بهنام در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
یاران گرامی به گفته حافظ
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
مانند همیشه به همه معانی نگاه نمی کنیم آنچه که دانش ما می باشد برای ما آخرین مرز است و از آن مرز پای پیشتر نمی گذاریم .و از آن مهم تر در این کردار تا به آنجا پیش می رویم که خورشید را نیز نمی بینیم . حقیقت یکی است و همیشه یکی بوده . خود را وا گذاریم و حقیقت را جستجو کنیم
دوستدار روفیا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
جناب حا و سی و یا و نون یعنی حسین!
اولین درس مولوی این بود که هر چه تعلق داری بیانداز
دومین درس مولوی بتهایی که خود و جامعه برایت ساخته اند بشکن
و اما نکته جالب که مولوی سنی بوده حال کوشش بیهوده جنابتان در ربط اشعار به کربلا و عاشورا... جای غصه دارد
در پایان نقل قولی از عین القضات شاید کمکتان کند:
ای دوست :
قومی از فلاسفه و متکلمان خود را عارف خوانند .
پندارند از راه هذیان کسی به معرفت رسد. "حاشا و کلا "
هوا پرستان را کجا رسد
که حدیث مردانِ راه خدا ی کنند.
جوانمردا ،
تا تو باشی و نفس تو باشد ،
راه نیست به خدای تعالی .
و چون خدمت بسیار کنی باشد
که تو را معرفتی دست دهد.
Ali Baba Taj در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:
سیل بنیاد دو عالم شدی ای آتش عشق
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۶۳:
7684
حمید رضا۴ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
دوستدار رو..گرامی،
همانگونه که فرموده بودید، از عالم غیب چیزی نمی دانیم.
این گفته که «در تجربه ی سکوت یا مدیتیشن، بی هیچ واژه و کلامی، معنای “عالم غیب آنگونه که هست” به طور محض تصدیق می شود» خود بیانِ یک باور است که از دید من، از لحاظ فلسفی بودن تفاوتی با باور مولوی و دیگر باورها ندارد.
این باورها برایمان ابزاری بوده اند برای کمتر کردن اضطراب از عالم غیب و رسیدن به گونه ای آرامش.
اما آنچه بیشتر از هر عاملی آرامش را روزانه از ما می گیرد، روابط و برخوردها با یکدیگر است که نکته نخست من بود.
جلوگیری از بیانِ باور یقینأ برهم زننده آرامش است.
مردم هند ویا چین هیچ سهم کمتری از درگیری و جنگ با خود و دیگران نداشته اند و در زمینه بلوغ انسانی و اجتماعی و یا کیفیت زندگی پیشرفته تر از همه ملتهای جهان نیستند.
حسن گائینی در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵:
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
آورد قصههای شکر از لبان تو
گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان!
جان و جهان چه بیخبرند از جهان تو
آخر چه بودهای و چه بودهست اصل تو
آخر چه گوهری و چه بودهست کان تو
دلاله عشق بود ٬ مرا سوی تو کشید
اول از آن عشقم و آنگه از آن تو
بنهاد دست بر دل پرخون که « آن کیست؟»
هر چند شرم بودم، بگفتم « از آن تو »
گفت: « آن خیال چیست که اندرون اوست؟ »
گفتم:« خیال وصل تو و داستان تو »
بر چشم من فتاد ورا چشم، گفت «چیست؟»
گفتم: « مها دو ابر تر دُرفشان تو»
از خون بزعفران رُخم دید لاله زار
گفتم که: « گل رخا همه نقش و نشان تو»
هر جا که بوی کرد ز من بوی خویش یافت
گفتم: « نکو نگر که چنینم به جان تو »
ای شمس دین مفخر تبریز جان ماست
در حلقهٔ وفا، برِ دُردی کشان تو
وحید در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴:
سلام
چرا جناب فردوسی به جای کلمه “هژبر” (با املای فارسی) از کلمه “هزبر” (با نگارش عربی) استفاده کرده است؟ این در حالی است که وزن شعر هم یکسان می مانده است؟ آیا نسخه ها دستکاری شده اند؟
از عزیزان بابت پاسخ فراوان سپاسگزار خواهم بود.
وحید در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴:
سلام
چرا جناب فردوسی به جای کلمه “هژبر” (با املای فارسی) از کلمه “هزبر” (با نگارش عربی) استفاده کرده است؟ این در حالی است که وزن شعر هم یکسان می مانده است؟
از عزیزان بابت پاسخ فراوان سپاسگزار خواهم بود.
وحید در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴:
سلام
چرا جناب فردوسی به جای کلمه "هژبر" (با املای فارسی) از کلمه "هژبر" (با نگارش عربی) استفاده کرده است؟ این در حالی است که وزن شعر هم یکسان می مانده است؟
از عزیزان بابت پاسخ فراوان سپاسگزار خواهم بود.
حسین صابری در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
بیت آخر همیشه من رو یاد این خاطره میندازه که نقلش برای دوستان هم خالی از لطف نیست
اواخر دوران خدمتم بود که یک موتور خریده بودم
وزیاد بلد نبودم باهاش رانندگی کنم. یکبار که با موتور زمین خورده بودم و دست و پاهام زخمی شده بود و میخواستم برای دیر رسیدنم به محل خدمت هم بهانهای داشته باشم، جریان رو اینطور برای مافوقم تعریف کردم.
گفتم امروز که داشتم میومدم یک ظرف نوشابه یکبار مصرف، از این بزرگها (خانواده)، رفت زیر چرخ جلوی موتور و من میخواستم ازروش رد شم که نتونستم و موتور لیز خورد و منم خوردم زمین.
ایم مافوق ما هم آدم خوشمزهای بود
بعد از تموم شدن جریانی که تعریف کردم با یک قیافه متفکر و متعحبی رو کرد به من و این جمله تاریخی رو فرمود...
«شاید هم دوغ بوده»
محمدطهماسبی دهنو در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
معنای لغات
صبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال و مشرق به هنگام صبح می وزد.
لطف: نرمی و مهربانی.
غزال: بچه آهو.
رعنا: گلی که یک روی آن قرمز و روی دیگرش زرد باشد (گل رعنا زیبا) و نیز به معنی زن ساده و نوباوه و کم تجربه.
غزال رعنا: (استعاره) محبوب نوجوان و خوش اندام.
شکر فروش: فروشنده شکر (استعاره) معشوق و محبوب.
تفقّد: دلجویی.
شکرخا: شکر جونده، طوطئی که شکر را نرم کرده و می خورد (شکّرشکن)
غرور: غفلت، فریفتگی.
شیدا: دیوانه، بی عقل، شوریده.
عندلیب شیدا: (استعاره) بلبل بیدل و سرگشته.
خُلق: خوی (استعاره) اخلاق خوش.
اهل نظر: افراد آگاه وصاحب نظر
رنگ: اثری است که در چشم در نتیجه طول موج انوار منعکس شده از اجسام احساس می شود و رنگهای مختلف، از انوار مختلف با طول موج مختلف در ته چشم حس می شود.
رنگ آشنایی: (استعاره) نشانه آشنایی و روش الفت.
سهی قد: بلند بالا.
حبیب: دوست.
باده پیمودن: باده نوشیدن.
بادپیما: (استعاره) هرزه پو، بیهوده کار، کوشش بی حاصل، بی سرانجام.
وضع: قرار دادن چیزی را به جای خود، و در لغت، قرار دادن لفظ در برابر معنی، و در اینجا به معنای رَویَه و روش.
مسیحا: در زبان سریانی به مسیح، مسیحا می گویند
محمدطهماسبی دهنو در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
ویژگیهای غزل: در این غزل، کاملترین تصاویر برای معشوق ارائه شده که عبارتند از: غزال رعنا (که با آن که خود گریزپاست امّا عاشق خود را آواره ی کوه و صحرا کرده )
. شکرفروش، گل مغرور، صیّاد، بادهپیمای بزمنشین، سهی قد، سیهچشم ماه سیما و بیمهر و وفایی صاحبروی زیبا
در مقابل عاشق نیز دارای تصاویری است = سر به کوه و بیابان نهاده، طوطی شکرخا، عندلیب شیدا، اهل نظر، مرغ دانا، محبّ بادپیما، کسی که زهره را به سماع و مسیح را به رقص درمیآورد، ولی کلامش در معشوق بیاثر است و همه این اوصاف وصف حال خود حافظ است. این غزل عاشقانه یکی از بهترین غزلهای تصویری حافظ است.
محمدطهماسبی دهنو در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
نوع غزل: عاشقانه است. محور عمودی ابیات کاملاً به هم مربوط است و در تمام غزل، تصاویری از رابطه نابرابر عاشق و معشوق به چشم میخورد. حافظ در این غزل برتری و عزّت معشوق را مورد تأکید قرار میدهد و به طنز از او گله میکند و مینالد. به نظر حافظ، محبوب غزالیست که عاشق خویش را سرگشته کوه و بیابان ساخته است، شکرفروشیست که به طوطی شیرینسخن خویش (: حافظ) لطف نمیکند (از سر مهر با او سخن نمیگوید و تلخگفتار است) معشوق، گل مغروریست که به عندلیب خود (: حافظ که دایم در وصف او در حال سخنوریست) بیتوجّه است، بادهپیماییست که دور از عاشق با هر کسی که دوست دارد، به بزم مینشیند ولی از عاشق بینصیب خود (: حافظ) یاد نمیکند، سهی قد سیاه چشم و ماهروییست که در او هیچ اثری از دوستی و محبت نیست، امّا این تنها عیب او!! نیز از آن جهت است که در سرشت وی، مهر و وفا نهاده نشده است. معشوق با آن که، عاشق او حافظ شیرینسخن است که سرود او زهره را به نوازندگی و مسیح را در آسمان چهارم به رقص و شادمانی، برمیانگیزد، به او توجهی نشان نمیدهد و او را آواره کوه و بیابان میسازد و چون عاشق هیچ همدمی ندارد از نسیم میخواهد تا از سر مهر و محبّت و با لطف و آرامی، شکوه و نالههای او را به گوش معشوق برساند
محمدطهماسبی دهنو در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
در بیت آخر سرود زهره منظور دو مطلب میتونه باشه
یکی اینکه زهره الهه زیبایی هستش و اون شعرهای حافظ رو در آسمان با موسیقی میخونه
و دیگه اینکه زهره ستاره ی عشق و زیبایی هستش و اشاره به زهره ای داره که در روی زمین هاروت و ماروت فرشتگان الهی رو فریب داد تا مرتکب زنا بشن و اون در آسمان شعرهای حافظ را میخونه و چون عیسی بنابر روایات به آسمان عروج کرده و در آسمان چهارمه بنابر این با شعرهای حافظ توسط زهره اگر عیسی به رقص بیاد عجب نیستش
یعنی تعجبآور نیست اگر با شعر و سرود حافظ، زهره در آسمان به سماع و مسیح به رقص بیاد (فلک زهره که فلک سومه پایین فلک خورشیده که فلک چهارمه
و به قول قدما، مسیح در فلک چهارم قرار داره
شعر حافظ که زهره اون رو میخونه، آنچنان جنجالی برانگیخته که در فلکی بالاتر، مسیح رو در فلکِ آفتاب به رقص و پایکوبی وا میداره
محمدطهماسبی دهنو در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
سلام دارم خدمت ساتید عزیز
در بیت ششم، نزدیک ترین مقصود از “بادپیما”، چ، “سواران باد” هستش و به نظر این بنده، منظور حافظ، به یاد آوردن دوستان از دنیا رفته در زمان مستی و هم نشینی با حبیب (راز و نیاز با حضرت محبوب) هستش.
در روزگار حافظ، روح رو از جنس “بو” یا “رائحه” میدونستند
به اشارت های فراوان که در ابیات حافظ در ارتباط با این دو موضوع و “زلف یار” آمده دقت کنیم خیلی بهتره
بابک چندم در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
@ داوود جهان پناه،
جم است و خبری از "جان" در اینجا نیست...
می گوید:
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود که جم (مخفف جمشید) خود نیز دایمی و پایدار نیست (نشانه از ناپایداری و موقتی بودن زمین و زمان و هرآنچه که هست...) ، پس جام باده را بیاور که به سلامتی همین دم بنوشیم، یعنی توسط این باده دم را دریابیم...
این اشاره مستقیم به خیام و همان گوشزد دایمی خیام است که دم را می باید دریافت، دمی که همه در آنیم و از آن بی خبر...
داوود جهان پناه در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
«که جام باده بیاور که جان نخواهد ماند» درست تر نیست؟
حا و سی و یا و نون یعنی حسین در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
استاد دانشگاه لندن
Philosophy@iranianstudies.org
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار.
حماسه معراج خونین عاشقانه سالار شهیدان، حضرت ابیعبدالله امام حسین ـ علیهالسلام ـ سلاله پاک رسول اکرم خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی ـ صلواتالله علیه ـ در آثار مولانا در سیاق (context) و چهارچوب (framework) توحید و «سیر محبی» به سوی توحید ربوبی، معنی و مفهوم پیدا میکند. حضرت حق ـ جل جلاله ـ رب حسین است و «سلطان عشق خونین»، مربوب حضرت محبوب است.
مثنوی مولانا، کتاب «توحید» است و سیر عاشقانه به سوی حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن. (3 ـ حدید) و کتاب دیوان کبیر کلیات شمس تبریزی مولانا «عشق نامه» اوست؛ «یا انیس من لا انیس له»؛ «یا من لا یرغب الا الیه»؛ «یا خیر المرغوبین» (دعای جوشن کبیر).
مولانا در این دو کار بزرگ خود، به حماسه امام حسین (ع) از دید عرفانی پرداخته است. در این وجیزه به روایت مولانا از امام حسین (ع) در چهار غزل کلیات شمس و یک حکایت از مثنوی پرداخته میشود.
کلید واژههای فهم مقام منیع و بینظیر سیدالشهد حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ در مثنوی و دیوان شمس عبارتند از: عشق ـ عاشقی ـ شهید ـ شهادت ـ فدایی ـ بلا ـ مرگ ـ پارسا ـ فنا ـ قا ـ خسرو دین ـ خسرو غیب ـ وصل ـ دوست ـ پیشتازان و طلایهدار سلوک ـ زندان ـ عاشورا ـ کربلا ـ یزید / فراق ـ شمر ـ عزا ـ تقابل کاراکترها و صفات و خصایل.
در آثار مولانا، عموما شهید و حسین مترادف یکدیگرند و حتی میتوان گفت که واژه گلگون شهید و مقام عظمای شهادت به اصطلاح فنی انصراف دارد بر شخصیت جامع و یگانه امام حسین که انسان کامل است.
از نگاه مولانا، حضرت سیدالشهدا (ع) از سوز و شوق دل الهیاش، هر لحظه طلب استعلای وجودی میکند و حضرت محبوب، آواز قبول وصال سر میدهد؛ «دل» فی حد ذاته عرش پروردگار است و او نیز همچون حسین در پی سفر و معراج به مبدأ اعلی است. در غزل 230 کلیات شمس، امام حسین (ع) سنگ محک و معیار است که دل که جایگاهی است رفیع و همه اعمال و احوال و مقامات وجودی آدمی به آن بستگی دارد، به حسین تشبیه میشود، نه آنکه حسین به دل تشبیه شود. از نظر عرفا در نظام هستی خلاصه موجودات «آدمی» است و خلاصه آدمی «دل» است.(نک: شیخ صفیالدین اردبیلی ـ صفوه الصفا ـ ص443) و تنها بیت دوم این غزل، کافی است برای بیان نهایت سرسپردگی و شیفتگی مولانا به امام حسین (ع). در مقابل چنین مرتبه متعالی، یزید و سمبل کامل جدایی و دوری از حضرت حق ـ جل جلاله ـ است.
شهیدان قافله کربلا، سمبل اعلای شهیدان تاریخند که مقامات سلوک خونین عاشقانه خود را در دشت پر بلای امتحان خونین الهی در کربلا، سرافرازانه گذراندند. آنان به ظاهر مردهاند، اما در واقع به زندگی اعلای طیبه در عالم غیب ـ که برتر است از عالم ظاهر ـ استعلا یافتهاند. مولانا در اینجا شهیدان کربلا را نمونه متعالی آیه شریفه قرآن در باب شهدا برمیشمارد؛ و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (169ـ آل عمران).
کاروان شریف اسرای کربلا از نظر دشمن که محجوب و بعید است از سلطان وجود اسیرند، اما بر خلاف این کوردلان آنان «شاه مقام قرب دوست»ند؛ مقامی که بین آنان و حضرت محبوب، هیچ مانعی نیست.
از نظر عرفا، بهشت دو نوع است: عام و خاص. بهشت عام، بهشت اکل و شرب و مناکحه است که از برای بندگان عام است، اما بهشت خاص، مقام لقا و وصال و مشاهده حضرت حق تعالی است که بهشت بند گان خاص است. (شیخ صفیالدین اردبیلی ـ صفوه الصفا ـ ص 437 ـ 438). مولانا، امام حسین و شهیدان کربلا را مقیمان بهشت وصال حضرت دوست که بهشت بندگان خاص است، معرفی میکند که قفس دنیا را شکسته و پرواز ابدی کردهاند به کوی دوست. توانگر شکوفه وصال سیدالشهدا، شهره آفاق شده و او خورشید فروزان و به ثمر نشسته محفل واصلان محبوب است. امام حسین (ع) به این مقام والا رسیده است، چون ریشه درخت وجود مبارکش، توانگر شده است از ذات اقدس الهی.
ز سوز شوق دل همی زند عللا که بوک در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهید گشته بظاهر حیات گشته به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی بخلا
میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش که نفس ناطق کلی بگویدت افلا
کلیات شمس تبریزی: غزل 230
نوید در ۸ سال قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۲ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:
به نظر میرسد در مصراع دوم بیت دوم سکته وجود داشته باشد:
چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
فرشیر در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷: