گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

بختت باید که بلند بود و سپید تا فرشته ات فرود آید.
مر مرا از این بختها کی باشد که فرشته ام آید. اگر هم بیاید میترسم نیمه شبی خفته باشم یک سبیل کلفتش بر من فرود آید با خشمی فرو خفته که مردک به کدامین کار نیکت نازیدی که مرا بدین محنت سرای و کره خاکی کشاندی چون آرام گیرد گویم جان برادر خدای نکرده اشتباه نگرفتی؟ناگاه با پس گردنی از خواب برکنم و گویم خدایت خیر دهد چنان زدی که پریدم و رهیدم!
انشاالله خوبترین هایشان بر بهترین هایمان فرود آید چون تندر

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۳۷:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6377

امیرعباس در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:

این شعر با صدای وحید تاج واقعا قشنگه

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:

برای صحیح خواند بیت دوم ، باید مصرع دوم را بدین صورت خواند: آن گوهری کو آب شد ، آب _ بر_ گوهر زند

رضا اعرابی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

سلام و درود بر دوستان فرهیخته
عزیزان توجه داشته باشند که " حلّت " که در شعر آمده به معنای " روا گردید " می باشد و اگر منظور شیرینی و مانند آن باشد ، از تشدید استفاده نمی شود و حال آنکه متن اصلی باید تشبیه داشته باشد چراکه در غیر این صورت وزن شعر دچار مشکل می شود.

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

م.ش تهرانی عزیز
با مستوری یار مواجه شدن پس از راه یافتن به بارگاهش......
حسرت وصال.. رسیدن به مقام "یکی شدن"...

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

شد که "باز آید" ...... عقل
"جاوید گرفتار بماند" ....... عشق

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

"زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
با استناد به این بیت حافظ و ابیات مشابه شعرای دگر بسیاری از دانشمندان زبان پژوه شرق بر این نظرند که هنوز در زمان شاعر شهیر فارسی گوی حافظ فارسی دری که خاستگاه اولیه‌اش خراسان است،کاملاً در شیراز شیوع نشده بود و عده‌ی کثیری نیز به زبان اصلی آن منطقه یعنی فارسی پهلوی تکلم می کرده اند."
مراد حافظ ذکر اهمیت زبان دری است و آن را در کنار تعبیر "لطف طبع" آورده. چه مغلطه های تاریخی عجیبی می کنید. شاید هم تحصیلات ادبیتان کم است؟ در ضمن:
به قدر مردم چشم من است ورطه ی خون - در این محیط نه هر کس شناگری داند

همایون در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
این غزل عاشقانه شروع می شود و در شروع, مخاطب معشوقی است سزاوار ستایش. اما کمی که جلوتر میرویم در برخی ابیات دچار تردید می شویم که مخاطب همان معشوق مورد ستایش ابیات آغازین است. اینجاست که شاعر با لطافت و زیرکی ذهن مخاطب را متوجه مطلبی میسازد که در پی بیان آنست. معشوق را ستایش میکند, از زیبایی های او سخن میگوید, او را از رفتن به صومعه باز میدارد و از او میخواهد زمانی که در حال گذر است, سیاه پوشان صومعه نشین که همه سوگوارند را ببیند و به او(مخاطب) بگوید که صومعه جای او نیست. جای او میکده است و نصیب او شادکامی.
"چه سوگوارانند" - چه: قید مقدار است و بیانگر خیل صومعه نشینان سوگوار
گذار کن چو صبا....
مانند صبا که بنفشه زار بیقرار اوست, تو هم بر خیل عاشقانت گذری کن و بیقراری آنان را ببین. ببین که از دوری زلفت چه کشیده اند.
چه بیقرارانند:چه: قید مقدار است و بیانگر خیل عاشقان بیقرار
مانا باشید.

همایون در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
جناب قاسمی با درود بر شما
جسارتن بفرمایید تا ما هم بدانیم این سوگواران چه کسانی هستند و در سوگ چه نشسته اند؟!!! این همه مقاومت برای چیست، آنهم بدون دلیل!؟
سوگواران اشاره به صومعه نشینانی دارد که صرف نظر از خصوصیاتی که دارند, گوشه نشین اند, سیاه پوشند و در حال عبادتی دروغین! اینان از دید حافظ سوگوارند. به همین دلیل مخاطب را از رفتن به صومعه منع و به میکده میخواند.

مینا مینوی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

مهناز عزیزم ، سلام
می بینم که نظر شما و آقای حسین تا اندازه ای با جناب همایون تفاوت دارد . از خودم نظری نمی دهم ، ولی
در شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان ، در مورد این بیت همان را خواندم که شما عزیزان گفته اید ، آنرا کپی می کنم :
”گل بر آن بود که پیوسته لاف برابری با رنگ وبوی دوست بزند. خدای را شکر که باد صبا از روی غیرت نفسش را در دهانش بند آورد (او را پرپر کرد)“
و توضیح می دهد :
” شاعر دربیت چهارم رقیب شاه را به گل تشبیه کرده که عمرش مانند گل بی‌داوم و در اثر تندباد غیرت حوادث پرپر شده است و تشبیه رقیب به گل دلیل بر این است که رقیب، یک برادر می‌تواند باشد و احتیاط شرط کار است و نباید زیاد به طرف متخاصم تاخت زیرا از این برد و باختهای داخلی زیاد اتفاق می‌افتاد. در این غزل حافظ از مشکلاتی که جریانات روزگار برای او پیش آورده و او را درگیر معضلات حکومتی نموده گلایه دارد و صراحتاً می‌گوید من آسوده به کار وزندگی خودم مشغول بودم که دست تصادف مرا در صحنه بگیر و ببند حوادث سیاسی گرفتار ساخت و این یکی از علامتهای روشن واضحی است که خط‌مشی زندگی حافظ را به ما می‌نمایاند. او علی‌رغم میل باطن به طرف سیاست و طرفداری از یک مرکز قدرت کشیده شده و در اثر این رویداد گرفتار رقابت و مشکلات و ایذاء دستجات دیگر قرار گرفته است. بیت هفتم این غزل آئینه تمام نمای وضعیت آن روزگار است چرا که شاعر آن دوره را به سبب فتنه و جنایتها و آشفتگیها دوره آخر‌الزمان دانسته و چاره‌ کار خود را در کناره‌گیری و باده‌نوشی می‌داند“
دوستدار تو

خرم روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

جناب قاسمی
ممکن است دلیل سوگواری زلف دوتا شده ! یار را روشن فرمایید؟؟

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

هنگامی که گذر می کنی، از زیر ِ زلف ِ دو تا شده ات نگاه کن و ببین که از چپ و راست، چه سوگوارانی داری.

فرشاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

این مدعیان درطلبش بیخبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد

سیدجلال سلیلی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - وله فی‌تقلب الاحوال:

خاکساران جهان(چنین)را به حقارت منگر توچه دانی که درآن گرد سواری باشد به راستی که اوحدی مراغه ای علیه الرحمه چقدرزیبا خاکساران جهان را دراوج انسانیت میبیند ومیسراید.روحش شاد01-03-1396تبریز

حمید سامانی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

کاربران محترم گنجور
چند ساعت پیش نظری در رابطه با این شعر ارسال کردم لطفا منتشر نکنید تغییر نظر داده ام
نطر جدید را مجددا وارد میکنم
سپاس
حمید سامانی

عبدالرضا جعفری در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲ - حکایت آن کرد که در انبوهی شهر کدویی بر پای خود بست تا خود را گم نکند:

"مردی" را "کردی" نوشته اند. و به نظر مصرع اول بیت 10م ایرادی دارد.
با درود

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰:

طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین!
در دو جهان یکی بگو کو صنمی؟ کجا دگر ..

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹:

"هستی" خوش و سرمستِ تو، گوش "عدم" در دستِ تو،
هر دو طفیل "هستِ تو"، بر حکم تو بنهاده سر ..

مجید دری در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱:

نادرست:
چو رفتم ز گیتی مرا یاددار
به ببخش روان مرا شاددار
درست:
چو رفتم ز گیتی مرا یاد دار
به بخشش روان مرا شاد دار

۱
۳۴۵۶
۳۴۵۷
۳۴۵۸
۳۴۵۹
۳۴۶۰
۵۶۲۴