داود بیخیال در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸:
از آن روزی که چون وحشی به دام عشق افتادم
برآمد از دل پر درد چون ناقوس فریادم
تو گویی لطف ایزد میشود از مهرت ایجادم
تو چون رفتی به سلطان فراقت ملک دل دادم
غرض از دل اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
********
چو سلطان غم عشقت رهایی داد از بندم
شدم سیر از وجود خود عدم را آرزومندم
بیاد آمد مرا روزی که داد استاد این پندم
مکن بر عهد این شیرین لبان هر تکه ای همدم
که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم
************
خوشا روزی تن من کشته آن خنجرت گردد
یکی از جان نثاران تو ام گر باورت گردد
همین خواهم پس از مردن تنم خاک رهت گردد
اگر روزی غبار آید به گرد دامنت گردد
بدان کز صرصر عشق(یا هجر تو) تو دوران داد بر بادم
**************
کلا چهار بخش پنج مصرعی بود که یک بخش را فراموش کرده ام اما در دفتری نوشته ام پیدا کنم اضافه خواهم کرد
بهروز در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
یعنی تاجر واقعی کسی است که مشتدی کالای آسمانی باشد
رضا حیدری در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
درود خدمت تمام ادبای عزیز
خیام همانگونه که در پانوشت رباعی دیگری عرض کردم هرگز پوچگرا نبوده است زیرا از یک منجم کسی که روح ستارگان و افلاک رو می شناسد و زندگی آنان رو به تصویر میکشد نمی توان پذیرفت که به ذات احدیت معتقد نباشد فی الحال این رباعی به یک اصل روانشناسی اشاره دارد همانگونه که تمامی اساتید و دانشمندان گفته اند درگیر گذشته ات نباش چون یاس ناامیدی ، انزوا و خشم می آورد و به فردایی که نیامده است نیاندیش چون ترس ودر آخر یاس و ناامیدی خواهد آورد . این رباعی علی الخصوص بیت دوم تاکید بر این دارد که در لحظه زندگی کنیم و از زمان حال لذت ببریم و زمان حال رو به گونه ای بسازیم که آینده خوبی ساخته شود چون امروزمان همان فردای دیروز است
شاد باشید و پاینده
بهروز در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
قرینان نهانی مراد به احتمال زیاد فرشتگان نگهبان است
بهروز در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
مقترن :
دوست، رفیق، محشور، مصاحب، مقرب، مونس، همدم، همصحبت، همنشین
بهروز در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
مهی مریخ چشم ارزد چراغ آن جهانی را
یعنی انسان بزرگ منشی که از گریه و تضرع چشمانش چون مریخ سرخ شده است.
بهروز در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
. عطارد در نزد یونانیان رب النوع سخنوری و بازرگانی بوده است
رضا حیدری در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:
این شعر و مصرع دوم بیت دوم به این موضوع اشاره دارد که ما در مقابل گذر ایام نا چیز و ناگزیریم و روزگاری خواهد آمد که ما حتی از روی سنگ نوشته سنگ قبرمان هم برای کسی شناخته نخواهیم شد و یا حتی خاک پیکرمان در کارگه کوزگری اسبابی برای استفاده آیندگان خواهد شد پس مغرور از بودنمان نباشیم و همواره متواضع باشیم چون خاک .
برداشت دیگر از این رباعی بر خلاف عده ای که بنا دارند خیام رو پوچگرا جلوه دهند به این دلالت دارد که پیکر انسان از خاک آفریده شده است بدست کوزگر دهر و در رستاخیز دوباره بر می خیزد
بهروز در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
مشتری . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) ستاره ای که سعد اکبر است . (منتهی الارب ). ستاره ای از سیارات فلک ششم که آن رابه فارسی برجیس نامند. (از اقرب الموارد). نام ستاره ای که بر فلک ششم است . اهل تنجیم آن را سعد اکبر دانند و آن را قاضی فلک نیز گویند، به فارسی برجیس و به هندی برهسپت و خانه ٔ اوقوس و حوت و شرف او در سرطان . (از غیاث ) (از آنندراج ). خانه ٔ او حوت و قوس است و بیت الشرف او در سرطان است . (مفاتیح ). سیاره ٔ میان زحل و مریخ . خطیب فلک . قاضی فلک . هرمزد. اورمزد. زاوش . برجیس . هرمز. احور. قاضی چرخ . خانه و بیت او در برج قوس و حوت است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام ستاره ٔ برجیس که آن را ستاره ٔ برووخسپی و زاوش و زواش و زوش و فروزد و مژد و آورسر و هورمز و هورمزد و سعد اکبر و قاضی فلک نیزگویند. (ناظم الاطباء). بزرگترین ستاره ٔ منظومه ٔ شمسی و قطر آن 142000 کیلومتر است و دوازده قمر دارد. مدار این سیاره مابین مریخ و زحل است . (از لاروس ). یکی از بزرگترین سیارات منظومه ٔ شمسی که بعد از زهره به چشم ما درخشان ترین ستارگان است . و از زمین 1295 مرتبه بزرگتر و فاصله اش تا خورشید 778 میلیون کیلومتر است . و در هر 9 ساعت و 55 دقیقه یک بار دور خود می گردد (حرکت وضعی ) و هر 11 سال و 315 روز یک بار دور خورشید می گردد (حرکت انتقالی ). این سیاره دوازده قمر دارد که چند تای آنها بوسیله ٔ گالیله و ماریوس در سال 1610 م . کشف گردید و آخرین آنها که کوچکترین قمر این سیاره است در سال 1951 م . کشف شده است :
فروزنده چون مشتری بر سپهر
همه جای شادی و آرام و مهر.
فردوسی .
چو قیدافه را دید بر تخت گفت
که با رای تو مشتری باد جفت .
فردوسی .
khayatikamal@ در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۹:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 5340
عرفان (خ سرو) حیدری در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:
در برنامه گلهای شماره 16
نادر گلچین بخشهایی ازین غزل رو خوندند
رضا اعرابی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
آیا تخصص جناب کیخا در زمینه ادبی است؟ منابع این
همه اطلاعات ارزشمند ایشان چه کتبی هستند؟
پیشنهاد می کنید برای درک عمیق مفهوم اشعار جناب حافظ یا حضرت مولانا از چه منابعی استفاده کنیم؟
Nazanin در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۱:
درست این بیت این است :
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت " گرگم تو بودی "
مسعود ریحانی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
ممنون از گنجور_دو بیت اولش عالیه
خواجوی کرمانی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴ - آرزو:
دستتان درد نکند بابت پاک کردن پاسخ کوتاهی که به به فرمایش جناب ابراهیم داده بودم ، گویا نوشته ایشان بسیار مودبانه است.
nabavar در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲:
مضمون رباعی غلط است
یکبار نامهای آل عبا را ذکر میکند و دوباره به همه ی آنان قسم می دهد ، در صورتی که خواننده گمان می کند ، آل عبا غیر از نامبردگانند
رباعی بسیار بسیار ضعیفی است .
نباید از شاعری چیره دست باشد
نادر.. در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۵:
راست کنی وعده خود دست نداری ز کشش
تا همه را رقص کنان جانب میدان نبری ..
جلیل Jalilomidi@yahoo.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲:
دوستانی که صحبت از نصب و غصب می کنند لطفا سری به نهجالبلاغه بزنند. آنجا نه صحبتی از نصب هست و نه بحثی در باب غصب! می فرماید انما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما، کان لله فیه رضی! می فرماید دعونی و التمسوا غیری! می فرماید انا کاحدکم! می فرماید لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتموه امرکم! سی سال بعد از پیامبر زندگی کردند یک بار به آیه ولایت و حدیث غدیر استناد نکردند!
حتما می فرمایید به خاطر مصالح مسلمانان سکوت کردند! خوب شما هم به امامتان اقتدا بفرمایید و سکوت کنید!
این تعصب هم نتیجه خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:
درج حاشیه برای بیت "مدعی مگویید ..."
▍ الف .درد و رنجِ عشق و منشا آن :
امروزه در روان شناسی بین کلمه یِ «درد» و «رنج» ، مرزبندی وجود دارد .
◑ (درد) را حالتِ نامطلوبی می دانند که مربوط به تن و جسم است . مثل وقتی که دست ما لایِ در می ماند .
◐ و (رنج) را حالتِ نامطلوبی می دانند که مربوط به جسم و تن نیست. مثل وقتی که یک عزیز را از دست می دهیم . ◑ هر چند در هر دو حالت این روانِ آدمی است که دچار درد و رنج می شود .
