گنجور

حاشیه‌ها

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:

با سلام خدمت دوستان عزیز گنجورپارسی غزل بسیار زیبای است غزل فوق را در برنامه تماشاگه راز مجری آن بفارسی وترجمه به دوستان بنده تفسیر وباز گشای وجالب مو شکافی به بیان آورده است
واقعا سحری همه است وخدا ی هم دردل است.
در پناه خدا باشید.

nabavar در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:

ببخشید ، نازنین بانو
کمی عجله اشتباه آورد
میگوید من ِ کُند رو را مانند باد صبا به هوای بوی زلفت در سلسله ی گیسو گرفتار میکنی ، یا به کار وا می داری
باز هم زنده باشی

nabavar در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:

نازنین بانو
کاهل رُوی چو باد صبا را به بوی زلف
هر دم به قید سلسله در کار می‌کشی
حافظ شکسته نفسی میکند
که مثل باد صبا هستم ، کندرو و تنبل ،
تو من ِ تنبل و کُند رو را ، با بوی زلف خود در سلسله ی گیسو گرفتار میکنی ،
کاهل = تنبل
رو از مصدر رفتن
ماندگار باشی

آرش در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:

با سلام
گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زانسان که بمیرند چنان برخیزند
به نظر من کل رباعی شکل کنایه دارد.
در اینجا "زانسان" معنی همان" گونه میدهد" البته میشود با کلمه بازی کرد و آن را هم "از انسان" خواند.
کلمه چنان (به ضم چ) در مصرع دوم را میشود به شکل خبری با تاکید و اغراق خواند.
ما با می و معشوقه از آنیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند
مصرع سوم را میشود به شکل خبری خواند که چیز زیاد تازه وعجیبی هم نیست و به عبارتی این کار هر روز ما با معشوقه است.
از آنیم مدام ... میتواند اینجا این معنی را هم داشته باشد: یعنی ما مدام برای همدیگر می میریم. اینجا فرم مردن هم میتواند نقش جالبی داشته باشد. افقی قرار گرفتن پیکر "ما با معشوقه" میتواند خبر از آمیزش این دو بدهد. اینجا "حشر" میتواند معنی شهوت را هم بدهد, انگیختن به معنی تحریک کردن و یا شوراندن (فرهنگ فارسی عمید). پس باشد که موضوع بیت اول به شهوت ما چه بسا که بیافزاید.

نازنین در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:

می شه لطفا یه نفر معنی بیت سوم رو توضیح بده؟ کاهل روی یعنی چی؟

مسعود در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

اسرار رباعی (الهی) نه تو دانی و نه من
وین سر معما نه تو خوانی و نه من
وقتی عاشقی؛ ابیات همراهیت میکنه. وقتی دلشکسته،ای دلداریت میده. وقتی نیایش میکنی؛ بتو خلوص دل می،بخشه. من به شخصه بدنبال وقت الحال شاعر نمیگردم. میخوانم، می،نویسم و گوشش فرا میدهم. و در پایان؛ احسنتی و خدایش بیامرزدی نثارش کرده و دیگر هیچ!

محمد مرتضوی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

با سلام،
در بیت پنجم، مصرع اول : نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
اینجا قامت یار صحیح است.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۲:

بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 8534

یکی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:

همچنین پیرامون بیت دوم که باز تفسیر به رای نموده‌اید زیرا در بیت اول جنابشان خود اشاره به تنگدستی می‌کنند:
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
و بعد می‌فرمایند که حال در این مقام که صدارت از آن فقیران است امید دارم که ای دل! تو از همه فقیران با تمام فقرت بزرگ مقام‌تر باشی.
حدس حقیر این است که جناب حافظ این بیت را در جواب به شاه نعمت الله ولی سروده باشند لیکن این حدس تنها گمانیست و نیازمند تحقیق تاریخی دقیق و درست.
و السلام علی من اتبع الهدی

nabavar در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

در بیت دوم ، اگر خوانده می شد : سرم به دنیی و عقبا فرو نمی آید به نظرم زیبا تر می آمد ، دنیی را اگر دنیا بخوانیم به وزن شعر لطمه می خورد ولی” عقبی“ را میتوان عقبا خواند دو دیگر آنکه در
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست ،
صومعه آلوده شده و باید شستشو شود ، اینجا ”گرم “ به مانای ”اگر مرا“ آمده یعنی حافظ را باید شستشو داد
گرش به باده بشویید ، به نظر درست تر می آید

م. تقی پور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

درود دوستان
جناب عبدالحسین
جناب حافظ از این تعبیرهای سست و بی مایه بدور هستند
بهتر است حافظ را از حافظ بشناسیم
بیت دوم نشان می دهد حافظ این غزل را در دوران بعد از میان سالی سروده اند و از نظر فکری بسیار پخته سروده اند
این بیت معنی بسیار ساده ای دارد
سرِ من در برابر دنیا و آخرت برای تسلیم فرو نمی آید . آفرین بر این آشوب هایی که در اندیشه ی من است

نادر.. در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

با خلقِ مجاز گو، حقیقت بگذار
خود جوز ز مغز جوز به کودک را..

آرش تبرستانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان:

ای بسا شیرین که چون شکر بود لیک زهر اندر شکر مضمر بود چه بسیار چیزهایی که در ظاهر نیک و لذت بخش به نظر می آیند ولی داخل آن سم نهفته است

آرش تبرستانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۹ - متهم کردن غلامان و خواجه‌تاشان مر لقمان را کی آن میوه‌های ترونده را که می‌آوردیم او خورده است:

پس تو هر جفتی که می‌خواهی برو محو و هم‌شکل و صفات او بشو یعنی اگر می خواهی به چیزی برسی باید مثل آن شوی و رنگ آن را به خود بگیری

ندا در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن:

بیت 65را تصحیح بفرمایید. قافبه مصرع اول ویس است و نه ویسم.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۱:

زمستون پر باران و برف
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 6082

بابک چندم در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:

حسین 1 عزیز،
در نسخه چاپی که من دارم نیز "ارزن" در پانویس به عنوان جایگزین آمده، و این مشکلی است که همواره با کاتبان بوده...آنچنانکه آنان در نسخه برداری از روی نسخ پیشین گاه در تندخوانی، گاه به سلیقه خود، و گاه بر اساس نفهمیدن یک واژه، یک مصراع، یک بیت، و یا حتی یک غزل آنانرا یا دگرگون می کردند و یا حتی حذف و اضافه...
ولی در اینجا همان "دَرزَن" نکوتر می نماید و به سخن سعدی نزدیکتر، چرا که درزن به معنای شخصی که در را زده و وارد می شود نشان از آن دارد که معبد چنان پر گشته که دیگر گنجایشی برای حتی یک نفر دیگر را ندارد، ضمن آنکه درزن به معنای سوزن نیز آید و همان بیان که "جای سوزن انداختن نبود" را در ذهن به تصویر می کشد...و فضا سازی در اشعار از مهمترین ارکان می باشد، چنانکه اگر سراینده ای در این باب خبره نباشد تو گویی سروده اش خشک و بی روح و تنوع است و بالعکس آنکه کارکشته چنان می سراید که می پنداری تو خود نیز در آن مکانی...
و این دو کاربرد "دَرزَن" در کنار یکدیگر در اینجا فضا را بسیار زیباتر ترسیم می کنند تا "ارزن"..

داعی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

کلامی از حضرت استاد مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی (سیدالعلماء) پیرامون بیت اول تقدیم سروران می دارم:
پندی مهم از جناب حافظ
گاهی بعضی عرفا نصایحشان را در یک ادبیاتی می گویند که خیلی موثر است و لذا مرحوم فیض یک اشعاری دارد در مورد حافظ؛
می فرماید: « دل را نکند بیدار الّا غزل حافظ».
آن وقت حافظ درباره ی تلبیسات نفس، چقدر عجیب گفته:
«گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود *** تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.»
مرحوم فیض می‌گوید حافظ زبانش جوری است که بیدار کننده است، هشدار دهنده است.
خب یک وقت به بنده که مثلاً واعظ هستم یک کسی می‌گوید: خودت را بپا! اخلاقت را بپا! اما یک وقت می گوید: اصلا اگر مسلمان می خواهی بشوی این شرط را باید مراعات کنی!. این خیلی حرف است؛ یعنی تو پنجاه سال نامسلمانی کردی با مردم ، آن هم نه تنها در لباس اسلام بلکه در لباس روحانیت اسلام! و معلم بودن مسلمان ها!

«گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود *** تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.»

نادر.. در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸:

گوشه ی چشمی ز غمخواران چو نبوَد، غم بلاست
اژدهایی می شود هر خار در بی سوزنی
..
اشک را در دیده ی روشندلان آرام نیست
ذره می رقصد در آن روزن که باشد روشنی

حسن گائینی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۹:

مصرع آخر در کتاب مکتب شمس چنین آورده
تا با تو ز هستی تو هستی باقیست
ایمن منشین که بت‌پرستی باقیست
گیرم بت پندار شکستی آخر
آن بت که ز پندار پرستی باقیست

مولانا

۱
۳۵۸۹
۳۵۹۰
۳۵۹۱
۳۵۹۲
۳۵۹۳
۵۶۲۸