گنجور

حاشیه‌ها

داور در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

دوستان دست اندر کار این سایت لطفا راهنمایی کنید که آن نوشته ها در حال حاضر کجا رفتند آیا میتوان به آنها دست رسی داشت چون بعد از اتمام روی درج حاشیه کلیک کردم مثل همین نوشته که حال برای شما ارسال میکنم .

داور در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

ضمن خسته نباشید باید گفت که الحق که بانیان گنجور نام بسیار بامسمائی به این قسمت یعنی حاشیه بنویسید گذاشتند چون از این همه آنهم بیشتر برای یک مصرع واقعا حیر ت انگیز است و البته بودند آن دسته از دوستان که مطالب باید گفت داخله پر بار نوشته اند که آگاهی دهنده هستند و دستشان درد نکند بقول معرف حافظ با انگشت به ماه اشاره دارد و ما بر سر چگونگی دست اشاره دست چپ است یا دست راست است نه تنها اینجا حاشیه نوشتیم بلکه در تاریخ و سرنوشت بشریت نگاه کنی کمتر دستهای بسمت سوی ماه رفتند اکثرا بر سر دست اشاره چه جنگها و چه ویرانیه و چه سرنوشتها برباد رفته که این حکایت همچنان باقی است و اینطور که پیداست هنوز زمانها این روند ادامه خواهد داشت که این هم از قانونهای خود آگاهی است که به قول اقبال لاهوری : هست این میکده و دعوت عام است اینجا
قسمت باده به اندازه جام است اینجا
حرف آن راز که بیگانه صوت است هنوز
از لب جام چکیده است و کلام است اینجا
بهر روی حافظ در مصرع دوم " که عشق آسان نمود اول , ولی افتاد مشکلها " من میخواهم از تمام حافظ دوستان این سوال را بپرسم به نظر شما حافظ چند ساله بود این غزل را سروده ؟ آیا به اشراق یا روشن ضمیری رسیده بود یا نه ؟ چوت همگی تان هم آگاهید هم در زندگی تجربه کرده ایم که تنها دورانی این اتفاق یعنی عشق آسان رخ میدهد که تازه قدم از نوجوانی به جوانی انسان میگذارد ناگهان زود عاشق میشود و ناگهانی نیز تمام میشود به خاطر مشکلات بعدی که بوجود می آید اما همگی ما میدانیم وقتی این غزل را سروده حافظ در واقع به استناد خود همین شعر هفت مرحله عشق را دارد می گوید که تجربه کرده و باز به تجربه همگی ما میدانیم بعد از گذر به ستین بالا و درگیریهای . مشغله های زندگی دیگر عشق حتی بسیار مشکل هم رخ نمی دهد تا چه رسد به آسانی شروع شود پس آیا به این فکر نکرده اید که حافظ از کدامین عشق می گوید که همانند دوره جوانی رخ میدهد و بعد این مشکل ها چیست که مافتد و چرا؟ که تفسیر این خودش گفتگوها می طلبد تا اینجا در همین مصرع تمام میکنم تا بیت دوم بسیار شاهکار است و جز قدرت عشق کسی را یارای هنرمندی با واژه های که جاودانه زنده هستند و همیشه تازه تر همه تازها مرحله های طی طریق عشق را بسراید بقول مولانا گفت : عشق را از من مپرس از عشق پرس
ترجمانی منش محتاج نیست
عشق ابر در گوهر بار است ای پسر
عشق خود را ترجمان است ای پسر عشق السون برهمه .

احسان در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست:

یکی دیگر از شاهکارهای ادبیات پارسی
موافق و هم سوی با
ناگهان موجی ز بهر لامکان آمد پدید ، مولانا
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟ ، حافظ
و
...
باشد تا ما هم برسیم به این درک و این شهود

۷ در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۹ - حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت:

به نظرم دور نیست که جمهور و جمهوری ریشه در گروه و گروهی داشته باشد.
که جمهور در سایه همتش/ مقیمند و بر سفره نعمتش

رضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:

هـزار شـکـر کـه دیــدم بـه کـام خـویـشـت بـاز
ز روی صـدق و صـفــا گـشـتـه بـا دلـم دمـساز
متاسّفانه ازآنجاکه حافظ خودنخواسته یانتوانسته، یافرصت نیافته،شخصاً عزلیّاتِ خودرا جمع آوری وبازنگری کرده وبه دستِ خطّاطان بسپارد اشتباهاتِ زیادی درترتیبِ ابیات وحتّا جایگزینی کلمات وواژه های دیگر رُخ داده وابهامات زیادی فراهم شده است. تداخلِ ابیاتِ این غزل باغزل: "منم که دیده به دیداردوست کردم باز" که اخیراً مورد تشریح قرارگرفت یکی ازصدها ابهاماتیست که دردیوان خواجه وجود دارد وماناچاریم به همین روال باقبول این وضعیّت به پیش رویم.قطعاً اگرخواجه فرصت می یافت ودیوان گرانقدرش رابازخوانی وبه اصطلاح پرداختِ نهایی می فرمود درحال حاضربایک دیوان بسیارنغزتر،ارزشمندتر وخیال انگیزتری روبرو بودیم. گرچه همین دیوان نیزباوجود این همه ابهام وخطای خطّاطان وروشن نبودنِ شانِ غزلها وووووهنوز که هنوزاست براوج قلّه ی غزل جای گرفته وفاصله اش راازدیگردیوان های شاعران طول وعرض تاریخ ادبیّات،اززمین تاآسمان کرده است.
مخاطبِ این غزل معلوم نیست. چراکه اسمی ازمخاطب بُرده نشده است. امّا باتوجّه به واژه ی "خویش" که ضمیرمشترک است.مخاطب می تواند هم خود شاعربوده باشد هم کسی دیگر. لیکن چون درمصرع دوّم ازاینکه مخاطب بادلِ شاعرهمزبانی وهمنوایی کرده، بنابراین احتمالاً مخاطب شخصی دیگروبه گمان قوی "شاه شجاع" است که باحافظ رابطه ی صمیمی عاطفی داشته وروابطشان ازفرازونشیبی نیزبرخوردار بوده است. یعنی بعضی اوقات بسیارگرم ودربعضی مقاطع بسیارسرد!
معنی بیت:
هزارشکروسپاس که دوباره تورا کامیاب می بینم(شایداشاره به بازگشتِ مجدّد شاه شجاع به شیرازوتکیه برمسندِ حکومت باشد) می بینم که ازروی صداقت وصفا وصمیمیّت بادلم همدم ودَمسازشده ای.... احتمالاً روابط بین شاعر ومخاطب تیره شده وبه سردی گرائیده بوده که شاعر ازدمسازشدن مجدّد او بادلش خرسندشده است.
روندگـانِ طـریـقــت رهِ بـلا سـپـرنـد
رفـیـق عـشـق چه غـم دارد از نـشـیـب و فـراز