◐ اما در گذشته این دو مفهوم (برعکسِ) امروز به کار رفته اند . یعنی می گفته اند دردِ عشق . در حالی که به زبان امروز می شود رنجِ عشق .
▲ مصطفی ملکیان در تحلیلی که از 18 بیتِ آغازینِ مثنویِ مولوی ارائه داده ، گفته است یکی از راه های شناختن (شعر عرفانی) این است که :
▣ عارف در آن از (تنهایی) شکایت نمی کند . چون عارف ، خود را (تنها) نمی داند .
➤ پس هر شعری که شاعرش از (تنهایی) نالیده ، شعرِ عرفانی نیست .
▣ بلکه عارف از (جدایی) شکایت می کند . بالطبع ، (جدایی) زمانی معنی دارد که پیش از آن ، (وصلی) در کار بوده باشد .
▣ پس در دستگاه و نظامِ فکریِ ☜عرفان☞ ، (درد) یا به تعبیر امروزی (رنج ) ، ناشی از همین (جدا افتادن) از معشوق است .
▣ مولوی - که از عارفان شاعر است - ، درد یا به عبارتِ امروزی رنج را گروگانِ خدا می داند در وجود آدمی . و شناسایی این گروگان را وابسته می داند به میزانِ (آگاهی) ، ترکِ (آزمندی) و ترکِ (خودپرستیِ) شخص . البته این که همه ی مشکلات بشر ، ریشه در (خودخواهی) دارد تفکری بودایی است . عارفان یکی از راه های رها شدن از رنجِ خودپرستی را (مرگِ اختیاری) دانسته اند یعنی مرگ یک سری از رفتارها چه رفتارهایِ بیرونی و چه رفتارهایِ ذهنی . مثل آن طوطی که با مرگِ (شیرین زبانی اش) بازرگان را فریفت و از قفس آزاد شد . چون تا زمانی که این رفتار را تَرک نکرده بود در قفس مانده بود .
▣ در قرآن نیز آمده است که : لقد خلقنا الانسان فی کبد ؛ یعنی ما انسان را خلق کردیم در کبد . که یکی از معانی برجسته ی کبد ، رنج است .
▌ ب . توضیح بیت
«با مدعی مگویید اسرارِ عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در دردِ خود پرستی»
▓ مصطفی ملکیان در تحلیلی هایش از آن 18 بیت ، نوشته است که (عارفان) ، هر انسانی را (مخاطب) خود قرار نمی داده اند بلکه دنبالِ (مخاطبِ خاص) بودند . یعنی عارفان هر انسانی را از آن جهت که انسان است ، چشم و گوش دارد و تیز ذهن است (مخاطب) قرار نمی داده اند . بلکه می گفتند (مخاطبِ) ما باید دارای (ویژگی های روحی خاص) باشد و به قول مولوی ، مخاطب باید سینه و دلی شرحه شرحه از (درد/ رنج) داشته باشند تا عارف برای او شرحِ (درد/رنجِ) اشتیاق را بگوید . برای همین حافظ از (هم پیاله های فکری اش) می خواهد که اسرار را برای (مدعی) - که آن ویژگی های (روحی) خاص را ندارد - فاش نکنند .
▓ (عشق) در باور عارفان ، آدمی را به گفتار نمی آورد بلکه به فکر فرو می بَرد . برای همین در نظر آن ها (مدعی) ، که با لفظ و صوت ، دَم از عشق می زند ، عاشق و (صاحب خبر) نیست و گرفتار (درد/رنجِ) خود پرستی است و گفتیم که به باور عارفان ، یکی از عواملی که باعث می شود آدمی ، گروگانِ رنج را در وجودش نشناسد و بی خبر بمانَد همان (خود پرستی) است .
▓ به نظر بنده هر چند حافظ اعتقاد دارد که (بی خبر) باید در (رنجِ خودپرستی) بمیرد اما از پند دادن و نصیحت کردن آنان دست نکشیده است به این مصرع دقت بفرمایید : "ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی ." یعنی ای بی خبر بکوش که آن (شایستگی روحی و مخاطبِ خاص شدن) را به دست بیاوری . و البته قرار نیست کسی این شایستگی را به ما بدهد بلکه به (کوشش) خودِ آدم بستگی دارد .
【 در پناهِ حق . فروردین 96】
@farhangema110
ر غلامی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷: