مجتبی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۶:
کاروانیان تهی دست، یوسف را که غنی جمال بود به بازار - که خبر خوبی برای یوسف به جهت نجاتش است - برده و به بهای اندک فروختند. پس در حالی که یوسف میداند دارندگانش تهی دست اند، دیگر چرا باید خوشحال باشد؟؟
یوسف=خدا
خلق تهی دست=ما انسانها
بازار=وجود، جهان، زندگی و عاشقی
خدا چون ثروتمند جمیل (باطنی) است، ثروتمند (ظاهری) میخواهد (یعنی کسی که مستغنی از عالم شده و به فقر در ثروت خدای رسیده است)، منتها چون ما را گدای دنیا می بیند، ملول گشته و با فرستادن انبیا و... به ما انسانهای ریاکار و تهی دست دارد میفهماند که مرا در این بازار زیبای عشق وجود، به بهای اندک (جیفه دنیا) می فروشی زیرا به جهت تنگدستی به من بی رغبتی.
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ
و او را به بهای ناچیزی چند درهم فروختند و در آن بی رغبت بودند
اینجاست که میفهمم خدا هیچ شور و شوقی به بازار این جهان ندارد، دنیا خالی از دل خداست، و باز خدا (یوسف) چقد بیگناه و مهربان، از فروشش مال و منالی هم بدست میاوریم (قابل توجه ریاکاران!!)
آفرین به ذهن توانای صائب. آفرین
رهی رهگذر در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » شاهد افلاکی:
بعضی عزیزان فرموده اند که "عین" در مصرع اول بایست "حین" میبود. من فکر کنم "عین" درست باشد که تقریباً در همه نسخه ها اینچنین آمده است. و منظور به نظر بندۀ حقیر شاید از طینت، سرشت و یا ذات باشد که شادروان رهی شیرین سخن طبیعتی پریشانی خویش را در اینجا ترسیم مینماید. امید است عزیزان ادیب روشنی بیشتری ارائه فرمایند. زنده یاد معیری صاحب در افغانستان از مقام و احترام ویژۀ برخوردار است. نام نیک اش همیشه بهار و جاویدان باد!
نیایش در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
کنیزک نماد نفس است و هم چنین می تواند نماد سالک مبتدی باشد.
پادشاه رمز روح
زرگر رمز هواهای نفسانی
طبیبان رمز شیوخ و پیران مدعی
طبیب رمز پیر و انسان کامل
نیایش در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
سرکنگبین یرای مداوای صفرا بکار می رفت اما اینجا برعکس عمل کرد چون بیماری کنیز بیماری جسمی نبود .هلیله را نیز برای لینت مزاج می دادند که باز هم یبوست اورد و عکس عمل کرد.
در بیت های بعد می بینیم که طبیب الهی درمان هایدیگر را بی اساس می داند و دیگر طبیان را طبیبان مدعی و مغرور معرفی می کند
:| در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
سجاد آ در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:
جناب پرویز به واقع تاسف میخورم از این معنی کردن که چه عرض کنم تفسیر بی پایه و اساس شما از شعر و از شخصیتی که همگان میدانند از مذهب و فرقه وارسته و معتقد به یک دین و آن دین حضرت عشق بودن اگر شما انقدر که تسلط بر شعر های غنی از مضامین عارفانه یزید (بخوانیم عیش و نوش هوس) دارید اندکی اشعار حضرت مولانا رو حداقل اشعاری که در وصف خاندان رسول مکرم حضرت علی و فرزندانش سروده اند و به خصوص شعر مشهور ایشان "کجایید ای شهیدان خدایی..." را مطالعه کرده بودین هرگز اینجا اینگونه اغراض شخصیتونو بی مهابا به اسم معنی و مفهوم این شعر تایپ نمی کردین.
:| در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
مُثُل افلاطون، عشق افلاطونی ، عشق مرد به مرد، رساله عشقِ ابن سینا، سلطان محمود و غلامش ایاز، عرفان، تصوف ، خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، شاهد بازی ، نظر بازی ،نوجوانان در خانقاه ها، مغبچه، لواط، رسم زمانه ، صوفیان موافق آمیزش با پسر بچه ها ، صوفیان مخالف، مولانا ، شمس ، بی خبران در نظر بازی ما، ریاضت و بیت آخر همین غزل که اگر مغبچگان بدانند که در فکر ما چه می گذرد...
بی سواد در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ:
رضا م
این وصله ها به آقای بلخی نمی چسبد
همان ...کرد از عدم گردون پدید از سرشان هم زیاد است.
امیرحسین سیدهندی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:
گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پریر
امروز اگر نیافتمی روی زردمی
گفتم که نیک بود که گوگرد سرخ خواست
گر نان خواجه خواستی از من چه کردمی
امیرحسین سیدهندی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:
این دو بیت به منجیک ترمذی نیز منسوب است
رجوع کنید دیوان منجیک ترمذی به کوشش احسان شواربی مقدم چاپ میراث مکتوب. ابیات پیوسته ص 25.
رضام قوامیان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ:
چون همی کرد از عدم گردون پدید....
شاید اشاره به تئوری بیگ بنگ دارد که بر طبق آن تمامی دنیا از توپی کوچکتر از یک گردو آفریده شده...
ز اختران میساخت او مصباحها.....
آفرینش ستاره ها در سحابی ها بعد از میلیاردها سال .... و
سپس آدمی را تا اصطرلاب اوصاف او باشد و تا در جهان اظهار شده از دید او ببیند و عکس او باشد...
بهزاد علوی (باب) در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:
به نظر می آید که بیت 11 به این صورت بهتر بنماید:
آبها در حوض اگر زندانیست
باد نشفش میکند که ارکانیست
در واژه ارکان فاصله بین "ر" و کاف باید حذف یا بسته شود
کمال داودوند در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۱:
8272
همایون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
بابک جان خیال یک حس بسیار با ارزش است که بدون آن انسان هیچ است
خیالات اما منفی است و نصیب کسانی میشود که حسهای درون را به کمک پیر خود تربیت نکرده اند
همینطور وهم و اوهام
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنیآدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
حس مشترک اولین حس درون است که ترکیب همه حواسهای بیرون است
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
چون خلیل آمد خیال یار من
صورتش بت معنی او بتشکن
شکر یزدان را که چون او شد پدید
در خیالش جان خیال خود بدید
بهروز الفقیر الحقیر المذهب در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲:
کاملن مشخص است حضرت شیخ در عین وصل در هجران استند
علی احمدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۸۳:
بنده نیز در مورد این دو مصرع با جناب شهنازی اتفاق نظر دارم.
وز آرزوی روی تو دارم شب و روز
چشمی و هزار چشمه آب اندر وی
علی احمدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱۷:
بنده هم همین نظر رو دارم. در مصراع دوم "که" اضافه آورده شده
ترسم نبری جان ز غمش آه ای دل
بابک چندم در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
همایون گرامی،
این که شما آوردی:
..."راه درون را با پنج حس درونی مانند خیال و وهم و …. میتوان پیمود
که در آموزشهای عرفا عشق است که خیال را به اوج میرساند
و مستی است که..."
پس چرا مولوی خود می گوید:
"...پرده روشن دل بست و خیالات نمود"...؟
محمد در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:
درود بر همه ی پارسی دوستان.
این رباعی به نظر من خیلی رمز آلوده چندروزی هست دارم بهش فکر میکنم و هربار به یک معنی تازه برمیخورم. فکر میکنم مصرع اول بیت اول با مصرع دوم بیت دوم جفت میشه و مصرع دوم بیت اول با مصرع اول بیت دوم.
1- در مصرع اول بیت اول داریم: چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
در این مصرع "هست" همان خیالاتی هست که دین در مورد آن دنیا تبلیغ میکند. خیام به نوعی هنرمندانه میگه این خیالاتی که "هست"، تهی هست. "باد بدست" معنی تهیدستی میده و اینجا به نظرم باید پوچ بودن معنی بده. با این توضیح میشه این مصرع رو اینطور نوشت: "نیست" این خیالاتی که "هست" جز "پوچ"
2- حالا بریم سر مصرع چهارمی که با مصرع اول معنیش کامل میشه
پندار که هرچه نیست در عالم هست: اینطور فکر کن که تمام اون خیالات خوش از جهانی دیگر که پوچ هست، تو همین دنیای خودمون هست.
3- مصرع دوم:
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست
منظور از این "هست"، جهان مادی هست. یعنی همه چی آخر نیست و نابود میشه.
4- و در آخر مصرع سوم که با مصرع دوم معنیش کامل میشه:
انگار که هرچه هست در عالم نیست
این طور فکر کن که هرچیزی که در این دنیاست و سرانجامش شکست و نابودیه، در این دنیا نیست. (نتیجه گیری: پس از زندگی و حال لذت ببر)
امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسونم. دوستان لطفا نظر بدید
fateme در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق: