م ، س در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:
به نظر من نیز درست میگویی ایلیای گرامی
به مطلبی نفکندست سایه ، همتِ عرفی
مانا باشی
م ، س در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:
من روی در تو و همه کس روی در حجاز
بهتر نیست به جای ” روی در حجاز“ روی بر حجاز {حجیز به قول دوستان} می آمد ، چون انسان روی در جایی نمی کند به جایی یا بر طرف جایی میکند .
مانا بوید
ایلیا در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:
مصرع اول بیت آخر به گمانم مشکل داره و باید اینطوری باشه
به مطلبی نفکنده ست سایه،همت ِِ عرفی...
عبدالله در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:
شجریان
برگ سبز 251
محمد در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:
من تصور میکنم که با توجه به قافیه بندی این غزل لازم است جای بیت آخر و بیت یکی مانده به اخر با هم تغییر کند چرا که قافیه دو بیت پشت سرهم یز است و قافیه بیت سوم آز بنابر این منطقی است این تغییر انجام شود. حال بماند که اصلا این نوع قافیه بندی میتواند برای غزا به کار گرفته شود یا نه.
... در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
بخشی از تشریح مرحوم فروزانفر در شرح مثنوی شریف در مورد این قسمت:
«...این بحث ضمنا انتقادی است از روش اهل استدلال و متکلمین که از اثر می خواهند به موثر پی ببرند. ولی مولانا این نقد لطیف را بسط نمی دهد، زیرا لفظ آفتاب که معادل شمس است به زبان عربی، او را به یاد معشوقش که از دست رفته است یعنی شمس تبریز می اندازد و از باب حق صحبت سالها، به حسب ظاهر و یا از باب جوشش عشق نهانی ناچار باید که از شمس تبریزی که نور حق است یاد کند. لیکن از فرط مستی و اضطراب قادر نیست که آنچه در دل دارد بگوید و شرح این هجران را به وقت دیگر می گذارد. وقت دیگری که در تمام مثنوی چند نوبت بیشتر میسر نشده است تا به اجمال از هجران شمس ناله برآرد. زیرا غیرت معشوقیت حسام الدین که جاذب اسرار است او را به معشوق نخستین باز نمی هلد و با وجود اصرار باطنی خود مولانا یا بعضی یارانش که مایل بوده اند پرده از راز شمس برگیرد و با تعبیرات صوفیانه از قبیل: الوقت سیف قاطع و الصوفی ابن الوقت، که مفاد آن انصراف از مستقبل و اشتغال به موجب حال است تقاضا را تکرار کرده اند. باز مولانا به عذر بیم فتنه و خونریزی، حدیث شمس را در باقی می گذارد و به سر داستان می رود...»
هادی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام
گمانم
رهی زمیکده نزدیک تر مدان به خدا
درست باشد
مریم در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:
آقای مهدیار شعر دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی از فیض کاشانی هست نه از حافظ
و در ضمن منظور شاعر را مسلما بنده و شما بهتر از خودش نمیدانیم منکه ترجیح میدهم اظهار فضل نکنم
... در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:
شگفت انگیزه این ابیات...
خیلی جالبه، داره داستان تعریف می کنه، تا وقتی که به «آفتاب آمد دلیل آفتاب...» می رسه. مثل عاشقی که با هر نشانه ای به یاد معشوقش میفته، به محض گفتن لفظ آفتاب، شمس میاد تو ذهنش. دیگه نمیتونه از فکرش بیاد بیرون. دائم با لفظ شمس بازی می کنه تا بی قرار میشه و به شمس الدین اشاره می کنه: «چون حدیث روی شمس الدین رسید...»
واجب میدونه با اومدن اسم شمس الدین «رمزی از انعام او» شرح کنه. ولی باز میگه «لا تکلفنی فانی فی الفنا...» و ناتوانی خودش رو بیان می کنه و میگه «این زمان بگذار تا وقت دگر...»
در ادامه باز هم با خودش درگیره ولی می فهمه که اگه بخواد از شمس بگه، حرفاش تمومی نداره. به محض اینکه باز حرف آفتاب میشه: «آفتابی کز وی این عالم فروخت...» دوباره یاد شمس میفته و می ترسه نتونه جلوی خودش رو بگیره. برای همین بالاخره این بحث رو تموم می کنه: «بیش از این از شمس تبریزی مگوی...»
یاد آدمی میفتم که یه فکر آزارش میده و هرکاری می کنه که از این فکر رها بشه نمی تونه و آشفته میشه.
واقعا عجیبه، بعد از گذشت حدود 13-14 سال از نبودن شمس، وقتی این ابیات رو می سروده به چه درجه ای از آشفتگی می رسه. تکلیفش با خودش روشن نیست. نه دلش میاد از شمس نگه، نه توان گفتن داره. به قدری آشفته و پریشان میشه که نمی دونه باید چیکار کنه.
چون قلم اندر نوشتن می شتافت / چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
شگفت انگیزه این عشق...
شگفت انگیزه این مرد...
کسرا در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:
هوش از سر آدمی می برد
محمد قنبری مرداسی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
مصرع " دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده ست "را می توان منبع این مصرع حافظ دانست " رواست در بر اگر می طپد کبوتر دل "
نریمان در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
و
خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمیگیرد
مخلص و ختم کلام
تا می و شراب ننوشی نمیتوانی در خیالت تصویری از دنیای مستی و حال خوب بعد آن را، چنین با ولع توصیف بکنی و هر کسی فکر کند می تواند مستی و حال و هوای آن را بدون تجربه نوشیدن می و شراب لمس کند و چندان لذت ببرد که این حال خوشی را برای دنیای بعد از مرگ هم با می بهشتی آرزو کند. صد در صد مالیخولیایی و متوهم و روانپریش هست که آرزویش را از تجربه مستی دیگران خوشایند تصور می کند و در عالم هپروت سیر می کند و تعصب طوری کورش کرده که از حقیقت شرابخوارگی حافظ متوحش می شود و مالیخولیایی دیگر از تفسیر و داستان پردازی برای خود فریبی نقاشی می کند و توهم را صحیح و خود شعر و گفته شاعر را کفر می پندارد. روانپریشی درد جامعه ایران هست
آرش طوفانی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را:
واقعا «هفت پیکر» نظامی، یک شاهکار ادبی، اخلاقی و معرفتی است. جداً خواندن این اثر هوشمندانه را به تمام عزیزان، پیشنهاد می کنم. روح این مرد فرهیخته «جناب نظامی» شاد و قرین مرحمت باد!
آرش طوفانی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را:
با عرض سلام و ادب
بیت شماره 44 عیناً به عنوان بیت شماره 45 تکرار شده است که شایسته حذف از پایگاه داده گنجور است. متشکرم
هانیه سلیمی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۷:
درخواست اصلاح لغت "کید" در مصرع اول بیت سوم،به "کآید" با استناد به کتاب: کلیات شمس تبریزی،جلال الدین همایی،نشر امیرکبیر،چاپ نوزدهم 1385،صفحه 727 انجام شد.
با سپاس از رسیدگی شما
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
هانیه سلیمی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۷:
در بیت سوم: "این خوشی چیزی است بیچون کید اندر نقشها" کلمهء کید،باید کاید نوشته شود.به معنی "که آید".
بهراد در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
آقا منصور نوشتن آیا گوشزد کردن موسیقیایی کمکی به فهم غزل میکنه؟ لازم دیدم پاسخ بدم : بله میکنه
من همین الان این آهنگ رو شنیدم و تاثیری در من داشت که بالای 10 دفعه پشت سر هم گوشش دادم و داشت منو میکُشت. نمیدونستم برای جناب مولاناس و اومدم سرچ کردم و خوندم این شعر رو و درک و حسّ کیفی عمیقی به من داد. همین که این آهنگ یک نفر رو که من باشم انقدر تحت تاثیر قرار داده نشون میده که خواندن موسیقیاییش تاثیر گذاره.
مسعود ریحانی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:
فضل است اگرم خوانی_عدل است اگرم رانی_شاهکاره
سامان روح بخشان در ۸ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
با عرض سلام
چه روحی در این ابیات نهفته است؛ آدمی را از درون تکان می دهد.
(همزمان با مشاهده نمای پایانی سریال شیخ بهایی)
موفق باشید و رحمت الله علیه
سلمان در ۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲: