۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۰ - حکایت:
به ره در یکی دختر خانه بود
به معجر غبار از پدر میزدود
معجر: me'jar یا mo'jar=چارقد،روسری
جکایتی که به نادرست جدای و پس از این آمده ابیات آن ادامه همین حکایت است.
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس
تو را نفس رعنا چو سرکش ستور
دوان میبرد تا سر شیب گور
رعنا در اصل به معنی زن نادان میباشد
زن سست و دراز بیقواره
.آنگونه که با خودپسندی همراه باشد
در فارسی خود خودپسندی شده است البته از روی ناز و زیبایی
خوشقواره
نادر.. در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
جان و دل پر درد دارم، هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا..
چراغی در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲۰:
تولد اشتباه است. باید تولا باشد که با اعلا و بالا هم قافیه شود
۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:
1-سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست
2-دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد؟
2=دستی(یک دست بازی،یک نوبت بازی) را چه کسی توانسته به کام دل از سپهر افسونگر ببرد؟
روفیا در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
آنکس از دزد بترسد که متاعی دارد
عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
این جمع کردن جمع کردن یا جمع نکردن متاع نیست، جمع کردن خاطر و جمع کردن اجزاء وجود است:
عقل تو قسمت شده بر صد مهم
بر هزاران آرزو و طم و رم
جمع باید کرد اجزا را به عشق
تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
این همان اءتلاف اجزای وجود است، integrity!
خدای ناکرده که مپنداشته اید دزد تنها متاع مان را می رباید؟
چه بسیار راهزن که در کمین نشسته اند تا اجزاء متفرق وجودمان احساسمان، بدنمان، ذهنمان را بربایند، ازینروست گاهی در محاوره می گوییم «خودت راجمع و جور کن... »
تو را بر در نشاند او به طراری که می آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
صدف در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
با تشکر از مترجم عزیز و زحماتشون ولی حقیقتا این ترجمه کاملا ناتوان در بیان و انتقال تمثیل های فوق العاده زیبا و احساسی و تشبیه ها و توصیفات جز به جز استاد است
شمس شیرازی در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
خاموش گرامی،
همان شهدانه است ، نه آن که بنگ بار می آورد
" شهدانه احسان " است.
نادر.. در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
ز بی خودی طلب یار میکند حافظ....
نادر.. در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
حکایت لب "شیرین" کلام فرهاد است
شکنج طره "لیلی" مقام مجنون است..
طرفه شاهکاریست!!..
رها در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۴ - نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل:
ماهی از سر کنده گردد نی ز دم، به نظر میرسد در این مصرع، واژه کنده درست باشد نه گنده. کندیدن به معنای حرکت کردن نیز به کار میرود کما اینکه در ادبیات عامه امروز نیز مرسوم است. بنابراین این مصرع اشاره به حرکت دارد که ماهی از سمت سر حرکت میکند و نه از دم.
۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری:
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری:
بزرگی که خود را نه مردم شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
شکل درست همین است که اینجا آمده
بزرگی که خود را نه مردم شمرد=خود را آدم حساب نکرد=فروتنی
۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری:
خبر شد به مدین پس از روز بیست
که ابر سیه دل برایشان گریست
نام شهری در قدیم بوده که در مسیر عربستان به شام قرار داشته و شعیب در آنجا میزیسته است (مدین شهری بوده در کنار دریای قلزم روبروی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر ، چاهی هم که گوسفندان شعیب از آن آب داده میشد در همانجا بوده و بعضی دیگر گفته اند : این شهر در هشت منزلی مصر بوده ، و از قلمرو حکومت فرعون خارج بوده ، و به همین جهت موسی متوجه آنجا شده است .
چنین مینماید نگاه سعدی به داستان دومی بوده است
۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۴ - حکایتِ صبرِ مردان بر جفا:
اگر ابلهی مشک را گنده گفت
تو مجموع باش او پراگنده گفت
وگر میرود در پیاز این سخن
چنین است گو گنده مغزی مکن
گنده مغزی
گنده دماغی
گنده گویی
گنده پرانی
هرزه و یاوه بر زبان راندن و درشتی کردن
۷ در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۴ - حکایتِ صبرِ مردان بر جفا:
شنیدم که در خاک وخش از مهان
یکی بود در کنج خلوت نهان
وخش بر وزن پخش در اصل وخشو که رود جیحون یا آمودریا(وخشاب=وخش+آب) از همین واژه است و به معنی بالیدن و افزودن
وخش:نام شهری است از ولایت بدخشان و ختلان شهری پهناور است در کرانه آمودریا ،خوش آب و هوا.
بَدَخشان امروزی سرزمینی است شامل پارهای از شمال خاوری افغانستان و جنوب خاوری تاجیکستان بدخشان در سرودههای فارسی به «لعل=لال» خود معروف بوده.
بیشتر ساکنان این منطقه را «تاجیکان» تشکیل داده و به زبان دری سخن میرانند.
در «بدخشان» تاجیکستان زبانهای دیگری به نام زبانهای «پامیری» از خانواده زبانهای خراسانی هنوز زنده هستند، و مردم به آنها سخن میگویند.
عقل جزوی همچو برقست و درخش
در درخشی کی توان شد سوی وخش
مولوی
در نوشته های یونانی به جیجون یا آمودریا اوخسوس(اوکسوس) میگویند که دگرگون شده وخشاب است
کمال داودوند در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۴۸:
بنده این رباعی را با دوستان خود به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6785
عاهد در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:
منظور نام غزل و یکی از ابیات هست
عاهد در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:
این غزل زیبا برمیگرده به این حدیث:
امیرالمؤمنین (علیه السلام)
زَکَاةُ الْیَسَارِ بِرُّ الْجِیرَانِ وَ صِلَةُ الْأَرْحَام
زکاتِ رفاه، نیکی با همسایگان و صله رحم است.
احسان در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
روفیای عزیز، تشکر از درج نظرتون
فقط اون علامت تعجب برام هزار حرف داشت. صد البته نقل قول از آقای ملکیان، به معنی تایید همه نظرات و همسو بودن با کلیه نظریات ایشان نیست، کما اینکه به نظریه ایشان در مورد تمدن ایران باشتان نقد فراوان دارم. صرفا این تمثیل کشتی و توهم اهل نجات بودن در مقابل حقیقت شناگر بودن و لزوم ممارست در مسیر وصال رو بیان کردم. شما بزرگوار اظهار نظر بنده رو بذار به حساب شاگرد هایی که برای جلب نظر مدرس اظهار فضل می کنند، طبل توخالی بودم گویا :) با عرض ارادت فراوان و تشکر از لطفتون
حمید در ۸ سال قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱۶: