گنجور

حاشیه‌ها

sal در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

منظور حافظ در این بیت خیلی روشن است :
به می پرستی از ان نقش خود بر اب زدم
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
این است که با می پرستی از نقش خودم که زهد و خودپرستی و منیت است بیرون آمدم و این نقش خود پرستی را روی آب کشیدم یا طراحی کردم که ناپایدار است. منظور از زدم بر آب می یا شراب می باشد.
نقشه های منیت و خودپرستی را روی آب ریختم(می) تا آن را از بین ببرم

رضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:

بداد او جان و عشقش سامری شد

امیرعلی مهدی پور در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد!!!

مهندس رضا مشاهدی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۸۳:

بیت دوّم از قالب وزنی خارج شده است و هیچ تناسبی با اوزان بیت اوّل ندارد و قافیه بیت دوّم با قافیه بیت اوّل یکسان نیست.

محمد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

در خوانش آقای آقا جری ایرادات زیاد وجود دارد برخی ابیات اعرابش درست نیست.
ضمنا از کی تا بحال آقای دکتر ولایتی دانشمند شده اند؟ چنانکه محمود میگوید. دانشمند معاصر؟؟؟!!

امیر فراز در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

بیت زیر از غزل جا افتاده است؛
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی *** مگر بنای محبت که خالی از خلل است

ســراج در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ:

بله همینطور که جناب محمدزاده هم گفتند بیت زیر در این قصیده دو بار تکرار شده است
کجاست عهد راستی و مردمی؟
فروغ عشق و تابش ضیای او

محمد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

با عرض ادب و سلام
به گفته جناب حافظ شیرازی عارف عزیز و گرانقدر
((( هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز ))))
همین و دیگر هیچ

بهار در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

البته این برداشت شخصی من از بیت " لب و دندانت را حق نمک..." این است که: مصرع اول توصیف لب و دندان معشوق با اصطلاح رایج " نمکین بودن"که امروز هم در گفتار عامیانه به کار میرود اما با خوندن مصرع دوم حداقل به ذهن من این معنی خطور میکنه که این جذابیت به دل کباب شده من مثل نمک میمونه، که یادآور اصطلاح نمک به زخم است یعنی دل من رو به درد میاره که البته درد عشق مورد نظر هست. البته این فقط تعبیری که به ذهن من رسیده و دفاعی ازش ندارم.

بهنام در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:

چیز دیگر ماند اما گفتنش
با تو روح القدس گوید بی منش
براستی روح القدوس کیست؟! مولوی با همه بزرگی و دانش در ادراک این جهان هستی ناتوان مانده و آدرس روح القدوس را به ما میدهد. روح القدوس کیست؟ در فصل چهاردهم انجیل یوحنا، عیسی مسیح میگوید: من میروم تا روح القدس بیاید، و در کتاب اعمال رسولان در فصل دوم روح القدس می آید و همچون وزش باد و شعله های آتش نمایان میشود. عیسی مسیح میگوید روح القدوس همه چیز را به شما خواهد آموخت. و در اینجا مولوی هم روح القدوس را به ما معرفی میکند تا آن چطز دیگر که مانده است را به ما بگوید. بیایید برویم در پی روح القدوس، موافقید؟

s-j emm در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:

سلام. در بیت سوم «تفتیده» درست است که نادرست نگاهشته شده. تفتیده یعنی خشک و خشکیده و خشک شده و سوخته.

همایون در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

عقل با حس‌های ظاهری کار میکند و با اندازه‌ها و مقایسه‌ها سر و کار دارد
و سود بیشتر، هدف نهایی آن‌ است
جلال دین باور دارد که علاوه بر شش جهت فضایی جهت دیگری هم هست که آنرا
درون مینامد.
درون برای عقل، تاریک و بی‌ ارزش است همچون خار
حال آنکه جلال دین از این راه به گلزار معانی رسیده است
امروز علم هم از راه درون به دنیای عجیب کوانتم راه یافته است
و این ارتباط ذرات به همدیگر را جلال دین هم بار‌ها اشاره میکند
و راه درون را با پنج حس درونی مانند خیال و وهم و .... میتوان پیمود
که در آموزش‌های عرفا عشق است که خیال را به اوج میرساند
و مستی است که عشق را موجب میشود و مستی بیشتر عشق قوی تر
و سخن زیبا تر و تازه تر، می‌‌گوارا تر و صاف تر
عاشق همچون منصور آنقدر به عشق اعتماد دارد که به آسانی با خون خود بازی میکند
و هراس و محافظه کاری انسان‌های شش جهتی‌ را به هیچ می‌گیرد و در این معامله به بر ترین
جایگاه‌ها دست میابد، چون چنین کسی‌ پیدا میشود و حضور میابد دیگر به می‌‌گفتار نیز نیازی نیست

