گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم

وز موکب وصل تو غباری رسدم

تا چند کشند و چند افروزندم

من سوخته‌ام چرا همی سوزندم

اوحدالدین کرمانی

قم فاسقنی قهوةً کان عاصرها

قبل الزّمان و کانت ثانی القدم

ناریه جاثلیق الدّهر یعرفها

زُفّت الیه و بنت الکرم فی العدم

مولانا

آواز سرافیل طرب میرسدم

از خاک فنا بر آسمان می‌بردم

کس را خبری نیست که بر من چه رسید

زان با خبری که بی‌خبر می‌رسدم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
ابن یمین

هر دم غم جانان المی میدهدم

عشق کهنش ز نو غمی میدهدم

بر دف زند دشمن و اینطرفه که دوست

پیوسته بسان نی دمی میدمدم

قاسم انوار

مستدعیم از حضرت سلطان قدم

یک جرعه شراب را که سرتابقدم

مستم کند آن چنان که آسوده شوم

از قاعده وجود و از رسم عدم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه