گنجور

حاشیه‌ها

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

7170

داود در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » قاصد:

ایلان «الان»سنه چای دمیشم
الان گفته ام به تو چای بیاورند
در مناطق اطراف تبریز و بستان آباد و سراب از واژه «ایلان»«áylan» به جای «الان»به خاطر راحتی تلفظ استفاده میشه.
البته نظر شخصی منه.

همایون در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
ضمن قدردانی و سپاس از مدیریت محترم سایت گنجور, پیشنهاد میکنم در صورت صلاحدید امکانی فراهم کنند تا تعداد حاضرین و بازدید کنندگان در صفحات گنجور قابل مشاهده باشد.
سپاسگزارم

سعید سلطانی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸:

جناب یغمای عزیز ، از لینکی که محبت کردید و مرقوم فرمودید ، تفسیر جناب سروش رو گوش کردم و استفاده بردم. خدا دکتر سروش رو حفظ کنه و به شما هم خیر بیکران عطا کنه ...

ابن فردوس در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از اوضاع خراسان:

این مصرع را چگونه می توان درست خواند؟ (یا عدو در درجز فتنه و بیداد چه کرد)
اگر بجای درجز( که شاید درگز باشد) رجز خوانده شود بهتر نیست؟

همیرضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۳:

بریده شده و زیرنویس گذاری شده این بخش از این سریال را (شش فوت زیر زمین - فصل 5 - قسمت 10 که دوستان نشانی دادند) می‌توانید اینجا (کانال تلگرام) ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی

رضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
مِی ز خُمخانه به جوش آمد و می باید خواست
این غزل زیبا ونغز یکی دیگر ازغزلیّاتِ بحث برانگیز حافظ عزیز است. این غزل رامی توان تابلویی ازباورها واعتقاداتِ شخصیِ خواجه دانست. خواجه ای که ازهمه نظر با همه ی عارفان ،دینداران وحتّاشاعران تفاوتهایی اززمین تاآسمان دارد. اودارای جهان بینی ِ ویژه ای هست وبه برکتِ اندیشه های نابی که دارد به تنهایی یک مکتب ویک مَسلک رابَنا نهاده است. بعضی اوراهمسنگ وهم ردیفِ سایر عارفان شمرده ومعتقدند که منظور حافظ از شراب وساقی وخال وخط معشوق، تماماً روحانی وعارفانه بوده ونبایست ازآنها معنایِ سطحی برداشت نمود. آنها بااستناد به اشعار عارفانی چون شیخ شبستری ودیگران، براین فرضیّه پای اصرارمی فشارند که منظوراز ساقی وشراب وخ....معشوق اَزلی ،فیض دهنده ی ازلی ومعرفت ودانایی می باشد وبس!
باید این نکته رادرنظرداشت که آری، منظور بسیاری ازعارفانی همچون شیخ شبستری وعلامه طباطبایی ودیگران ازساقی وشراب، همان فیض دهنده ی بی مثالِ ازلی ومعشوق ازلی یابعضی اوقات نیز حضرت علی (ع) است وهیچ شکی دراین نیست. چنانکه خوداین حضرات نیز دراشعار خود به این نکته صراحتاً تاکید نموده وآن راتایید کرده اند. امّا دراینجا سخن ازحافظ است حافظی که نه شیخ بوده نه فقیه ونه علّامه.! حافظ اندیشمندی آزادفکراست ودرقید وبندِ هیچ یک ازقوانین مذهبی نیست. اوفرادینی ،فراقومی وفرامذهبیست. اوبا قوانینی که خودوضع می کرده رفتارمی نمود . ازهمین روهیچ برچسبی جز حافظانه بودن به اونمی چسبد. میکده ای که اوبا نگرش ِ شخصی بنا کرده ،باهمه ی میکده های عارفان وباده نوشان ودرویشان متفاوت است. (البته بعدازگشت وگذار درمذاهب ومکاتب مختلف ،صوفیگری، مطالعه وتحقیق وتفحصّ درآیات قران وروایات دینی)
درقفسه های میخانه ی حافظ انواع شرابهای رنگارنگ باطعم ومزه ی مختلف وجود دارد.بعضی انگوری وازنوع زمینی وبعضی آسمانی اَند. تشخیص اینکه کدام شراب انگوری وکدام شراب، ازنوع معرفت وداناییست، به کلمات وواژه هایی بسته است که دریک بیت درکنارهم نشسته ومضمونی خَلق کرده اند. گاه دریک غزل یک بیت سخن ازشراب انگوری ودربیتی دیگرسخن ازشرابِ عشق ودلدادگیست. هرشرابی درهمان بیتی که بکاررفته معنای خاص خودرا دارد ومفهوم متفاوتی پیدا می کند. شیرینی ِ سخن حافظ نسبت به سایرشاعران، همین رفت وبرگشتهای ازفرش ِ زمین به عرشِ آسمان است. اودرهرغزلی که می سراید دست مخاطبین رابامهرورزی وعشق وانسانیّت گرفته وبه یک سفر زمینی آسمانی می برد وگاه وبیگاه،مسافرین خود را در مناطقی بِکرودیدنی رها می کند تاضمن لذّت بردن،آزادانه بیاندیشند وآزادانه دست به انتخاب بزنند.
روزه یکسو شد: روزه وماهِ رمضان به کناررفت. ازدورخارج شد.
عید آمد: عیدفطرفرارسید
دلها برخاست: دلها ازجا بلندشدند. دلهابه جنب وجوش افتاده وبه شورواشتیاق آمدند.
خُمخانه: میخانه ومحلی که خُم های باده درآنجا قراردارند.
به جوش آمدن باده: تخمیرشدن ورسیدن باده
"می باید خواست" یامِی بایدخواست، هردوجورصحیح است ودرمعناچندان تفاوتی ایجاد نمی کند. به معنای باید طلب و درخواستِ باده کرد.
معنی بیت: سرانجام ماهِ رمضان تمام شد وعیدِ فطرفرارسید. دلها به شوروشوق آمده وجشن وپایکوبی برپاست. باده هانیز درخمخانه ها به جوش آمده(رسیده اند) درچنین شرایطی لازمست که باده وشراب طلب کنیم. تاحالا که ماهِ رمضان بوده ومیکده هابسته بودند، ازاین به بعد دیگرهیچ مانعی وجودندارد وباید به باده نوشی پرداخت.
چنانکه ملاحظه می گردد کلمات وواژه ها خود به روشنی بیانگر این موضوع هستند که شاعرازسپری شدن ِ ماه رمضان بسیارخرسند است ودر حال آماده شدن برای خوردن شرابِ انگوریست. امّا بسیاری همچنان براین باورند که نه...منظور حافظ هرگز شراب انگوری نبوده ونیست بلکه منظور اوازخُمخانه (مسجد) و منظور ازباده (شرابِ عبادت) است.!
باید ازاین شارحان محترم این پرسش راپرسیدکه حافظ می بایست ازچه کلمات وواژه هایی استفاده می کرد تاشماقانع براین شوید که حافظ قصدِ شرابخواری دارد نه چیز دیگر؟ اگر چه حافظ ازهرواژه ای روشن تر وواضح ترازاینها هم منظور خودرابیان می کرد بازاین عدّه برداشت های دلخواهِ خودرا کرده واحتمالاً چنین ادّعا می نمودند که حافظ دراینجا مزاح کرده وجدّی نمی گوید!
ساقی بیارباده که ماهِ صیام رفت
دردِه قدح که موسم ناموس ونام رفت.
نوبه ی زُهدفروشان ِ گران جان بگذشت
وقتِ رندیّ و طَرب کردنِ رندان پیداست
نوبه ی زهدفروشان: همان ایّام روزه داریست که زاهدان ریاکار،فرصت راغنیمت شمرده ومیدانی برای خودنمایی وتزویر کاری پیداکرده اند. برای این قشر ماه رمضان ماه ناموس ونام است!
گران جان: سخت جان، عبوس وخودپسند،تندخو
ماهِ رمضان سپری شد ونوبتِ زُهدفروشی وخودنمایی ِ زاهدان عبوس وتندخونیزگذشت. اینک نوبتی هم که بوده باشد نوبتِ رندانِ باده نوش است که درایّام ماهِ رمضان نتوانسته اند باده خواری کنند،حالابی هیچ مانعی بایدبه عیش وعشرت بپردازند.
حافظ منشین بی می ومعشوق زمانی
کایّام گل ویاسمن وعیدِ صیام است
چه مَلامت بود آن را که چنین باده خورد؟
این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست؟!
دراین بیت حافظ کسانی راکه باده خواری راعیب وایرادمی پندارند خطاب قرارداده ومی فرماید:
معنی بیت: کسی که اینچنین باشوروشوق وصداقت وسادگی به باده خوری مشغول است وآزاری به دیگران نمی رساند، چرا باید موردِ سرزنش ونکوهش قرارگیرد.؟ این دیگرچه عیب وایرادیست که به چنین باده نوش بی آزار روا می دارید ودچار رنج وزحمت می کنید؟ چرا مردم آزاری می کنید؟ این چه بی عقلی وچه خطائیست که مرتکب می شوید؟.
بهریک جُرعه که آزارکس اَش درپی نیست
زحمتی می کشم ازمردم نادان که مپرس!
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
این بیت رامی توان خلاصه ی جهان بینی ونگرش حافظانه دانست. حافظ دراینجا به رسم ِ متشرّعین وفقها، درموردِ جایگاهِ زهدفروشی و باده نوشی فتوا صادرکرده وآنهارا ارزیابی نموده است. "باده نوشی" را هم می توان به معنایِ (عمل ِ نوشیدن ِ باده )وهم به معنای کسی که باده بنوشد درنظرگرفت، زهدفروشی هم همینطور.
معنی بیت:
کسی که باده وشراب می خورد وهیچ ریاکاری نمی کند وآسیبی به کسی نمی رساند هزاربار بهتراز کسی هست که باروی وریا وفریبِ دیگران دست به زُهد فروشی می زند وبه آنچه که ندارد تظاهر وانمودمی کند.
درنظرگاه ِ حافظ ریاکاری وتظاهر، نقطه مقابلِ اخلاص وراستی وازبزرگترین گناهان است. ریا درهرکاری بویژه به رُخ کشیدنِ تقوا وزهد،ازفرومایگی های اخلاقیست وحافظ بیش ازهر چیزی ازآن بیزاراست.
ریاکاری یکی از دغدغه های فکریِ حافظ درتمامی دوران زندگی بوده است. چرا که او معتقد است ریاکاری، چاپلوسی،خودنمایی وزهدفروشی رفتاری سرایت کننده است وبه سرعت درمیان مردم شیوع پیدامی کند. روشن است که شیوع این بیماری همانندِ تیشه ای بر ریشه ی اخلاقیّات بوده وهرجامعه ای را ازدرون می پوساند وحس بی اعتمادی ِ مخرّبی را در تمام سطوح جامعه ایجاد می کند. نمونه ی بارز این ادّعا جامعه ی امروزی ماست!
آتش زهدوریاخرمن دین خواهدسوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز وبرو
ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق
آن که او عالم سِّر است بدین حال گواست
حریفان نفاق: دَغَل بازان ونیرنگ کاران،کسانی که دورو هستند.
عالِم سِرّ: داننده ی اسرار، خداوند
معنی بیت:
ما رندان، هرگناهی هم که مرتکب شویم هرگزریاکاری وتزویر نمی کنیم ونیرنگ بازنیستیم. این موضوع را خداوند که داننده ی اسرارپنهانیست بهترمی داند.
شاید ظاهرما گناهکار باشد وظاهرزاهد منزّه! هرگز نباید ازظاهرمردم دست به قضاوت زد. شاید کسی که وارد مسجد می شود به نیّتِ سرقتِ کفش باشد! وشاید کسی که به خانه ی فسادقدم می گذارد به نیّتِ نجاتِ کسی باشدکه درفسادغرق شده است!
برآستانه ی میخانه گرسَری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیّتِ او
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
فرض ایزدبگزاریم: دستوراتِ الهی را انجام دهیم
معنی بیت: ما دستورات واحکام الهی راانجام می دهیم وبه کسی بدی نمی کنیم. هرچه که گفتند انجام دادنش شایسته نیست ما هم لجبازی نکرده ونمی گوئیم شایسته هست، ماهم گردن نهاده وبه قوانین شرع وعرف پایبندیم.
امّا بنظرمی رسد این بیت حافظانه نیست وباجهان بینی حافظ درتضاد است. چراکه حافظ خوردنِ شراب راجایزشمرده واهل نظربازی وعشقبازیست وروشن است که این کارها با ضوابط شرعی منطبق نمی باشد. بنابراین احتمال آنکه کلمات وواژه ها دستکاری شده باشند متصوّراست.
ظاهراً درنسخه های قدیمی این بیت چنین ضبط وثبت شده است:
"فرض ایزدبگذاریم" وبه کس بدنکنیم
وانچه گویند روانیست بگوئیم رواست.
چنانکه ملاحظه می شود معنای (گزاردن با گذاردن) متفاوت وبسا متضادمی باشد.
"فرض ایزد بگذاریم": حکم الهی رافروبگذاریم، نادیده بگیریم(البته درموردِ شراب) آن هم تنها به این دلیل است که دربعضی ازادیان مثل زرتشت ومسیحیت و دربعضی ازفرقه های اهل سنّت، شراب حرام نیست وگرنه سر ازتن ِ حافظ جدا کنی حاضرنمی شود دستوراتِ الهی را نادیده بگیرد. چون حافظ معتقد است خداوند درموردِ شراب وشرابخواری همانندِ متشرّعین سختگیری نخواهدکرد.اوبراین باوراست که درموردِ شرابخواری، شیخ وزاهد،کاسه ی داغ ترازآش شده وآن راگناهی بزرگ برشمرده اند.
هاتفی ازگوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
حافظ به اتّکای رحمتِ بی پایان ِ الهی وبه پشتوانه ی اینکه در بعضی مذاهب، شراب حلال شمرده شده،چنین بی پروا می فرماید: حکم الهی را به کناری می گذاریم.
گفتم شراب وخرقه نه آئین مذهب است
گفتا این عمل به مذهب پیرمغان کنند
حافظ شخصاً براین باور است که گناهِ شراب درقیاس باگناهانی دیگرمثل مردم آزاری، مردم فریبی وریاکاری بسیار ناچیزاست وقابل ِ بخشش.
معنی بیت: حکم الهی درموردِ شراب راکه زاهدِ متشرّع باغلوّ ومبالغه ابلاغ می کند فرو می گذاریم وبه کناری می نهیم. همین که بد اخلاق وبد کار وبد دل نباشیم موردِ رحمتِ خداوند قرارخواهیم گرفت. درمصرع دوّم : آنچه که (شراب خواری)متشرّعین ِ کاسه ی داغ ترازآش گویند شایسته نیست مابگوییم که شایسته ورواست است!
بی تردید این بیت واین معنا با نگرش وجهان بینی ِ حافظ مطابقت دارد زیرا حداقل تمام ابیاتِ این غزل به صراحت،حاکی از تمایل واشتیاق ِ حافظ به شراب وشرابخواریست. به بیت بعدی توجّه فرمائید:
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رَزان است نه از خون شماست
خون رَزان: شراب وباده ای که ازانگورگرفته باشند.
معنی بیت:
خطاب به منتقدین وزاهدان است که شرابخواری رامنع می کنند.
چه اشکالی دارد که من وتویکی دوپیاله شراب بخوریم؟ چه اتّفاقی می افتد؟ باده که ازخون ِ شما تهیّه نشده تا نجس وحرام بوده باشد! باده ازانگور تهیّه شده وخوردن ِ آن هیچ اشکالی ندارد.
همانگونه که می بینیم حافظ دراینجا بی هیچ ابهام وایهامی،عدم پایبندی ِ خود به احکام شریعت را (حداقل درموردِ شرابخواری) نشان داده و صفِ خودرا از متشرعیّن کاملاً جدانموده است. اشتباه نشود که خروج او ازشریعت به معنای کفر ورزی نیست. اوبا تحقیق وتفحصّ وتدبّر درروایات وبه ویژه آیاتِ قرآن، والطافِ الهی ،به جهان بینیِ خاصی نایل گردیده بود. او درگذرزمان خودبه تنهایی تبدیل به یک مکتب ومَسلکی فراشمول شد. مسلکی که زیرساختِ آن اندیشه های پاک،گفتارپاک ورفتار پاک است وبرمحور عشق به محبوب اَزلی وبرمَدار انسانیّت ومحبّت می چرخد وبه هیچ یک ازمذاهب وقومیّت ها وفرقه هاتعلّق ندارد،گرچه ازهرکدام ازاین مذاهب وادیان،لطایف حَکَمی ونکاتِ ظریف ولطیفی راجمع آوری کرده، صیقل داده وسپس به زبانی حافظانه به جویندگانِ حقیقت هدیه نموده است.
جنگِ هفتاد دوملّت همه راعذربِنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
وَر بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست
این چه عیب است: درادامه ی بیتِ پیشین است. این چه ایرادیست که می گیرید (خطاب به متشرّعین است که درموردِ شرابخواری ایراد می گیرند)
کزآن عیب خلل خواهدبود: چرامی گوئید شرابخواری ایراد وعیب است وازشرابخواری،اختلال،خرابی ،فساد و تباهی پدید می آید؟
معنی بیت: این دیگرچگونه ایرادیست که به شراب می گیرید وبراین باورهستید که ازشراب خواری فساد وتباهی پدید می آید(اشاره به روایاتی که درموردِ اُمّ الفسادبودنِ شراب درنزدِ متشرّعین هست).
برومعالجه ی خودکن ای نصیحتگو
شراب وشاهدِ شیرین که رازیانی داد؟
درمصرع دوّم: اگرهم برفرض اینکه سخن شما راست بوده باشد وازشراب فساد برمی خیزد چه اشکالی دارد؟ مگرنه این است که انسان معصوم نیست و هرکسی یک ایرادی دارد؟ خوب ،ما مرتکبِ این گناه می شویم واین ایراد رانسبت به خودمی پذیریم! ایرادِ ماهم شرابخواریست.
البته حافظ دراینجا به زبان ومنطق خودِ آنها سخن می گوید تازبانشان راببندد وبگوید که چرا درکاردیگران فضولی می کنید. من می خواهم شراب بخورم تا مراتباه سازد!
زاهدشرابِ کوثر وحافظ پیاله خواست
تادرمیانه خواسته ی کردگارچیست.

نِیِستان در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا:

دادِ تو وا خواهم از هر بی‌خبر
داد که‌ دْهَد جز خدای دادگر

(مثنوی معنوی : به تصحیح رینولد نیکلسون)

محمد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:

سلام
ببخشید تو کتاب حافظ در بیت دوم نوشته کمان ابروی ما را گو بزن تیر
ولی اینجا کمان ابرویت را گو بزن تیر
حالا من موندم کدوم درسته هرچی تو اینترنت سرچ میکنم نوشته کمان ابرویت
معنیش با هم تفاوت دارن
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر

فتح اله پهلوانزاده در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

باسلام منظور گران جانی چیست

ناشناخته در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

یونانیان ،

ناشناخته در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

1-
نخست درود می فرستم به مسعود گرامی که دفتر را از تملک یونایان بدر آوردید
2-
به عرض جناب شایق میرسانم ، عاشق شدن به دختر همسایه در زمان شیخ نیز همانند امروز مرسوم بوده است.
3-
ماهیان بی گمان در آب می زیند و مرغان بیش و کم در هوا، می فرماید دریارا نصیب ماهیان کرده است و هوا را به مرغان ارزانی داشته است.

ایمان خراسانی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:

بیت دوم به بر ناسزا شدی درست است
مصراع دوم بیت نخست نیز وزن نادرست به چشم می آید

روفیا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:

در تردد مانده‌ایم اندر دو کار
این تردد کی بود بی‌اختیار
این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود
هیچ باشد این تردد بر سرم
که روم در بحر یا بالا پرم
این تردد هست که موصل روم
یا برای سحر تا بابل روم
پس تردد را بباید قدرتی
ورنه آن خنده بود بر سبلتی
اینجا شاید مراد مولانا از طرح مساله اختیار، اختیار در مقابل جبر نباشد، هر چند نگاه شیطان یک نگاه جبر گرایانه است، جبر به معنای تقدیر از پیش تعیین شده.
شاید میخواهد بگوید تو قدرتی داری، هر چند این قدرت تو جوهری نیست و عرضی است و به تو آن را داده اند. ولی بدان و آگاه باش که در حال حاضر این قدرت به تو تفویض شده است و به نسبت قدرتت مسوولی. پس برو و قدرت هایت را بشناس و در نهایت بهره وری قدرتت را به کار بگیر و مسوولیت عواقب به کارگیری یا به کار نگرفتن آن را به عهده بگیر.

روفیا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد:

از کمی عقل پروانهٔ خسیس
یاد نارد ز آتش و سوز و حسیس
چونک پرش سوخت توبه می‌کند
آز و نسیانش بر آتش می‌زند
ضبط و درک و حافظی و یادداشت
عقل را باشد که عقل آن را فراشت
دو نقصانی که موجب می شود خطاهای پیشین را باز تکرار کنیم عبارتند از نقصان در درک و یادداشت.
نخست عاجز از تجزیه و تحلیل رفتارها و بازخوردهای رفتارهایمان هستیم و همچون اکثرهم لایعقلون برای کسب آرامش موقت به یک سری تجزیه و تحلیل های سطحی و پوچ که راستی هیچ چیزی در آن ها نیست پناه می بریم.
دو دیگر فراموشکاریم. بازخوردهای ناخوشایند که سراسر به ضررمان است را به باد فراموشی می سپاریم. این هم یحتمل ریشه در همان کمبود نخست دارد. اگر راستی مشکل را فهم کرده بودیم و می دانستیم از کجا خوردیم و دردمان می آمد که چگونه با دست خود خود را هلاک کردیم فراموش نمی کردیم.
فراموش می کنیم چون چیزی در درونمان می گوید تقصیر فلانی بود، او با همه بد می کند، تقدیر چنین بود....
و ناخودآگاه به این نتیجه می رسیم که هیچ قاعده ای وجود ندارد و من چه می توانم یاد بگیرم اگر هیچ قاعده ای نباشد. هر لحظه صاعقه ای بر سرم فرود می آید و من هیچ برنامه ریزی ای نمی توانم داشته باشم.

روفیا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:

گفت سلطان بلکه آنچ از نفس زاد
ریع تقصیر است و دخل اجتهاد
نمی دانم یعنی چه
خخخ...
ورنه آدم کی بگفتی با خدا
ربنا انا ظلمنا نفسنا
خود بگفتی کین گناه از نفس بود
چون قضا این بود حزم ما چه سود
این نگاه آدمانه و نگاه مسوولانه است. که مسوولیت رفتارهای خود را به عهده بگیریم و چونان بزدلان و فریبکاران به دوش این و آن نیندازیم. اگر آدم آدم نبود می گفت این گناه از نفس کافر برخاست و قضا چنین رفته است که نفس طغیانگر و سرکش باشد و هوشیاری ما صرفه ای نبرد.
هم‌چو ابلیسی که گفت اغویتنی
تو شکستی جام و ما را می‌زنی
؟!
نیم بیت دوم پرسشی است.
این نگاه ابلیسانه است. تو نفس را اغواء کردی. مگر هیچ چیز بدون اراده و آگاهی خدا روی می دهد؟ پس تو مسبب همین تواضع نکردن منی آنگاه مرا ملامت می کنی؟
تفاوتی که در سبک و روش زیست روی زمین تفاوت بنیادین ایجاد می کند. ابلیس هم پر بیراه نمی گوید ولی تفاوتی که تفاوت ایجاد می کند فروتنی و نیستی ای است که در نگاه آدم و گردنکشی و قلدری ای که در نگاه ابلیس است.
نگاه نخست ما را بر آن می دارد تا مدام به خود برگردیم و خود را correct کنیم. نگاه دیگر جز صلبیت و جمود و زیست یکنواخت و ملال آور چه ثمره ای دارد؟
گرد خود برگرد و جرم خود ببین
جنبش از خود بین و از سایه مبین

مسعود کاظمی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

بسمه تعالی,بیت اوّل؛ اوّل بر وزن افعل یعنی: آن چه قبل از آن چیز نمی باشد./ دفتر: اسم, مفرد می باشد. با « دفاتر» جمع می باشد؛ گفتند: اصل فارسی دارد یعنی دپتر./ نام: اسم./ ایزد: خدا. / دانا: عالم. / صانع: آن که بنا (را) خوب درست می نماید. / پروردگار: ربّ. / حَیّ: زنده. / توانا: قادر. والسَّلام.

فرزاد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۴:

در معرفی خواندگان این آهنگ تریوله اینرا به بالاترین زیبایی خوانده ولی در بالا امکان اضافه کردن ان نیست چون تریوله جزو لیست خوانندگان نیست . لطفآ این کمبود را تصحیح کنید
پیوند به وبگاه بیرونی

یک نفر کارمند در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

با سلام و عرض ادب . دقت کنید آقای ابوالفضل نوشته: احتمالاً ، این غزل در باره امام زمانه صددرصد که نگفته. این لامذهبی و دنیاطلبی بعضی ها که چرت و پرت میبینند و چرت و پرت می شنوندکه حتی حاضر نیستند و به کسی اجازه بیان اظهار نظر بدهند . هرکسی کاملا آزاده دراین دنیا هر نظر خواست بدهد . درسته که حافظ سنی هست ولی شعری که گفته به این موضوع هم میخورد و میتوان از آن استفاده کرد. نام حافظ . بجهت حفظ کل قران است و شعرهای قرآنی می گوید و طبیعی تر و اصلح تر اینست که با مسائل معنوی مقایسه شود نه مسائل دنیوی ولی دنیا طلبان دلشان میخواهد این عشق و عاشقی را به زن و دنیا طلبی فقط تفسیر کنند. و هیچ جایی برای مذهب باقی نگذارند . اتفاقا این گیج کنندگی اشعار حافظ بخاطر معنویت نهفته آن است. خدا نگهدار

زهره نامدار در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۳:

ای مهنت عاشقان فراقت
وی نعمت مفلسان وصالت
کلمه ی مهنت درست است؟ نباید محنت بجای أن باشد؟

۱
۳۲۰۴
۳۲۰۵
۳۲۰۶
۳۲۰۷
۳۲۰۸
۵۶۲۹