندهٔ بی زبان تو میشوم،یعنی حقیقتِ تورا به زبان حال میگویم.
10_ شدن: رفتن.|| مه: حرکت ماه در اسمان یا سیر ان در از بدر به مُحاق بدون استعانت از پا است.|| بی پای پادوان :پارادوکس.
11_ظاهرِ نهان:نظیرِ " آشکار صنعتِ پنهان" مَن اخْتَفیٰ لِشِّدِةِ نُورِهِ.
12_ نادره:کمیاب،بی مثل و مانند، شگفت.* یعنی هنگامیکه شمس رایافتم تبدیل به دریایی بیمانند شدم(از نظر احتوإ بر گهر و درّ) و تبدیل به گنج و کانی شگفت شدم( زیرا نور آفتاب،سنگ را گوهر میکند). "
گزیده غزلیات مولوی.انتخاب و توضیح(بااصلاحات و اضافات).دکتر سیروس شمیسا.نشر و پژوهش دادار.چاپ اول زمستان 78
.
/
توضیحات اضافه:
افلاکی:احمد افلاکی شاگرد سلطان ولد ( پسر ارشد مولانا و خلیفه فرقه ی مولویه پس از حسام الدین چلپی) و از تالیان مولویه در قونیه و نویسنده کتاب بیمانند مناقب العارفین.او این کتاب را بسفارش نوه مولانا عارف چلپی نوشت.
گرجی خاتون: همسر معین الدوله پروانه(از وزرای سلاجقه روم) از محبان و پیروان مولانا.و کسی که نقاش معروف ان دوران عین الدوله رومی را یه تصویر صورت مولانا واداشت.
جناس تام:از آرایه های لفظی زبان،اوردن دویاچند کلمه دقیقا درنوشتار به یک صورت باشند، اما بامعانی متفاوت
پارادوکس:از اقسام صورخیال که دو مفهوم متناقض را درعبارتی وحدت بخشد.
ایهام:اوردن لفظی با حداقل دومعنی قابل استنباط.از ویژگی های خاص زبان اعجاب اور فارسی
اشتقاق:اوردن کلماتی از یک ریشه(عربی) یایک مصدر(فارسی)
_اندیشه تطور و تغیر دایمی پدیده ها حتی مفاهیم از مهمترین و کلیدی ترین قسمتهای اندیشه ی اوست که درین غزل مشاهده میکنید،سابقه این نوع فکر را دریونان باستان و حکیم هراکلیت افه سوسی میتوان مشاهده کرد که تاثیر بسیاری برعرفان ایرانی داشته والبته اشنایی عرفا بااو از دریچه ارسطو بودست.تاثیر هراکلیت را در ابیات زیر میتوان دید:
نطق ان باد ست کآبی بودست/آب گردد چون بیندازد نقاب
که اشارتیست به تمثیل هراکلیت.نطق(منظور صدای رباب،ساز مورد علاقه مولانا که خود مینواخت،در مقام تمثیل همان بادست) و ایهام دارد به لوگوس هراکلیت و باد را میتوان اب هم درنظر گرفت.چنانکه باد به روح بادی و اب به دریای هستی....ویاچنان که دردفتر اول مثنوی میکوید:...موج خودرا اندربحر برد..الخ
.و البته تاثیر افلاطون و ارسطو را هم نمیتوان منکر شد.در ادب فارسی بارها از افلاطون سخن گفته شدست که. البته در سیر مفاهیم ادبی همچون بسیار مفاهیم دیگ(جام جم یا کیخسرو_تخت جم یا سلیمان و قس علی هذا)،نام او بجای کسان دیگراورده شدت ولیکن اندیشه ی متافیزیکی او تاثیر خودرا داشتس...نظامی گنجوی بارها ازو یادمیکند و یا حافظ میگوید:جز فلاطون خم نشین شراب سر حکمت به ماکه گوید باز(تحول دیوژن خم نشین به افلاطون.دیوژن درخمی بزرگ و کهنه میخوابید و از نخستین کلبیون بود و داستان او و اسکندر بسیار جالب است)
ویا خود مولانا بارها:ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
که درینجا بقول مرحوم فروغی اورامانند جالینوس درمقام پژشک میدانستند که نمونه های ان:
زبون طب افلاطون چه باشی؟/فلاطون شو فلاطون شو که بودی
یا:توی شاگرد جان افزا طبیبی/دراستدلال افلاطون نگنجی.
.
ودریک رباعی تلمیحی دارد به مثل افلاطونی:
در من غم شبکور چرا پیچیدست؟/کورست مگریا که کورم دیدست؟
من برفلکم،دراب گل عکس منست/از اب کسی ستاره کی دزدیدست؟
.
و نیز تاثیر اندیشه ارسطو هم یکی ان قول معروف عرب که گفت کل شی یرجع الی اصله و دیگر اندیشه تطور که در هم تندیدگی با هراکلیت دارید،درین باب سخن بسیارست:
امد موج الست کشتی قالب ببست/باز چوکشتی شکست نوبت وصل و لقاست
ویا:کهربای تورا شوم ذره جذبه کهربا بیاموزم/افتاب توراشوم ذره معنی ولضحی بیاموزم
وازین قسم سخنها
حتی متفکران اخیر که علاقه سبکسرانه به پیودند اندیشه مدرن به ادب فارسی داشتند نظیر مرحوم احسان طبری سخنانی مانند"ازجمادی مردم ونامی شدم"را تبیین نظریه تطور جدید میداند.
محمّد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:
عشقْ خود نیست اگر تا نفسِ آخر نیست
اینگوه خوانده میشود؟!
محمّد در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:
سلام
مصرعِ اوّل اینگونه خوانده میشود؟
"جُز غیرْ کسی همرهِ آن عربده جو نیست"
حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:
کدامین دوست می آید به نزدیکِ منِ گریان؟
که تا آید برِ من صد قدم، بیرون نمی آید
.
.
یعنی چه کسی میتواند نزدیکِ منِ گریان شود در حالی که از فرطِ گریهی من هر کس به صد قدمیام برسد، چنان در گِل فرو میرود که نمیتواند بیرون بیاید.
.
تنهایی را چه قدر زیبا تصویر کرده است.
حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:
نمی دانم که سنگ فتنه در هنگامه می بارد
که این بی رحمی از بیدادی گردون نمی آید
.
.
.
سید حبیب در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۱ - نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بیوفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو:
با سلام.
چه عجب است اینجا حرفی از مرد سالاری مولانا زده نشد.
که میگوید مرد در عقل و عاقبت اندیشی از زن سرتر است.
حتما فمنیست ها این را نخوانده اند.
گمنام-۱ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
برو ای خواجه عاقل !! هنری بهتر ازین؟؟
بیت پایانی،
کلک حافظ شکرین میوه نباتیست، بچین !
و البته نه به چین
که دراین باغ نبینی ثمری بهتر از این
گمنام-۱ در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸:
دوستدار شاهنامه
جابجایی موبد با موسا، بیشتر به شوخی می ماند ، فرمایش حجت الحق دکتر کزازی، در خرد نامه ، در بر هر گفتگویی می بندد..
کمال داودوند در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۲۷:
7857
کریم در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
بیت ناصحم گفت که جز .... برای من سراسر خاطره است...
آخرین باری که با کسی که عاشقانه و دیوانه وار بهش علاقه داشتم صحبت کردم آخرش بهم گفت ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم و اصلا فایده عشق چیه؟؟؟ منم در جوابش این بیتو خوندم
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟/ برو ای خواجع ای عاقل هنری بهتر از این؟؟؟
این آخرین مکالمه ی من با تنها عشق زندگیمه
سعید فاضلی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:
سه بیت ابتدای این غزل در غزل شماره 172 تکرار شده است.
سینا شکیبا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۴ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
درود
این غزل رو استاد شهرام ناظری در دو البوم صدای سخن عشق و رقصانه اجرا کرده که قطعا زیباترین اجراها هستند
مهدی اکشن در ۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰: