گنجور

حاشیه‌ها

فرشید در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱۷:

با درود خدمت شما لطفا به رباعی 398 سنایی غزنوی بنگرید دقیقا یکی است

مانی. الف در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

به سمانه که گفته: آیا حق نداریم بگوییم: آقای سعدی این سخن تو نژاد پرستانه است!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه سمانه عزیز، حق نداریم بگویم. اصلاً حق نداریم واژه «نژادپرستی» را در توصیف تبعیض میان ‏جنس مرد و زن به‌کار ببریم. خیلی روشن است که «نژادپرستی» و «نژادپرستانه بودن» یک سخن با ‏این موضوع، یعنی به گفتۀ شما تحقیر زن، بی‌ارتباط است.‏

حاجی نیا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولی‌ّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی:

آفرین بر شما جناب خطیبی زاده که کاملا صحیح اشاره فرمودید به نظر حقیر هم منظور مولانا از ادب ادب عامیانه نیست بلکه حفظ و رعایت اداب و خاکساری و کم شدن در مقابل پیر یا انسان عارف و جان پیش از جان است و این ابیات را در ادامه تواضع پادشاه بر طبیب الاهی می اورد و از زبان او می گوید که ای مرا تو مصطفی من چون عمر از برای خدمتت بندم کمر

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

دو چشم مست میگونش ( می گونت)ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

دوست جان
از بس که چشم مست درین شهر دیده ام
حقا که می نمی خورم اکنون و سر خوشم
0( چشمان میگون دختران شیراز را می گوید )
همان چشمان مست و میگون که آرام هشداران
می بردند به روزگار شیخ، خواجه و می برند
هم اکنون.
بس، بسا و بسی به گمان کوتاه شده بسیارند.
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار

سعید فاضلی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:

سلام بر دوستان جان
سؤالی از عزیزان دارم و آن این که چرا در غزلیات مولانا بسیاری از غزلها در جای دیگر با شماره غزلی دیگر تکرار می شوند با این تفاوت که چند بیتی به آن افزوده و یا از آن کاسته شده است؟
برای نمونه همین غزل 652 با اندک تفاوتی در غزل شماره 647 به این شکل آمده است....
غزل شمارهٔ 647
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند
بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیلت بکند لیک خدایی بنداند
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
وان گاه که داند که کجاهاش کشاند
استیزه مکن مملکت عشق طلب کن
کاین مملکتت از ملک الموت رهاند
شه را تو شکاری شو کم گیر شکاری
کاشکار تو را باز اجل بازستاند
خامش کن و بگزین تو یکی جای قراری
کان جا که گزینی ملک آن جات نشاند

م ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
درین بیت” بس “ را به مانای بسیار می بینم.
سوز دل بین که ز بسیاری آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
مانا باشید

م ، س در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

با جمشید خان بیشتر موافقم
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
حافظ میگوید که چشم من باعث شد که حقیقت را دریابم تا خرقه از سر در آورم و بسوزانم
مانا بوید

علی شاداب در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

در گویش لری خرم‌آبادی ”ایواره“ به معنی غروب استفاده می‌شود.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۱۳:

حادثه ساختمان پلاسکو رابه
هموطنان ایرانی تسلیت عرض
میکنم.
جمع این رباعی از:9587

ولی الله محمدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶:

سلام و درود
در بیت ششم به اشتباه اگر ((اگز)) نوشته شده لطفا تصحیحش کنید
سپاسگزارم

همیرضا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:

در حاشیهٔ تصحیح فروغی در مورد مصرع دوم بیت سوم (ناخوش آن میل است کاز ما می‌کند) آورده:
در یک نسخهٔ قدیمی مصراع چنین است: «ور کند شوخی به عمدا می‌کند» این بیان یعنی «میل از کسی کردن» به معنای روی گرداندن از او و قرینهٔ دیگرش «صبر از کسی کردن» خاص سعدی است و ظاهرا مخالفت قیاس دارد. مسلما این دو عبارت را سعدی تحت تأثیر زبان عربی که «صبر» و «میل» را با حرف جارهٔ «عن» به کار می‌برند به کار برده است -م.

مینا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

این غزل رو "محمد معتمدی" با عنوان "مناجات در میکده عشق" فوق العاده زیبا خوندند.

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:

جناب شمس
فرمایش خودتان مفهوم است؟؟
جمله سوالی!!

فرزاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

توانا بود هر که دانا بود به هر کار، بستوه کانا بود

محمد طهماسبی دهنو در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

(نقش مردم چشم )بعضیها بیت را طوری می خونند که خرقه متعلق به مردم چشم بِشه. یعنی چنین و چنان کن که مردم چشم من ، خرقه اش را از سر بیرون آورد
. امابه نظر بزرگانی این قرائت خیلی غریبه ، و نسبت دادن خرقه به مردم چشم ، نازک اندیشی نامستندی هستش
و لغزشگاه اغلب مفسران همین جا بوده .
ظهور معنی و عقل عرف ایجاب می کند که خرقه متعلق به شاعر باشه
، نه مردمک چشم .
برای این قرائت باید (مرا) را از مصراع اول برداریم و بیاوریم به مصراع بعد . یعنی بگوییم ماجرا کم کن و بازگرد که مردم چشم من ، مرا ... خرقه = خرقۀ مرا از سر من ( و نه خودش) بیرون آورد و به شکرانه بسوخت
. این قرائت نه فقط متضمن غرابت خرقه پوشی نیست ، بلکه کل بیت رو خوانا می سازه
در میان حافظ شناسان و شارحان این بیت ، مرحوم عبدالعلی پرتو علوی به راه درست رفته و خرقه را به حافظ نسبت داده
نه به مردم چشم
رابطۀ بین دل و دیده ، دیده ای که نظرباز است و دلی که عاشق پیشه است ، در ادبیات فارسی و شعر حافظ ، سابقه و نمونۀ فراوان دارد
چنانکه گفته
-دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیدۀ معشوقه باز ِ من
- سحر سرشک روانم سر خرابی داشت
گَرَم نه خون جگر می گرفت دامن چشم
- نخست روز که دیدم رخ تو ، دل می گفت
اگر رسد خللی ، خون من به گردن ِ چشم
- ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مُهر ، به عالم سمر شود
- سِرّ سودای تو در سینه بماندی پنهان
چشم تر دامن ، اگر فاش نکردی رازم
پس چشم و مردم چشم که کارش نظربازی و اشک ریزی و غمّازی است
سلسله جنبان و کارگردان این بیت هستش
. یعنی ماجرا کم کن و آهنگ آشتی و تجدید عهد کن و بدان که مردم چشم من در فراق تو از بس بی تابی و گریه و زاری و به اصطلاح امروز کولیگری و افشاگری کرد ، مرا رسوای خاص و عام ساخت و همۀ مردم از عارف و عامی به عاشقی و نظربازی من پی بردند و من ناگزیر شدم از خرقۀ خود که خرقۀ ریایی و دروغین بود - چرا که من واقعاً پارسا نبودم - بیرون بیایم
. یعنی در واقع ، این مردم ِ چشم ِ نظرباز و اشک ِ غمّاز ِ من بود که بانی این کار خیر شد و سرانجام خرقه ای را که از سر من به در آورده بود ، به شکرانۀ رفع ریا آتش زد و اکنون من خالصتر و مخلصترم و می توانیم آشتی کنیم . زیرا آنچه مرا از تو و تو را از من دور می داشت برطرف شد .
یک بیت دیگه از حافظ
گفتم به دلق ِ زرق بپوشم نشان عشق
غمّاز بود اشک و عیان کرد راز منسوم:(خرقه از سر به در آوردن ): خرقه چون چاک نداشته از سر بیرون آورده می شده . عطار در یکی از رباعیاتش میگه :
ما خرقۀ رسم از سر انداخته ایم
سر را بدل خرقه ، در انداخته ایم
کمال الدین اسماعیل گوید :
می پیر از سر من خرقۀ سالوس بکند
ریش بگرفته مرا با در خمار آورد
حافظ خود چند اشارۀ روشن و رسا داره
- در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص
ور نه با گوشه رو و خرقۀ ما در سر گیر
- صوف بر کش ز سر و بادۀ صافی در کش
- صوفی بیا که خرقۀ سالوس بر کشیم ( یعنی از تن بلغزانیم و از سر به در آوریم )
- ساغر می بر کفم نِه تا زبر
بر کشم این دلق ازرق فام را
با وجود این ، چون در اینجا اصل این فعل یعنی خلع خرقه مطرح هستش،فرق نمیکنه که چگونه و به چه طریق از تن یا از سر به در آمده باشه.
خرقه [به شکرانه] سوختن : کلید معنای خرقه سوختن در اشعار عطار ، بویژه در داستان شیخ صنعان هستش که حافظ به اون نظر خاص داشته و بارها به تصریح و تلویح به اون تلمیح کرده
. در داستان شیخ صنعان ِ عطار ، دختر ترسا از شیخ شوریده چهار درخواست داره: 1) سجده پیش بت ؛ 2) قرآن سوختن ؛ 3) خمر خوردن ؛ 4) ترک ایمان و اسلام . شیخ این کارها را انجام می دهد و سپس
شیخ چون در حلقۀ زُنّار شد
خرقه در آتش زد و در کار شد

اما خرقه از عصر سنایی و عطار که عصر اعتلای تصوفه ، تا قرن حافظ که عهد انحطاط هستش ، تحول یافته
. خرقه در نزد سنایی و عطار ، هنوز چندان آلوده نیست . چیزی مقدس است
. ناموس طریقت ،شعار سلوک و مایۀ افتخار پیران و مریدان و سالکان هستش
. اما خرقۀ سالوس یا دلق زرق صوفیان و زاهدان معاصر حافظ ، غالباً ریایی و «مستوجب آتش» بوده

محمد طهماسبی دهنو در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:

با سلام
در بیت اول مصرع دوم به جایِ(شعاع)فروغِ
اگر خورشید بر یک حال بودی
فروغ او به یک منوال بودی
در بیت دوم در مصرع دوم به جای(نبودی)نکردی
ندانستی کسی کین پرتو اوست
نکردی هیچ فرق از مغز تا پوست
در بیت پنجم در مصرع اول به جایِ(قائم)دائم و در مصرع دوم به جایِ(دائم)قائم
تو پنداری جهان خود هست دائم
به ذات خویشتن پیوسته قائم
انمجن ادبی ترکه میر شهرستان دلفان واقعا از مطالب سایت و برنامه شما نهایت استفاده رو بردیم ممنون

مریم در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

شعر عجیبیست ، میشود در مفهوم آن از عرش تا فرش قدم زد.

علیرضا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۵:

با سلام.
بنده در دیوان صائب (دست رغبت کس نمی یازد به سوی من دراز) دیدم.
حالا شما نوشتید (دست رغبت کس نمی سازد به سوی من دراز) .
لطفاً بررسی نمایید.
با تشکر
یا حق

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۳:

آن موج چو بگریخت
دریا به وی آویخت
بازش به درون ریخت
با خویش در آمیخت ..

۱
۳۴۶۸
۳۴۶۹
۳۴۷۰
۳۴۷۱
۳۴۷۲
۵۴۶۸