سالکانِ ورهروان ِ طریق ِ عشق راهِ پُرخطری راپیش گرفته اند وهیچ اندیشه ای ازپستی وبلندی وناهمواریهای آن ندارند وفقط به سرمنزل مقصود می اندیشند. دراین مسیر ناخوشی ونشیب و وناشادی؟ نمی تواند مانعی برسرروندگانِ راه ایجاد کند وآنهارا ازادامه ی راه متوّقف سازد. شاعر دراینجابه پایبندماندنِ خودش به عشق مخاطب، درطول مدّتِ تیرگی روابط اشاره دارد وخودرا رفیق عشق معرّفی می کند که ناهمواریهای راه تغییری دررفتاراو ایجادنکرده است.
دورازرخ تو دم به دم ازگوشه ی چشمم
سیلاب سرشک آمد وطوفان بلارفت
غـم حـبـیـب نـهــان بــه ز گـفـت و گـوی رقیـب
کـه نـیـسـت سیـنـه‌ی اربـاب کـیـنـه مـحـرم راز
غم ِ دوست بانامَحرم گفتن شایسته نیست. همان بهترکه غم واندوهِ یار رادردل نهان سازی وراز اورابارقیبان ونامحرمان بازگونکنی که سینه ی آنها پرازکینه وحسد است وسزاوارنیست که چنین اسرارمقدّسی درآنها جای گیرد. دراین بیت نیز به مخاطب خاطرنشان می سازد که من درغیابِ تو اسرارتورا به دشمنان وکینه توزان بازگونکردم چون آنهاسزاوار شنیدن حدیثِ عشق من وتونبودند.
حدیث دوست نگوییم جزبه حضرت دوست
که آشناسخن آشنا نگهدارد
اگرچه حُسن تـو از عشقِ غیر مـستـغـنی‌ست
مـن آن نـیم کـه ازیـن عـشقبازی آیم باز
مستغنی: بی نیاز
بااینکه زیبائیها ومحاسن توآنقدربسیاروزیاداست که به ابرازعشق کسی چون من نیازندارد، ولی من کسی نیستم که ازاین عشقبازی پاپَس بکشم. این من هستم که به این عشق نیازدارم وهمیشه عشق تورابردل خواهم داشت.
اگرچه دوست به مویی نمی خردمارا
به عالمی نفروشیم مویی ازسردوست
چه گـویـمـت کـه ز سـوز درون چـه می‌بـیـنـم؟!
ز اشـک پــرس حـکـایـت ، کـه مـن نـیـم غمّــاز
غمّاز: افشاگر وپرده در
ازسوز وگدازی که برسرآتش این عشق می کشم چه بگویم؟ من افشای رازنمی کنم وراز نگهدارهستم لیکن حال وروزم را ازاشک چشمانم بپرس وازمیزان اشک هایی که می بارم قیاس کن که چها می کشم وچها می بینم من دراین باره چیزی نمی گویم.
دردِ عشق اَرچه دل ازخلق نهان می داری
حافظ این دیده ی گریان توبی چیزی نیست
چه فـتـنـه بـود که مشّـاطه‌ی قـضا انگیخت ؟!!
که کرد نـرگس مـستـش سیه بـه سُرمه‌ی نـاز
مشّاطه: آرایشگر
سُرمه ی ناز: ناز وعشوه ی چشم ،همانندسرمه به چشمانش کشیده شده وزیبایی وگیراییش رادوچندان کرده است. امّا نازچشم فقط زیبایی وگیرایی نیافریده است بلکه ناز ازسربی نیازیست وهمین سُرمه ی نازچشمی که آرایشگرتقدیر برچشمان اوکشیده، باعث شده اوازسربی نیازی به عاشقانش توجّهی نکند. ازهمین روحافظ آرایشگرفلک رافتنه گر می نامد. اگرچنین نمی کرد شاید معشوق به عاشقانش توجّهی می نمود.
نرگس: استعاره ازچشم است.
آرایشگر چرخ یا قضاوقدر چه فتنه ای درسرداشت که معشوق را اینچنین دلستاننده ودلرُبا آرایش کرد؟ آیامستی چشمانش برای ربودنِ دل عشّاق کافی نبود که چشمان مستش را به سُرمه ی نازنیززینت بخشید وما عاشقان را به رنج واندوهش مبتلاساخت؟.
چشم مخمورتوداردزدلم میل کباب
ترک مست است مگرمیل کبابی دارد؟
بـدین سپاس که مجلس مُـنـوّر‌ست بـه دوست
گـرت چـو شـمـع جـفـایی رسـد بـسوز و بـساز
شاعر دلِ خودش را دلداری داده وخطاب به دل خودش می فرماید:
به میمنتِ اینکه دوست درمجلس حضوردارد ومجلس به نور ماهِ رُخسارش نورانی ودرخشان شده است، اگرهم برتوستمی رفته، ونامهربانی دیده ای،همچون شمع بی سروصدا وبی هیاهوبسوز وبساز وبدین شکرانه که درجواردوست هستی دَم برنیاور وزبان به گله وشکایت بازمکن.
عشقبازی راتحمّل باید ای دل پایدار
گرمَلالی بودبودوگرخطایی رفت رفت
غَرَض کرشمه‌ی حُسن‌ست وَرنه حاجت نیست
جـمــال دولـت مـحـمــــــود را بـه زلـف ایـــــــــاز
هدف جلوه گری وتجلّی ِ فروغ زیبایی هاست که درخفا نماند ورقم خورده باشد وگرنه سلطان محمود غزنوی که عاشق غلام خویش (ایاز) شد مگرازشکوه وجلال کم وکسری داشت؟ آنقدرجلال وعظمت داشت که هیچوقت هیچ نیازی به زلفِ ایازپیدا نمی کرد. این بازیهای عشق است که صورت می پذیرد وانسانها رابه یکدیگرشیفته وشیدا می سازد تا عشق به منصّه ی حضوربرسد وفضارابرآدمیان تلطیف وبا نشاط سازد.
حافظ دراینجا می خواهدبگوید که عشق من به توازروی حاجتمندی دنیوی نیست بلکه حُسن جمال تو جلوه ای کرده وبردل من نشسته است هیچ قصد وغرض دیگری درکارنیست.
حافظ باهنرمندی این چنین سخن رابه پیش برده و مطلب رابه گونه ای به شاه شجاع می رساند که توهم باآن شکوه وجلالی که داری به من نیازی نداری، اگریک علاقمندی بین ما ایجادشده نتیجه ی تاثیراتِ محبّت و کرشمه ی حُسن است تا لطایفِ عشقی برجسته شود وگرنه توسلطانی تمام عیارهستی وهیچ نیازی به من نداری.
غــزل‌سُـــــرایـی نـاهــیــد صـرفـــــــــه‌ای نـبـرد
درآن مَـقـــام کـــه حــافــــظ بر آورد آواز
"صرفه ای نَبرد": امتیازی کسب نمی کند
مثل همیشه حافظ دربیتِ پایانی ازقدرتِ نبوغ وطبع شعری خویش تقدیربعمل آورده است.
گفتیم که "ناهید" به چنگ زن فلک وآوازه خوانِ آسمان مشهوراست. حافظ دراینجا اورا به چشم غزلسرا وغزلخوان دیده است غزلخوانی که درمقام رقابت با غزلخوانی ِحافظ چیزی برای گفتن ندارد.
می فرماید:
غزلسرایی حافظ تا آن حد جاذبه وکشش دارد که غزلسرایی ناهید راتحت الشعاع قرارمی دهد. ناهید درمقایسه باغزلخوانی حافظ امتیازی بدست نمی آورد. چراکه حافظ هم غزل های ناب ونغزی سروده، هم صدای جادویی دارد بنابراین ناهید عددی نیست که باحافظ به رقابت پردازد.
غزل گفتیّ ودُرسُفتی بیا وخوش بخوان حافظ
که برنظم توافشاندفلک عقدثریّا را

بهاره در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:

برسد به دست اون عزیزی (...) که پاسخ من رو داد. بینهایت ممنونم. چقدر شیرین، چقدر شیوا، چه هدیه ی زیبایی به من دادید با این پاسخ.

خالد شهیم در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان:

دست کاری های به شعر مولانا بسیار ازیت کننده است ،
بیت ششم "زین نمط میگفت"
چند بیت دیگر هم دست کاری شده!

سعید ابهربان در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:

با سلام
در پاسخ آقای پیمان« در رابطه با واژه زوتر» که گفته اند، جناب مولانا از این مختصر سازی ها انجام نمی دهند، باید گفت که اتفاقا این مختصر سازی ها یا گرایش به مخفف کردن کلمات از ویژگی های سبکی ادبیات سنتی فارسی است که عموما به اقتضای وزن شعر ایجاد شده است مثلا گر و ار مخفف اگر و مر مخفف مگر است. بنابراین زوتر می تواند مناسب تر باشد و از طرفی هم زوتر با خوتر هم قافیه هستند و زو طرح برای قافبه معیوب خواهد بود.

ســراج در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

با پوزش ازدوستان در اینجا، بزرگواران همه توضیحات کافی در رابطه با این مصرع را داده اند من چه گویم،یک تذکر که در نسخه » حافظ به سعی سایه « هم اینطور آمده...او نمـی دیـدش و از دور خدایا می کرد...در پناه حق با مهر فراوان، ســراج

سینا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۰۳:

افتخاری استادانه اجرا کرده است

عاطفه در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۲:

آیا غوطی خوردن به معنی غوطه ور شدن است ؟

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲:

درود...
برخی از دوستان گویا در زمان حضرات ابراهیم و ... نیز حضور داشته و از ایشان اعترافاتی گرفته اند.. چه بیان محکمی!.. زهی سعادت که بی شک از اصحاب خاص امام زمانند..
دست ما کوتاه و ایشان بر نخیل...

مسعود دهستانی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

بعضی ابیات این غزل به همراه یه غزل دیگه از سعدی توسط حامد آهنگی خونده شده که بسیار بسیار فوق العاده اس

شعیب در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲:

آدم فقط از طریق شریعت به مقامات بالا دست پیدا میکنه،و هر شخصی غیر از این رو بگه از راه حق و حقیقت به دوره.
شریعت یعنی اسلام،اسلام یعنی دین تسلیم،دین حضرت ابراهیم (ع)اسلام بود،حضرت ابراهیم(ع) با اعتقاد به پیامبر(ص)و اهل بیت (ع) به مقام امامت رسیدند.
اینو قبول دارید که هر پیامبری اومده به بعثت پیامبر اسلام(ص) بشارت داده،در تورات، در انجیل و...
آیه 23 سوره شوری:
قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی
مگه ما مسلمانان از قرآن پیروی نمی کنیم؟این آیه داره به ما بیان میکنه که تنها چیزی که میتونه ما را به مقام قرب نزیدیک کنه ولایت اهل بیت(ع) است.
هر شخصی که خودش رو عارف نام بذاره و از این مسیر به دور باشه عارف نیست،بلکه خیال میکنه که عارف شده،عارف یعنی مقام تسلیم در برابر حق.
قطعا اگر عطار عارف بوده در مقام تسلیم هم بوده

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

جز تو گر چیزی است در هر دو جهان، دوران توست..

علی یارمحمدی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

سیامک عزیز الآن در قرن 15هجری هستیم و فردوسی این ابیات رو حدود 11 قرن پیش سروده.

ماشی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

عا

ماشی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

با سلام به نظر من مراد حضرت حافظ از دوتایی همان دو نلی است که اکنون در ابران فقط در بلوچستان زده می شود که بسیار گوش نواز است(همانند دونلی شیر محمد اسپندار ) که در آن دو نی توسط یک نفر همزمان نواخته می شود با توجه به اینکه در بیت بعد از ساز نی نام برده می شود

... در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:

دوست عزیز، بهاره بزرگوار
ویرانه ای رو تصور کنید که جغدی اونجا نشسته و طوطی ها رو می خوره. یک باز از دست شاه به پرواز درمیاد و در این ویرانه جغد رو نابود می کنه.
حالا جغد رو نمادی از شومی و ویرانی و مرگ در نظر بگیرید و طوطی رو نماد شیرین سخنی و سرزندگی و سرور و مولوی همون بازه که از دست معشوق (شاه) پریده و در این ویرانه، جغدهای نابود کننده زندگی رو نابود می کنه و طوطی هارو آزاد.
به نظر من مولوی در این بیت خودش رو نابود کننده افسردگی ها و پیام آور نشاط و سرزندگی می دونه.
با احترام.

فرید بختیاری در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶۹:

سلام و عرض ادب
در برخی نسخ، به جای کلمه "پای" در مصرع چهارم، از کلمه "پام" استفاده شده و بدین گونه آمده است:
"دیوانه دل است پام بر بند چه سود"
با سپاس و آرزوی بهروزی

۱
۳۲۰۲
۳۲۰۳
۳۲۰۴
۳۲۰۵
۳۲۰۶
۵۴۹۴