گنجور

حاشیه‌ها

مرتضی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۷:

در بیت سوم سحر در سحر به چه معناست؟ و مفهوم این بیت چیست؟

میرزا در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۵:

در اینجا شاعر اشاره دارد به بوسی که در راه خدا باید داد و ثواب زیادی دارد

حسین عربزاده در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

با احترام در پاسخ به ایراد خانم آرزو در مورد بیت آخر:
بحل
لغت‌نامه دهخدا
بحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشیدن جرم . عفو کردن گناه . (آنندراج ). معاف . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: چون در فارسی حای حطی نیامده ظاهراً بحل لفظ عربی باشد و حال آنکه در لغات معتبره ٔ عربی مثل صراح و قاموس و منتخب و غیره ماده ٔ بحل بهیچ معنی نیامده ، از این معلوم شد که در اصل بهل بوده باشد به فتح اول و کسر های هوز، صیغه ٔ صفت مشبهه بمعنی ترک کرده شده و بمراد گذاشته شده و مجازاً بمعنی معاف مستعمل مأخوذ از بهل بالفتح که مصدراست بمعنی ترک کردن و گذاشتن بمراد کما فی صراح و القاموس . پس از غلط کاتبان قدیم و از عدم التفات اهل تعلم و تعلیم به حای حطی شهرت گرفته ، یا اینکه در اصل بهل به کسرتین باشد صیغه ٔ امر از هلیدن بمعنی گذاشتن که در بعضی محل بمعنی اسم مفعول مستعمل میگردد. پس بهر تقدیر به های هوز درست می باشد مگر آنکه بودن حای حطی به ابدال باشد چنانکه در حیز و حال که در اصل هیز و هال بوده ولکن این قسم دعوی ابدال خالی از ضعف نمی نماید. و می تواند که بحل بفتحتین و تشدید لام باشد بمعنی بحلال شدن ، چه بای موحده ٔ مفتوحه برای ظرفیت یا معیت باشد به قاعده ٔ فارسی و حل بالفتح و تشدید لام مصدر بمعنی حلال شدن ، چنانکه در منتخب است ، سروری که شارح گلستان است به عربی همین توجیه آخر را اختیار نموده ، بهر تقدیر با لفظ کردن مستعمل است . (غیاث اللغات ) : یوسف ایشان را گفته بود لاتثریب علیکم الیوم یغفراﷲ لکم ، گفت ، خدای شما را بیامرزد و بدانکه با من کردید از من بحل آید. (ترجمه ٔ طبری ).
چه کنم دل که همه درد و غم من ز دل است
دل که خواهد ببرد گو ببر از من بحل است .

دان یئلی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
سالک مبتدی وقتی قدم در راه سیر درونی بسوی معبود می گذارد در اوایل راه به منزلگاههای میرسد که ممکن است فکر کند به مقصود رسیده است. حافظ هشدار می دهد که سرچشمه دور است و باید بسیار برود تا به آن برسد و آنچه در اوایل راه می بیند سراب است.
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
همچنین میگوید عارف نیز اینگونه نیست که همواره در هر سلوکی بتواند مجدد به سرچشمه راه یابد بلکه ممکن است مورد عتاب باشد و صلحی لازم است تا مجدد بتواند به سرچشمه راه یابد.

مجتبی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲:

من فکر می‌کنم خیام اینجا از پاک‌دامنی و عفت صحبت می‌کنه که البته از خیام عموما چنین چیزهایی رو نمی‌شنویم. لاله و بنفشه در شب پاک‌دامنی خودشونو حفظ نکردن اما با صبح و طلوع خورشید همه چیز روشن میشه و غنچه پاک‌دامن که خیام هم از اون خوشش میاد از بقیه متمایز میشه

مهشید در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

من بارها اعلام کردم. آنچه از اشعار عرفانی مولانا برای عوام زیباست هیچ ربطی به مولانا نداشته. وبه جد میگویم هیچ پانوشتی صحیح نیست و نظرات مردم تنها برداشت ذهنی آنان از اشعاراست مولانا عارف و در دین تصوف بوده است و مسلملنان هرگز تصوف را قبول نداشنه اند پس هر گونه بحث در مورد عرفان از زبان مردم بیجا ست چه برسد به درک سلوک عرفانی و سیر وادی های عرفان که مولانا از آن صحبت میکند مثل این است که راجعب به ستاره ای با نام 1367854 نظر دهیم همان اندازه خنده دار است که ترجمه اشعار. و تنها صوفیان اجازه بحث و ابراز نظر رادارند که معدود و انگشت شمارند یا کشته شده اند وگرنه ما از درک %

عیسی عسکری در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود:

بخشی از شعر به زیبایی در اپرای مولوی توسط همایون شجریان خونده میشه متاسفانه در لیست آلبوم ها نبود که اضافه کنم.

میم الف در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:

درباره بیت ششم و جوابی که سیمین دانشور درباره شیراز به جلال میدهد و همان باب آشناییشان میشود این خاطره از آقای دانایی خواهرزاده جلال را بخوانید:
پیوند به وبگاه بیرونی

مهدی شجاعی پارسا در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:

چون به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود
می‌کنم شکر که بر جور دوامی داری
در این بیت آرایه ی «تاکید الذم بما یشبه المدح» وجود دارد

پیمان در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

یکی از مهمترین ابیات این غزل چرا اینجا نیومده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در ره نفس کزو سینه ما بتکده شد

تیر آهی بگشاییم و غزایی بکنیم

سید عماد در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

با سلام
راجع به بیت "خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش..." به دوستان پیشنهاد می کنم حتما کتاب قمار عاشقانه ی دکتر سروش رو مطالعهه کنن

Kazem Gharibi در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:

مدام به این فکر می‌کردم که چرا تقدم و تأخر این موضوع توسط سعدی رعایت نشده. این که

فهیم در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۹:

در مصراع آخر
پنبه تا درگوش باشد معتدل باید شنید
واژه باید
تایپ نشده

مسعود در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

بیت یکی مونده به اخر مشکل وزنی نداره؟،اگه نداره چجوری خوانده میشه؟

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

باختن شکل دیگر «بازیدن» است که بازیدن را می توان نوعی مصدر مجعول به معنی «بازی کردن» به حساب آورد
لطف عبارت، استفاده از باختن به دو معنی (بازی کردن) و (شکست خوردن) است که معنی دوم، با (بردن) مصراع دوم متناسب آمده. دستی بردن هم یک دست ِ بازی (یک واحد از بازی) را برنده شدن است.
آتش ِ محرومی هم آتش ِ محروم بودن (محرومی) و هم «ی نکره» (آتش ِ یک محروم) می تواند باشد. من دومی را بیشتر می پسندم. مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت.
جان ز مرگ بردن یعنی جان در بردن از مرگ.
دل ِ ضعیف از آن من را به چمن می کشد که بواسطه بیماری صبا از مرگ جان در ببرم.

روفیا در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

بشم واشم از این عالم به در شم
بشم از چین و ماچین دور تر شم

روفیا در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

خوان ِ روزه را می توان اضافه ی تشبیهی در نظر گرفت.
ترک ِ فلک را هم اضافه ی تشبیهی.
چطور که تُرکان، خوان را غارت می کنند (آن را تمام می کنند و چیزی از آن باقی نمی گذارند)، فلک هم روزه را غارت کرد (ماه ِ روزه تمام شد و چیزی از آن باقی نماند)
بیت آخر:
آن صنعت بسیار در عبارت کردن را هم می شود که به حافظ نسبت داد و هم به واعظ.
1-هرچند که حافظ خیلی صنعت در عبارت می کند (قلمبه سلمبه و دشوار حرف می زند) ولی باز حدیث عشق را از او بشنو و از واعظ نگو.
2- اگرچه واعظ با صنعت در عبارت کردن، قصه هایش را فریبنده و جذاب بیان می کند، ولی باز حدیث عشق را از حافظ بشنو از واعظ نشنو.
من تعبیر نخست را می پسندم!

سارا در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:

درست نوشته شده در کتاب ادبیات من هم همین نوشته شده

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

بیت ششم: صنعت کردن: راهی ساختن، حیله ای یافتن.
باختن به نظرم شکل تغییر یافته بازیدن (مصدری مثل ِ بازی کردن) است. راست باختن، پاک باختن را به ذهن می آورد. پاکبازی.
محبت نه راست باخت یعنی محبت را به درستی و صداقت انجام نداد (بازی نکرد). (؟)
«در، فراز کردن» اینجا یعنی چیزی را مانع کردن است. یعنی دری را فراز کرد (بر افراشت، عَلَم کرد!)
دنبال ِ راه و حیله نباش. چون هر کس که نخواهد صادقانه محبت بورزد، عشق بر روی دل ِ او در ِ معنی (عقل) را احداث می کند (و راه ِ حصول ِ مستقیم از دل به عشق را از او می گیرد.)

۱
۳۵۶۷
۳۵۶۸
۳۵۶۹
۳۵۷۰
۳۵۷۱
۵۵۴۵