همایون در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

در غزل‌های بسیاری جلال دین کوشش میکند تا مقام شمس را تا آنجا که میتواند بالا ببرد
این خود بنوعی به راه و طریقت معرفت ویژه جلال دین مربوط است و هم جوابی و واکنشی
به دشمنان شمس و رویارویی پهلوانانه با ارباب قدرت و دین فروشان هم دستشان
در این غزل اما این والائی مقام آنقدر رفیع است که دیگر بالا تری را بر آن‌ متصور نیست
در مقام شمس هم خورشید و هم سایه آن با هم یکی‌ شدند هست و نیست، فنا و بقا در هم آمیخته اند
این خود ویژگی‌ عرفان جلال دین نیز هست که به انسان راه تعألی او و مقام حقیقی‌ ا‌ش را نشان می‌دهد

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۰:

8669

محدث در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:

ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم
:(

محصن در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

با پوزش از عزیزان جان که پر فایده وقتشان رابه این کمترین عنایت میدارند و عرض تشکر پیشکش که کمی پارازیت را تاب میآورید.
من اومدم 2 خط شعر بخونم چشمم خورد به کلی حاشیه نویسی از چند تا دکتر و پیر خرابات و عالم که با ادبیات قرن ششم بهم متلک میپرونن و از رفتارشون هم خجالت نمیکشم. من حتما حتما که سواد شما دکتر مهندس سید عالما رو ندارم. ولی شعور و ادب هم مهمه.
البته با خودم بودم. شما مشغول باشید عزیزان جان ...

علیرضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵۷:

در بیت اول مصراع اول اصلاح شود
صحیحش: بی من، ای بی تو به جان آمده جانم، چونی

محمدرضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵:

خوتن نام شهری در چین هست hotan و نگار ختنی میتواند اشاره به زیبا رویی از آن اقلیم داشته باشد یا غزال معروف آن دیار اگر خوتن نوشته شود قافیه درست میباشد.

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۸:

.. دریاییست عشق و موج رحمت می‌زند
ابر بفرستد به دوران و به نزدیکان گهر...

رضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شــود ؟!
پیش پایی به چراغ تـو بـبـیـنـم چه شــود ؟!
باغ می تواند استعاره از دولت ،امکانات،زیبایی ِجسم و وجود یا جمال و چهره‌ی محبوب بوده باشد.
میوه : اگرباغ را به معنی دولت بگیریم میوه یعنی بهره، اگرباغ رااستعاره ازسیمای معشوق بگیریم منظورازمیوه "بوسه " خواهدبود.
اگرخطاب به معشوق بگیریم، معنی بیت چنین خواهدشد:
من اگریک بوسه‌ای از صورتِ ماه و زیبایت بردارم به توچه زیانی می رسد؟ نه زیبایی ِ تو کم می شود ونه اتّفاق ِ بدی می افتد! پس چراممانعت می کنی؟
من اگرتاریکی های راه وپیش ِ پایم را بانور چراغ تو ببینم چه اشکالی دارد؟! آیانورچراغ شما کم می شود؟
حافظ به زبانی ساده واستدلالی محکم ومنطقی،به مخاطبِ می فرماید که حال توچراغی دردست داری، حال که تو دولتی وامکاناتی دراختیارداری، حال که توزیبایی ِ رخسار داری، دل یک عاشقی راخرسند کنی، یا نیاز نیازمندی را برطرف کنی چقدر خوب می شود، چقدر به فضایل تواضافه می شود وچقدر صواب واحسان می کنی. پس بهتراست که در توانایی، دستِ ناتوانی راگرفته ودل شکسته ای رابدست آوری. این باغی که دراختیارتوست، همیشگی نیست وروزی خشک وویران خواهدشد.
اگرهمین یک بیت مَلکه ی ذهن آدمیان گردد، اگرهمین یک بیت را توانگران وتوانمندان، درزندگانی خویش عمل کنند. اگرآدمیان نیز همچون درختان که بی هیچ منّتی، بی هیچ قید وشرطی،سایه ی خودرا دریغ نمی کنند، ازمساعدت،همراهی وهمدلی یکدیگردریغ نمی کردند، دنیا گلستان چون بهشت می شود! دریغا که می دانیم وازخوابِ غفلت بیدارنمی شویم.
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را دروقتِ توانایی
یارب انـدر کـَنـف سایه‌ی آن سرو بلند
گر من سوخته یکـدم بنشینم چه شود ؟! کَنف : حمایت، حفظ ، پناه
سرو : استعاره از معشوق
"سایه" و "سوخته" تناسب زیبائی‌است ، آدم سوخته و گرمازده به دنبال سایه‌ی خنکی است تا در آن آرامش یابد.
همه ی آدمیان توانگرنیزسایه هایی چون سروبرای دلسوختگان دارند. لیکن چه سود!
معنی بیت : اگر من عاشق ِ دل‌سوخته درکوره ی سوزان ِ هجران، درحمایت ودر پناه ِ سایه‌ی آن یار بلند‌قامت، دَمی بیاسایم وآرامشی بیابم، چه اشکالی خواهدداشت؟
حافظ باهوشمندی تمام سخنان خودرا رنگِ عاشقانه زده تابه مذاق ِمخاطبین دلپذیرافتد.ازطرفِ دیگرهمه ی بیت ها را سئوالی طرح نموده تا مخاطبین راپیرامون موضوع به اندیشه وادارد ومخاطب ازخودبپرسد واقعاّ اگراینگونه می شد چه می شد؟ چرا چنین نمی شود؟ چه کسی باید چنین کند؟ کجا باید چنین کند؟ وووو
آخـر ای خـاتـم جـمـشـیـد همایون آثـار
گرفتدعکس تـوبرنقش نگینم چه شود؟
خاتم : مُهر،نگین ،انگشتر
جمشید : نام پادشاه افسانه ای، درادبیات مابیشتر منظور حضرت سلیمان است. نگین : انگشتر "خاتم‌جمشید" منظور "انگشترسلیمان" است که اسم اعظم برآن حَک شده‌بود و باعث نیکتختی بود و تأثیر بسیاری در انجام امور و موفقیت در کارها داشت .
معنی بیت : خطاب به معشوق است.آخر ای محبوب من، که مُهرلعل ِ لبِ تو ،اثراتِ معجزه آسای ِ انگشترسلیمان رادارد ونجات بخش است، اگرمُهرتو(لبِ تو) برانگشتری من (استعاره ازلب) لب ِ من بخورد ومن موردِحمایتِ تو قرارگیرم چه اشکالی پیش می آید ؟!
حافظ درجای دیگری لبِ لعل ِ معشوق را خاتمی نامیده که به رنگِ عقیق است:
اگربه رنگِ عقیقی شداشگ من چه عجب
که مُهر ِخاتم ِ لَعل توهست همچوعقیق
واعـظ شهـر چومِهـر ملِک و شَحنه گـزیـد
من اگر مِـهـر نگاری بگزینـم چـه شـود ؟!
مهر دراین بیت ودرهردومصرع می تواند "مُهر" به همان معنای خاتم وانگشتری خوانده شود وهم "مِهر" به معنای علاقه ، محبّت ، عشق
مَلِک :سلطان، پادشاه
شِحنه : باکسره یافتحه هردودرست است والی ، داروغه ، رئیس پاسبانان
"واعظ" درنظرگاهِ حافظ همچون زاهد وعابد ریاکار،شخصیّتی منفی دارد. چراکه درفراز منبر وفرودِ محراب، جلوه ای نیک وقابل قبول دارند امّا درخلوت، آن کار ِ دیگرمی کنند وظاهر وباطنشان یکی نیست.
معنی بیت : واعظ ِشهرکه (ازروی چاپلوسی) مِهر ومُحبتِ پادشاه و داروغه را انتخاب کرد و با آنان همدست شده‌است چه اشکالی دارد که من هم مِهر وعشق و محبّت شاهدِ زیبارویی را بگزینم ؟!
برداشت ِ دوّم باخوانش ِ "مُهر":
واعظ ِ شهر برنگین ِ انگشتری پادشاه وداروغه بوسه می زند (ازروی پاچه خواری ) من هم اگربه خاتم لعل نگاری بوسه بزنم(ازروی عشق ومحبّت) چه اشکالی دارد کدام مطلوب تراست؟
در قدیم مُهر بزرگان و پادشاهان،همان نگین انگشتریشان بود. وقتی که واعظین به خدمتِ بزرگان یا پادشاه می‌رفته‌اند انگشتر او را می‌بوسیده‌اند.
واعظِ مابوی حق نشنیدبشنوکاین سخن
درحضورش نیزمی گویم نه غیبت می کنم
عقلم از خانه به دررفت وگر مِی این است
دیدم از پیش که در خانه‌ی دیـنم چه شود!
معنی بیت : مقداری باده نوشیدم عقل وهوشم را ازدست دادم هماندم فهمیدم که این متاع( باده وشراب) خانه ی دین وایمانم(ازمنظرشریعت) راویران خواهدساخت. نه می توانم ازخوردن ِ آن پرهیز کنم نه می توانم باخوردن ِ آن پایبندِ شریعت باشم! بنابراین ازپیشتر روشن است که دینم نیز همچو عقلم برباد خواهد رفت.
حافظ دراینجا نوعی تمسخر وطنز را نیزچاشنی سخن کرده وشراب وشریعت رادرتقابل ِ یکدیگرقرارداده است. تقابلی که درغایت باده غالب میدان می شود!
"چه شود" در این بیت سؤالی نیست بلکه رساننده ی اطمینان ِ خاطر شاعراز سرنوشتِ دینش است.
دی می فروش که ذکرش بخیرباد
گفتاشراب نوش وغم دل ببرزیاد
گفتم به باد می دهدم باده نام وننگ
گفتاقبول کن سخن وهرچه بادباد
سود وزیان ومایه چوخواهدشدن زدست
ازبهر این معامله غمگین مباش وشاد
صرف شد عمر ِگرانـمایه به معشـوقه و مِـی
تا از آنم چه به پیش آید ، از اینم چه شود ؟!
"آن" اشاره به "معشوقه" و "این" اشاره به مِی است.
تمام عمرمن درعشق ورزی به معشوق ومیخوارگی سپری شد تاببینیم که ازمعشوق چه لطف وکرمی نصیبِ من بشود وازمیخوارگی چه حاصل آید ومرابه کجاها خواهدکشید.
حافظ گرچه نیک می داند که شراب وباده عقل وهوشش را برباد داده وخانه ی دینش راویران ساخته است. اوگرچه بهترازهمه می داند که تمام ِ عمرارزشمندِ خودرا درفراق وسوزو گداز عاشقی گذرانده، لیکن اصلا وابدا به فکر انتخابِ راه دیگری نیست! چرا که نشاط وسعادت وکامیابی ِ حافظ دراندوه وغم ودردِ عاشقیست.
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم این کار نشاطِ دل غمگین من است
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ اَر نیز بداند که چنیـنم چه شـود
شاید منظور از"خواجه" وزیرتورانشاه بوده باشد.
معنی بیت :
خواجه فهمید که من طریق ِ عشق راانتخاب کردم وچیزی نگفت.(سکوت علامتِ رضاست) اوکه مخالفتی نکرد حالا حافظ ِ شیرازی نیز بداند چه اهمیّتی دارد وبادانستن ِ یکی دیگرچه اتّفاقی می افتد؟ من این طریق راانتخاب کرده ام وهرگزپاپَس نخواهم گذاشت.
من هماندم که وضوساختم ازچشمه ی عشق
چارتکبیرزدم یکسره برهرچه که هست

۱
۳۱۹۷
۳۱۹۸
۳۱۹۹
۳۲۰۰
۳۲۰۱
۵۵۵۲