گنجور

حاشیه‌ها

حسین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱:

به نظر می رسد در بیت اول رعایت قوانین عرف غزل نشده
ولی شعری نسبتاً خوب است

همایون در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۸:

پیر ما به آسانی خشمگین نمیشود ولی اگر تشخیص بدهد که هنگام خشم است
وای بر او که مورد این خشم قرار گیرد خشمی آسمانی
ولی باز آن خشم هم چون آتشی است که سازنده و زنده کننده است نه سوزاننده
و خوش به حال آنکه در حیات خود حضور پیری را تجربه میکند

امین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵:

سلام
بسیار عالی و زیبا

همایون در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۱:

عرفان بفارسی راز ورزی میشود و سخن راز آمیز از منطق معمولی‌ پیروی نمیکند
هرچند انسان میکوشد راز‌ها را به زبان آورد ولی دل‌ است که سهم خود را بر میدارد
و سر عقل بی‌ کلاه می‌ماند
جلال دین جایی‌ می‌گوید :
آخر عشق به از اول اوست
تو ز آخر سوی آغاز میا
آنجا صحبت آب و هوای عشق است اینجا سخن از شاه عشق میکند
پس عشق حقیقتاً آغاز و پایان ندارد و ما با سخن خود دل‌ را گاهی‌ هم خسته می‌کنیم
و باید هم از دل‌ پوزش بخواهیم

امین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱:

با سلام خدمت تمام دوستانی که در تهیه مجموعه اثار شاعر بزرگ ایرانی نزاری زحمت کشیده اند
این شعر واقعا یکی از بهترین اشعار این شاعر بزرگ میباشد که من از دوران تحصیل همیشه انرا زمزمه میکردم و در ذهنم همیشه با خواندن این ابیات واقعا عرفانی نزدیکی خاصی با معبود خود را احساس میکردم
اگر به ابیات توجه کنیم در می یابیم که واقعا معانی بسیار بلند عرفانی را در جملاتی بسیار شیوا و روان بیان کرده که انسان با خواندن انها یک نوع احساس نزدیکی بخداوند را حس میکند
با سپاس فراوان از سایت گنجور که بدین وسیله باعث نزدیکی هر چه بیشتر شاعر دوستان و اهل نظر به همدیگر گردیده است

سعید در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

آقای بهرام باجلان با آهنگسازی استاد فرامرز پایور این غزل رو خواندند. اسم آلبومشو فراموش کردم. این اثر اوخر دهه 70 منتشر شده

همایون در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

نکته یی زیبا و در خورد تامل در این غزل است و آن پایان عشق است که بهتر از آغاز آن است
انسان توانائی یک تغییر مهم است که در هستی‌ میتواند روی دهد که بازگشت را بی‌ معنا میکند
این معنا با آنکه ما از جایی‌ آمده ایم و باید به آنجا بازگردیم را به چالش میگیرد
چون از جنس راز نیست ولی این یکی‌ که پایان است همواره راز آمیز باقی‌ می‌ماند این کاری است که دل‌ ما میکند و زبان دل‌ را دل‌ میفهمد نه گوش و زبان
یک آب و هوایی هست بنام عدم که دل‌ به آنجا تعلق دارد و دل‌ را بسوی خود میکشد و دل‌ با آن‌ آب و هوا رشد کرده و میکند که با جسم و جماد فرق دارد و اگر علمی‌ نمی نماید برای همین راز آمیز بودن آن است

ستودی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳:

زدی در کوی عشقت ..... در مصرع اول هم آمده است مناسبتر به نظر میرسد

بابک در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱۶:

معنی این شعر چیست؟

امیرمحمد بامداد ماچیانی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

در بیت آخر نیز تصحیحی نیاز است:
ای فیض بس کن این انین در صنع صانع را ببین
تا آن زمان کز این زمین افتد برون اثقالها

امیرمحمد بامداد ماچیانی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

درود
در بیت پنجم/مصرع اول اشتباهی رخ داده است که بنا بر نسخه ی خطی به شماره ی 814845 موجود در کتابخانه ی ملی صورت صحیح این مصرع چنین است:
تن میکند از جان طرب جان دارد از جانان طرب
با تشکر

نادر.. در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:

شگفتا!..
تشریف داد و رفت.. ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست...

نادر.. در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزلِ شمارهٔ ۹:

عشق آدمیت است..

تورج بخشایشی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:

در زمان حافظ من غازان خانی وجود داشته که هر من معادل 800 گرم یا به قولی یک بطر بوده. از باده ی کهن دومنی یعنی دوبطر شراب کهن

sajad در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص):

سلام معنای بیت اکسیر تو داد خاک را لون وز بهر تو آفریده شد ... چیه؟؟ کلمه آخر بیت به چه معناست دقیقا؟؟

مجتبی طلائیان در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

با درود به سعدی بزرگوار و همه انسانهای خوب،
کاش خدا باوران بهنگام شوق معبودشان و در رسای الاهشان به حمد وثنای او بسنده می کردند و اینقد به ما ناباوران بد و بیراه نثار نمی کردند.

مازیار طهماسب نیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

کرد این خیال وهم غلط کار تا غبار ...معنی این بیت با توجه به بیت اول کامل می شود ؛ خیال وهم یعنی کسی که اندیشه اش موهوم است و غلط کار کسی که فعلش خطاست .
در مجموع منظورش انسان بد اندیش و بدکار در واقعه کربلاست و مفهوم بیت اینکه آن انسان موهوم اندیش و خطا کار ؛ درخت وجود حسین (ع) را زمین زد و از آن زمین خوردن غباری برخواست و تا عرش اعلی و دامان جلاله خداوند رسید.
درود بر شما.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۰۷:

تسلیت به مناسبت روز اربعین حسینی
جمع این رباعی از 9817

ددد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:

عالیه شماها واقعا معرکه اید دوستتون داریم

رضا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
غزلی نغزوزیبا،ساده وروان وبسیار خوش آهنگ که حضرت حافظ، ضمن بیان ِ گوشه ای ازجهان بینی نابِ خویش، دردِ دل خود راباساقی درمیان نهاده است.
"ساقی" درغزلیّات حافظ معانی مختلفی دارد.گاه استعاره ازخودِ معشوق اَزلی ،گاه پیرمغان،گاه معشوق زمینی وگاه به معنای لغوی که همان شراب دهنده است می باشد.
بعضی ازشارحان محترم برپایه ی اعتقاداتِ شخصی وبه قصدِ اختصاصی کردن این شاعر عزیزوسودجستن ازاعتبار جهانی اوکه خیلی دوست دارند ازتمامی اشعارآن حضرت، برداشتهای عرفانی نمایند، ازاین غزل نیزبرداشت عرفانی کرده ومعتقدهستند که منظور حافظ ازباده، باده ی عشق است! غافل ازاینکه باچنین برداشت های نادرست،خواسته یاناخواسته،درحقِ اعتقاداتِ خود وهمچنین این رندِ روزگاران، جفا روامی دارند. بانظرداشتِ لَحن کلام ومعنا ومفهوم عبارتِ ساقیا برخیزو..... کاملاً روشن است که مخاطبِ شاعر، ساقی به معنای شراب دهنده وپیشخدمتِ میکده هست. زیرا حافظ که استادبی بدیل سخن، زبان وادبیّات است هرگز پیر مغان یامعشوق اَزلی یا بزرگان دینی رابا این لحن خطاب قرارنمی دهد که برخیز وبرای من باده بیاور وخاک برسرغم ایّام کن!!!
وانگهی مگرشراب عشق، چای وشربت است که ساقی برخیزد و آن را درپیاله ای ،استکانی ریخته وبه شاعربدهد تا غم روزگاران ازدل بزداید؟!
ادبیّاتی که حافظ دراینجا برای ساقی بکاربرده،کاملاً واضح است که مخاطب،پیشخدمت میخانه هست نه مرشدی چون پیرمغان وامثالهم.
همچنین غم واندوهِ شاعر، غم ودردِ زندگانیست نه غم ِ عشق! بدلیل آنکه غم عشق عزیز وگرامیست وهرگزحافظ آن راباخاک برسرکردن خواروزبون نمی سازد.! بنابراین منظور خواجه ی عزیزازجام،همان شراب وباده ی انگوریست که برطرف کننده ی غم واندوهِ ودلتنگیهاست ودیگرهیچ.
گرچه آنها که درهنرآسمان وریسمان به هم بافتن مهارت کافی دارند بااین دلایل روشن قانع نشده وبراین باوربوده وخواهندبود که می توان ازاین غزل نیزمعنای عرفانی برداشت کرد!! درآنصورت ناگزیریم "ساقی" را استعاره ازجبرائیل! یامیکائیل! درنظر گرفته وادّعاکنیم که حافظ درعالم مکاشفه دچارغم واندوهِ فراقِ معشوق اَزلی شده وناچاراً دست به دامن جبرائیل یا.... گردیده تا ازسرچشمه ی فیوضاتِ الهی جامی بدست آورد!!
صدالبته که بسیاری ازغزلیّاتِ حافظ، عارفانه ومنظور وی ازشراب،شرابِ عشق ومحبّت ومعرفتست. امّا نیاید این حقیقتِ انکارناپذیررا ازنظردورداشت که حافظ عزیز ودوست داشتنی، شراب انگوری رانیزدربسیاری ازغزلها مدِّ نظرداشته وبه احتمال ِ قریب به یقین، گهگاه نیزمصرف می کرده است........بگذریم.
"خاک برسرکن غم ایّام را" یعنی با جامی ازشراب که زُداینده ی غمهاست، غم روزگارراخنثی کن وازبین ببرودردلِ خاک مدفون ساز.
معنی بیت:
ای ساقی برخیز وجام شراب رابه من بده تاغم واندوهِ روزگار را ازدل بزُدایم.
تانقش غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم ومُداوا مقرّر است.
ساغر مِی بر کفم نه تا ز بَر
برَکشم این دَلق اَزرق فام را
ساغرمی: جام شراب
برکفم نه: به دستم بده
زبَر: ازتن
بَرکشم: بیرون کنم، دربیاورم
دَلق: خرقه ی پشمینه،لباس صوفیگری
اَزرق فام: کبود ونیلی رنگ
معنی بیت: درادامه ی بیت قبلی، ساقیا جام شراب را به دست من بده، تا( بانوشیدن آن مست شوم ودرعالم مستی وراستی،جسارتی پیداکنم) واین خرقه ی نیلی رنگِ صوفیگری را(که آلوده به ریا وتزویراست) ازتن خارج کنم.
حافظ بیش ازهرچیزی، ازخرقه ی تزویرِصوفیگری بیزاراست وهمواره آن رانمادِ خودپرستی وخودنمایی می داند.
من این دَلق مُرقّع رابخواهم سوختن روزی
که پیرمی فروشانش به جامی برنمی گیرد!
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
ترکیب ننگ ونام، درنظرگاهِ حافظ، همان آوازه ی خوشنامی ِکاذبِ شیخ وزاهد وصوفی ِ ریاکارست که بافریبِ خلق حاصل می گردد وهمین خوشنامی دروغین است که دراصل چیزی جز ننگ نیست.
معنی بیت:
اگرچه شاید این سخن من(اشاره به بیتهای پیشین) برای خردورزان وبزرگان شهر، خوشایند نخواهدآمد وبرای من بدنامی را رقم خواهدزد، بااین حال من نه نام نیک را می خواهم نه ننگی که صوفیان وزاهدان ریاکاربرای خودخریده اند(ای ساقی باده بیاورو.....)
برای انسان آزاده ووارسته ای چون حافظ، حتّا نام نیک نیزهدف نیست وهیچ ارزشی ندارد. چراکه نام نیک نیزچه بسا ممکن است سببِ غرور وخودباختگی شده وصاحب خودرا به انحراف بکشاند. انسان آزاده هرگز به دنبال نام نیک وکسب شهرت تلاش نمی کند زیرا اوایمان دارد که اگرنیّاتِ درونی اش پاک باشد ودرراه درست گام بردارد، خودبخود نام نیک نیز ازاوبه یادگارباقی خواهدماند. چنانکه می بینیم با اینکه حافظ دراغلبِ غزلیّاتِ خویش ازنام وشهرت وآوازه بیزاراست امّا قرنهاست که آوازه ی او فروننشسته وبنظرمی رسد تاجهان باقیست نام وشهرت اونیز باقی خواهدماند.
ازننگ چه گویی که مرا نام زننگ است؟
وازنام چه پرسی که مراننگ زنام است!
باده درده چند ازاین بادِ غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
باده درده: شراب بیاور
باد غرور: خودپسندی،خشکه مغزی وتوهّم ِ منزّه بودن وپاکدامنی
ساقیا، باده وشراب بده(تابه مستی وبیخودی وراستی برسم) تاکی ازاین بادِخودشیفتگی و وخودپرستی،ماهیّت وذاتِ خودرا به بازی گیرم.؟
حافظ دراینجا خودرا درلباس صوفیگری تصوّرنموده واز احوالاتِ ناخوشایندِ شخصی درخصوص خودپسندی ومنیّتی سخن می گوید که ازپوشیدن خرقه وخودنمایی حاصل می شود. ( شایدهم غزل مربوط به دورانی بوده باشد که حافظ برای مدّتِ کوتاهی درجستجوی حقیقت به جرگه ی صوفیگری پیوسته بود) حافظ که درونی پاک دارد، ازهوا وهوس وخودخواهی،دلش به دردآمده ودست به دامن ساقی شده است تا غبارمنیّت وخودشیفتگی را به آب باده بشوید.
خدای را به مِی اَم شستشوی خرقه دهید
که من نمی شنوم بوی خیر ازاین اوضاع
دود ِ آه ِ سینه ی نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را
"افسردگان خام" همان صوفیان دلمرده وزاهدان خام طمع هستند که گمان می کنند باآراستن ِ ظاهر به پاکی باطن دست یافته اند.لذا دیگران را گناهکار وخودرامنزّه وپاک می پندارند.
معنی بیت: ساقیا، ازسینه ی همیشه نالان من، آه های آتشناک برمی خیزد، دودِ حاصل ازاین آتش، چشمان ِ این پژمرده دلانِ خام طمع را می سوزاند. (بشتاب جام شرابم ده تا این آتش فرونشانم)
درجایی دیگرخطاب به زاهد پشمینه پوش می فرماید:
نمی ترسی زآهِ آتشینم
تودانی خرقه ی پشمینه داری
مَحرم راز دلِ شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص وعام را
مَحرم: آشنا،همدل
شیدا: عاشق
خاص وعام: ازدوستان وآشنایان نزدیک وازعموم مردم
همچنان خطاب به ساقی میکده هست.
معنی بیت: (ساقی خیز وشراب بیاور) بی همدم وتنها شده ام به عشقی گرفتارم(عشق زمینی باتوجّه به بیت های پیشین وبیت های پیش رو) وکسی ازدوستان وناآشنایان را شایسته ی همدلی نمی بینم که سفره ی دل پیشش بگسترم وازرازدل عاشق پیشه ام بگویم.
عاشق روی جوانی خوش ونوخاسته ام
وزخداصحبت اورا به دعا خواسته ام
با دلارامی مرا خاطرخوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
دلارام: محبوبی که به عاشق آرامش می بخشد. درمصرع دوّم آرام عاشق را ارازبین برده، وآرایه ی تضادآفریده است. آرایه ای که حافظ سخت علاقمند خَلق آن دراشعارخویش است ودراغلب بیتها به چشم می خورد.
معنی بیت:
ای ساقی،
خاطرمحزون من فقط با محبوبِ دلارامی شادمان می شود که یکباره وناگهانی دلم را ربوده وآرامش خاطرازمن گرفته است. معمولاً عشق های زمینی اینچنین هستند،آدمی به ویژه آنکه عاشق پیشه نیز باشد با مشاهده ی یک سیمای دلرُبا(فارغ ازجنسیّت)نه یکدل بلکه ناگهان عاشق وشیدا می شود. حافظ صرفنظرازآنکه سرحلقه ی عارفان ورندان ووارستگان بوده وهست، ماهیّتاً دارای روحی لطیف واحساسی داشته وفردی نظرباز،شیدا وعاشق پیشه بود. اوهراز چندگاهی،دل به دلستانی می سپرده وشیدایی پیشه می کرده است. ناگفته نماندکه عشق زمینی برخلافِ تصوّرزاهدان ریاکار، موهبتی الهیست ودرصورتِ مواظبت ومراقبتِ عاشق، اندک اندک تبدیل به عشق آسمانی وحقیقی می گردد.به عبارت دیگر کسی که طعم عشق زمینی نچشیده وچندوچون عاشقی بی خبرباشد ممکن است درعشق آسمانی نیزبه جایی نرسد. درحقیقت عشق مجازی پلی به سوی عشق حقیقیست.
مرامِهرسیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد
قضای آسمان است این ودیگرگون نخواهدشد.
ننگرد دیگر به سَرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
ننگردبه سرو: یعنی میل ورغبتی به سرو وسمن نکند.
سیم اندام: یعنی تنش مثل نقره سپید وتابان است. چنانکه امروزه بدن برنزه رامی پسندنددرقدیم سیمین تنان رامی پسندیدند.
دلسِتانی دلم راربوده ومراشیدا وشیفته ی خودکرده که هرکس اورا ببیند عاشق وشیدا می شود ودیگرمیل باغ وسرو وچمن نخواهدکرد.قامتش ازسرونیز دلرباتر وزیباتراست.
مرا وسروچمن رابه خاک راه نشاند
زمانه تاقصبِ نرگس ِ قبای توبست.
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
دربیت پایانی طبق روال معمول، حافظ خودرا ازنگاه دیگری دیده ومی فرماید:
ای حافظِ شیدا وعاشق پیشه، شکیبا وصبورباش ،سختی ها ومشکلاتِ عشق را تحمّل کن وپا پس مگذار،سرانجام پاداش خودرا خواهی گرفت وکامیاب خواهی شد.
صبراست مراچاره ی هجران تولیکن
چون صبرتوان کرد که مقدورنمانده است

۱
۳۲۶۶
۳۲۶۷
۳۲۶۸
۳۲۶۹
۳۲۷۰
۵۶۶۷