رسول در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:
لطفا تلفظ صحیح شماریت و مارانت را هرکسی میدونه بزاره!
آرش تبرستانی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۹ - دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد:
شخصی برای مشورت در امری به دنبال عاقلی می گشت به او گفتند در فلان جا آدم بسیار دانایی هست که خود را به دیوانگی زده است پس به نزد او رفت و دید که سوار چوبی شده و در حال بازی کردن با کودکان است مسئله خود را با آن شخص در میان گذاشت و آن شخص به زیبایی او را راهنمایی کرد پس گفت تو که بسیار دانایی چرا خود را دیوانه ساخته ای جواب داد چون دیگران از درک گفتههای من عاجزند من خود را در پشت پرده دیوانگی پنهان کرده ام
چون ولیی آشکارا با تو گفت
صد هزاران غیب و اسرار نهفت
مر ترا آن فهم و آن دانش نبود
وا ندانستی تو سرگین را ز عود
از جنون خود را ولی چون پرده ساخت
مر ورا ای کور کی خواهی شناخت
دیگران چون استعداد من را دیدند به من پیشنهاد کار قضاوت کردند ولی عقل من از اینها ارزشمندتر است و من این گنج را برای هر چیزی خرج نمیکنم دیوانه واقعی کسی است که این عالم مادی را می بیند و خود را به دیوانگی نمیزند و این عالم را رها نمیکند
عقل من گنجست و من ویرانهام
گنج اگر پیدا کنم دیوانهام
اوست دیوانه که دیوانه نشد
این عسس را دید و در خانه نشد
دانش من جوهر آمد نه عرض
این بهایی نیست بهر هر غرض
کسی به دنبال مناصب هست که گرفتار علم تقلیدی و عالم ماده شده من از اینها گذشته ام و طرف حسابم حق است
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:
گـر چـه مــا بــنــدگــان پـادشهــیـم
پـادشـاهـان مـُلــــک صـبــح گهیم
"بـنـده" : غـلام وارادتمند دراینجابیشتربه معنای شهرونداست تا غلام وچاکر
"مـُلـک" :کشور ، سر زمیـن
"صـبـحگـه" : بـامـداد ، هنگام صبح ، سـحـر
"مـُلـک صبـحگه" : هنگام بامدادان را به کشوری تشبیه کرده است.که
معنی بیت : مـا اگرچه خود،غلام وشهروندان ِ پـادشاه ِ وقتیم . لیکن اینگونه نیست که دراین بندگی فرومانیم! ماخود دردنیای خودمان ، پـادشـاه وفرمانروای کـشـور صبحگاهانیم.
واژه ی "اگرچه" دراینجا نوعی ناگزیری را تداعی کرده است. یعنی ما اگرچه مجبوریم براساس شرایطی که دراجتماع حاکم است بنده باشیم ویکی دیگرپادشاه. امّا این همه ی داستان نیست وما دراین بندگی فرونمانده ایم وبرای خودمان بساطِ پادشاهی مهیّا کرده ایم. دراجتماعی که زندگی می کنیم به ناچار بخواهیم ونخواهیم یکی برما فرمانروایی می کند وما مجبور به بندگی هستیم. ازطرفِ دیگرما صاحب ِ یک دنیایی دیگر درچارچوبِ تنهایی وخلوتِ خویش هستیم واراده کرده ایم حداقل دراین دنیای خویش بنده نباشیم بلکه فرمانروایی کنیم. صبح خیزی که فواید بی شماری دارد وازمجموع ساعات شبانه روزی، بهترین ساعاتِ زندگیست، عرصه ی پادشاهی ومحدوده ی فرمانروایی ِ ماست. سحرگاهان همچون پادشاهی ازخواب بیدارمی شویم وهرچه لذّت وکامرواییست نصیبِ ما می گردد. (اشاره به این که سحرگاهان دعاها زودترازسایرساعاتِ زندگی مستجاب می گردد. پس ماهرچه بخواهیم بدست می آوریم) دراین بیت وبیت های پیش رو شاهدِ پارادکس معنایی هستیم. حافظ وهم مَسلکان ورندان درعین حالی که غلام وبنده هستند دربُعدی دیگر پادشاهی می کنند.
مَبین حقیرگدایانِ عشق راکاین قوم
شَهان ِ بی کمر وخسروان بی کُلهند
گـنــج در آسـتـیـن و کـیـســه تـهـی
جـام گـیـتـی نما و خـاک رهـیـم
"گـنـج"دراینجا می تواند استـعـاره از : اشک گُهربار،عشق،عافیت،صبح خیزی وسلامت طلبی، رندی، طبع وذوق شـعـری و هـنـربوده باشد.
در قـدیـم آستـیـن لـبـاس گـشـاد بـوده و کـیـسـهی پـول و جواهـرات را در آستـیـن میگـذاشتـنـد و انتهای آن را بـا بـنـد میبـستـنـد .
منظوراز"جام گیتی نـمـا" دردیوان حافظ بیشتر ضمیر روشن،آگاهی دل، باطن پاک، رندی وشناخت ومعرفت است وبـه شکلهای مختلف مانند ؛ جام جهان بین ، جام جهان نما ، جام کیخسرو ، آیینهی سکندر و . . . آمده است. دراینجا هم همه ی معناهارا دربرمی گیرد.
"جام گیتی نما هستیم" یعنی بی خبرنیستیم و روشـن بـیـن و آگـاه بر اسرار هستـیـم.
"خـاک راه بـودن" : کـنـایـه از هیچ مقام ومنصبی نداشتن، ازدنیا چیزی دردست نداشت وفـروتـنـی و تـواضـع است.
مـعـنـی بـیـت : گـنـج های ارزشمندی مثل: سوزوگدازعاشقی،خون دل واشگ گُهر،ذوق ِ زیباشناختی وزیبادیدت، طبع شـعـر و هـنـر در اخـتـیـار ما هست در حـالـی کـه تـُهـیـدست وفقیر(ازلحاظ مادّی) هستیـم ، ودرعین حالی که عـارفان پاک پندار وروشن ضمیریم وطبعی بـلـنـد مـرتـبـه داریـم افرادی خاکی، مـتـواضـع و فـروتـن هستـیـم.
همانگونه که ملاحظه شده دراین بیت نیزپارادکس رخ داده است یعنی حافظ ضدّین را یکجا جمع کرده است.
به خرمنِ دوجهان سرفرونمی آرند
دماغ وکِبرگدایان وخوشه چینان بین!
هـوشــیــار حـضــور و مـستِ غـرور
بـحـــر تـوحـیــــد و غـرقـهی گـنـهـیـم "هـوشیـار" :هوشمند، بـیـدار وباخبر
"حـضــور": ازخود باخبربودن،خویشتن راشناختن ،حـاضـر بـودن ، درنظرگاه حافظ دامنه ی معنی حضوروسیع است وبسته به موضوع سخن تغییرمی کند. برای رسیدن به معشوق ،عاشق باید خودرابشناسد پیداکند وسپس باتمام وجود و ازدل وجان به معشوق بیاندیشید. باید که خیالِ خودشناسی خوروخوابت باشد تابه حضوردرخویش برسی.
خواب وخورت زمرتبه ی خویش دورکرد
انگه رسی به خویش که بی خواب وخورشوی
"هـوشـیـار حـضـور" : باهوشمندی ، بـیـداری وآگاهی خودراپیداکردن وشناختِ کامل ازمحاسن ومعایبِ خویشتن داشتن. یعنی می دانیم که "که وچه هستیم شناخت ِ کافی پیداکرده ایم.
"غـرور" : تـکـبّـروخودخواهی
"مستِ غـرور" : به خودنازیدن وخود رابرترازهمه پنداشتن. خودخواهی خوب است لیکن اگربه افراط کشیده شود به غرور وتکبّر مبدّل می گردد که نکوهیده وغیراخلاقیست. دراینجامنظور از "مستِ غرور" همین افراط درخودخواهیست ودرمقابل ِ "هوشیار حضور" آمده است تاپارادکس خَلق گردد.
باده درده چندازاین بادِ غرور
خاک برسرنفس نافرجام را
شـاهـد بـخـت چـون کـرشــمــــه کـنـد
مـا ش آیـیـنـــــهی رُخ چـو مـَهـــیـم
شـاهـد : معشوق زیـبـارو هم به مرد اطلاق می شود هم به زن ،
"شـاهـد بـخـت" بـخـت به معشوق ِ خوبرو تشبیه شده است. امّا دراینجا منظورازشاهدِبخت، همان نیمه ی گمشده ایست که هرکس درسرنوشت و قسمتِ خویش دارد. یعنی ازجنس ِ مخالف، سرانجام آنکه درقسمتِ هرکس هست دیریازود پیداشده وباهمدیگر ادامه ی راه ِ زندگی راسپری خواهندکرد.
کرشمـه: ناز و غـمـزه ورفتارهای دلسِتاننده ،
ماش: ماعاشقانش
دراینجا شاعر گویی درانتظار همان "شـاهـد بخت" یابهتربگوئیم "عـروسِ بخت" است . چراکه با توجّه به واژه های "بخت وآئینه" بنظرمی آید (عروس بخت) درنظرگاه ِ شاعربوده، لیکن خواسته پوشیده تربیان کند واژه ی شاهدِ بخت رابکارگرفته تا فراگیرترشود.
درقدیم ودربعضی جاها درحال حاضر نیز هنگام عروسی،اوّلین چیزی که به خانه ی عروس می برند آئینه هست. آئینه درنظرمردم شگون خوبی دارد وسبب روشنایی وروشن دلی ِ عروس وداماد می گردد.
شـاعـردراینجا خودرانه "آیـنـه دار" بلکه ازشدّت ِ اشتیاق، خودِ "آیـنـه" برای عروس ِ بخت درنظرگرفته است.
مـعـنـی بـیـت : اگرآن اتّقاق (پیداشدن نیمه ی گمشده) رُخ دهد و عروسِ بخت جلوه گری کند، مـا(من) آیـنـهی چـهـرهی زیـبـا وچون ماهَـش خواهم بود تاهرقت اراده کند به سیمایش بنگرد درمن تماشاکند.
دربرداشتِ عرفانی می توان گفت: معشوق ازلی هنگامی که اراده به تجلّی وعشوه گری می کند، ما (عاشقان ورندان) جلوه گاه اوآئینه دار اوهستیم یعنی با کارهای نیک پرتوی ازفروغ صفات وذاتِ اورا انعکاس می دهیم.مـا جـلـوهی ِ منبع مطلق ِنـیـکـبـخـتـی هستـیـم.
جلوه گاهِ رُخ او دیده ی من تنها نیست
ماه وخورشید همین آینه می گردانند.
شـــاه بیدار بـخـت را هـر شـب
مـا نـگـهـبـان افسر و کـُلـهـیـم
بـیـداربخت:خوش اقبال، نیکبخت
افـسر : کلاه خسروی، تـاج
"کـُلـَـه" : کلاه ،مترادف افسر است ، تـاج
"تـاج" : نمادِ قدرت و پـادشاهی است و در اینجا هم مجازاً بـه معنی : حـکـومـت است،"ما نگهبان قدرت و حکـومت شاه هستیم."
مـعـنـی بـیـت : ما(عاشقان ورندان) پاسداران ونگاهبانان راستین ِ حاکمیّت هستیم. ماشب زنداران بادعاها وخلوص ِ نیّتی که داریم حکومت را ازگزندِ توطئه چینان ودشمنان حفظ می کنیم وازدلسوزان حقیقی ِ نظام هستیم.
به استناد بیت های پیش رواین غزل احتمالاً تحتِ حاکمیّتِ منصورشاه بوده است. گرچه ممکن است بعد ازسرنگونی ِ وی نیز بوده باشد وحافظ بیتِ پیش رو را به عنوان دلیل آورده باشد. به هرصورت وی ممدوح ِ محبوبِ حافظ بوده و حافظ تعدادی از غزلها، قطعات و مثنویهای خود را دربارهٔ او سرودهاست. در این اشعار، پیوندِ عاطفیِ مستحکم ِ حافظ با شاه منصور که نموداری از پیوندِ عموم مردم با وی بوده آشکار است. بویژه اینکه مردم در چهره یِ شاه منصور، متّحدکننده ی ِ ایران و اخراج کننده یِ مغولان و سرکوبگر تیمور را میدیدند. اما بعدهااین آرزوها با کشته شدن ِ شاه منصور در جنگی نابرابر در مقابل تیمور، نابود شد.....
چنانکه ازفَحوای کلام پیداست، احتمالاً بین حافظ کارگزارران ِ حکومتی، اختلافاتی مطرح بوده ویا دسیسه گران وسخن چینان، بدگویی هایی پشت ِ سرحافظ ودوستان ِ حکومتی اش کرده اند که حافظ اینگونه درمقام دفاع ازخود ودوستانش برآمده واین چنین باتاکید وصراحتِ کلام به گوشِ شاه می رساند که ما ازدلسوزان وحامیان ِ نظام بوده هستیم وخواهیم بود وهیچ سوء قصدی نداریم. دربیت ِ بعدی درتایید این احتمال بی هیچ ترس وواهمه ای می فرماید:
شاه منصورواقف است که ما
روی همّت به هرکجاکه نَهیم
شاه منصور شخصاً ازنیّاتِ درونی ِ ما آگاهست وبخوبی می داند که همّت واراده وتوانمندی مابه چه میزانست. حافظ دراین بیت وبیتِ بعدی خودنمایی کرده وباجسارت بیشتری قدرت ِ خود ودوستانش را به رُخ کشیده ومی فرماید:
دشمـنـان را بـه خـون کـفــن سـازیـم
دوسـتــان را قـبـــای فــتـــح دهـیـم
آنچنان قدرتی داریم که هرچه اراده کنیم بدست می آوریم. دشمنان را از خونشان کفن می سازیم ودوستان را حمایت می کنیم واسبابِ پیروزی وفتحشان رافراهم می سازیم.
رنـگ تــزویــر پـیـش مـا نبـُـوَد
شـیر سـُـرخیم و اَفعی سـیهـیـم
"تـزویـر" :ریاکاری، دو رویی ، حـیـلـه
"اَفـعـی" :زهرآگین، مـار ، مـار خطرناک ِ سمّی
حافظ با هنرمندی پس ازآنکه می فرماید: ما رنگِ تزویرنداریم، باشهامت ِ بیشتری ، واژه های شیـر سرخ" و "افعی ِسیاه" رابکارمی گیرد واین مفهوم را می رساند که اگرهم رنگی داریم، "رنـگ تـزویـر"نیست بلکه رنـگِ شـجـاعت و شهامت است. اگـردرمقابله بادشمنان شیـریـم سـرخ رنـگـ هستیـم فـقـط سرخ ، و اگر مـار هستیـم سیـاهـیـم فـقـط سـیـاه و یـکـرنـگ هستیم .حافظ رفته رفته به سخنانش رنگِ حماسه نیز زده وباقدرت وگستاخی ِ وجسارت می فرماید:
مـا ریاکاری وتظاهربلدنیستیم ما همـانـنـدِ شیـران سرخ شـجـاع و مـانـنـد مـار برای دشمن خطرناک وسمّی هستیم.
وام حــاـظ بـگـو کـه بـاز دهـنـد
کـردهای اعـتــراف و مـا گوهیم
"وام" : بـدهـی
"اعـتـراف" : اقـرار
"گـُـوَهـیـم" : شـاهـد و گـواه هستیم
دراین بیتِ آخر تقریباً معلوم می شودکه اختلافاتِ حافظ ودوستانش با وزیر اموردارایی یامالی بوده، احتمالاً حقوق ومواجب یا بودجه ای مربوط به بخشی ازدستگاهِ دولتی که احتمالاً حافظ یا دوستانش مسئولیّتِ آن راعهده داربوده کسریاقطع شده بوده که حافظ درمقام دفاع ازخودیادوستانش، زبان به اعتراض گشوده و این غزل راسروده است.
آنچه که روشن است صراحتِ کلام وابراز احساسات، به شیوه ی حافظانه صورت گرفته وهرجا که یک مصراع یایک بیت مدح گفته شده ،یک مصرع یایک بیت نیزباشهامت وشجاعت دردفاع ازحقوق و بـلـنـد نـظری سروده شده وبازبانی حماسی،مانع ازپایمال شدن ِ حقوق خویش یادوستانش گشته است.
به کارگزاردولتی یاوزیرمربوطه باصراحتِ بیان می فرماید: دسـتـور بـده تـا طلب وحقوق ِ قطع شده ویاکسرشده یِ حافـظ را که خودت قـبلاً قول آن رانیزدادهای و ما شاهـد هستـیـم بـپـردازنـد.
آنچه که مهمّ می نماید این است که با اینکه بنظرمی رسد انگیزه ی ِ حافظ ازسرودن ِ این غزل ،دفاع ازحقوق پایمال شده و خطاب به شخص ِ خاصّی بوده باشد، لیکن مضامین زیبا و بلند و عرفانی رانیزچنان درمتن سخن گنجانیده که موضوع غزل فراگیر،متنّوع ورنگین شده است. کاری که درهمه ی غزلها انجام داده وبدینوسیله ازکسالت باربودن ِ اشعارممانعت نموده است.
الفقیر الحقیرالمذهب بهروز الحزنی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲:
در مصرعدوم در درست هست
گه در خاکست جلوه...
من در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:
یزید مورد تنفر اغلب اهل سنت هم بوده. این پرویز شاید از وهابی های عربستانی باشد که از یزید پلید طرفداری می کند.
به گفته سنایی:
بر چنین قوم تو لعنت نکنی؟ ننگت باد
لعن الله یزیدا و علی آل یزید
م. ش. در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:
شاهین نجفی در یکی از تک آهنگهای خود از این شعر استفاده کرده است.
نادر.. در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی:
درود مهربانو روفیا.. دوستان جان
شاید "گریه شوق" ، ناب ترین نماد لذت بی مثالِ "شیرینی وصال" پس از "رنج فراق" باشد..
آنچ گل را گفت حق خندانش کرد
با دل من گفت و صد چندانش کرد..
دلی را که بسان غنچه ای تنگ و غم گرفته بود....
من در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در محرم:
سلام آقا مجید
این که می فرمایید: "ثبات در رای و عمل” در واقع نام بزک شدهایست که نانخوران دین روی “جهل و تعصب” گذاشتهاند برای تحمیق عوام، و عاقل در هر روز به تجربه جدیدی میرسد و عقاید خود را بازسنجی میکند"
به نظر من سخن صحیحی نیست.
در آیه های زیبای قرآن کریم و در زندگی انبیای الهی و امامان معصوم، ثبات و استقامت ستوده شده و استقامت و ثبات غیر از ایستایی است. این مخالفتی هم با رشد مستمر معنوی و اخلاقی ندارد.
یحیی حیدری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
لطفا منظور از بیت اول چیست؟
یوسفزاده در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۴ - فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت:
مولانا در این ایات از زبان ابلیس میخواهد بین روح عبادات و قالب انها تفکیک قایل شود لذا میفرماید شوق راز ونیاز با معشوق و حسرت فوت ان برای کسی که عاشق و مشتاق حضرت دوست است از انجام اعمال ظاهری عباذات برتر است. در واقع انچه که ارزش واقعی دارد روح اعمال و عباذات و شوقی است که به انجام انها داریم نه قالب انها با این توضیح که قالب را هم در ایات دیکر نفی نمیکند اما اصالتی به انها قایل نیست .
حمید سامانی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:
علامت مد روی حرف الف تنها در ابتدای کلمه نوشته میشود مگر اینکه
حرف الف بلافاصله به حرف ماقبل خود متصل نباشد، املای "کاتش" به این شکل صحیح است
جواد مهدی پور در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵۵:
در بیت چهارم سهو تایپی وجود دارد :
نیست کارش خود نمایی پیش دریا چون حباب
گر چه مغزی همچو گوهر درکدو دارد صدف
reza در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:
دربیت سوم داشتم صحیح است
fateme در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق:
چقدر این بیت زیباست
تو ا اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
مجتبی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۶:
کاروانیان تهی دست، یوسف را که غنی جمال بود به بازار - که خبر خوبی برای یوسف به جهت نجاتش است - برده و به بهای اندک فروختند. پس در حالی که یوسف میداند دارندگانش تهی دست اند، دیگر چرا باید خوشحال باشد؟؟
یوسف=خدا
خلق تهی دست=ما انسانها
بازار=وجود، جهان، زندگی و عاشقی
خدا چون ثروتمند جمیل (باطنی) است، ثروتمند (ظاهری) میخواهد (یعنی کسی که مستغنی از عالم شده و به فقر در ثروت خدای رسیده است)، منتها چون ما را گدای دنیا می بیند، ملول گشته و با فرستادن انبیا و... به ما انسانهای ریاکار و تهی دست دارد میفهماند که مرا در این بازار زیبای عشق وجود، به بهای اندک (جیفه دنیا) می فروشی زیرا به جهت تنگدستی به من بی رغبتی.
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ
و او را به بهای ناچیزی چند درهم فروختند و در آن بی رغبت بودند
اینجاست که میفهمم خدا هیچ شور و شوقی به بازار این جهان ندارد، دنیا خالی از دل خداست، و باز خدا (یوسف) چقد بیگناه و مهربان، از فروشش مال و منالی هم بدست میاوریم (قابل توجه ریاکاران!!)
آفرین به ذهن توانای صائب. آفرین
رهی رهگذر در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » شاهد افلاکی:
بعضی عزیزان فرموده اند که "عین" در مصرع اول بایست "حین" میبود. من فکر کنم "عین" درست باشد که تقریباً در همه نسخه ها اینچنین آمده است. و منظور به نظر بندۀ حقیر شاید از طینت، سرشت و یا ذات باشد که شادروان رهی شیرین سخن طبیعتی پریشانی خویش را در اینجا ترسیم مینماید. امید است عزیزان ادیب روشنی بیشتری ارائه فرمایند. زنده یاد معیری صاحب در افغانستان از مقام و احترام ویژۀ برخوردار است. نام نیک اش همیشه بهار و جاویدان باد!
نیایش در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
کنیزک نماد نفس است و هم چنین می تواند نماد سالک مبتدی باشد.
پادشاه رمز روح
زرگر رمز هواهای نفسانی
طبیبان رمز شیوخ و پیران مدعی
طبیب رمز پیر و انسان کامل
نیایش در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
سرکنگبین یرای مداوای صفرا بکار می رفت اما اینجا برعکس عمل کرد چون بیماری کنیز بیماری جسمی نبود .هلیله را نیز برای لینت مزاج می دادند که باز هم یبوست اورد و عکس عمل کرد.
در بیت های بعد می بینیم که طبیب الهی درمان هایدیگر را بی اساس می داند و دیگر طبیان را طبیبان مدعی و مغرور معرفی می کند
:| در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
۷ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴: