گنجور

حاشیه‌ها

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

کسی که مصراع اول رو اینجور میخونه: بشنو از نی چون حکایت می کند، برای "چون" بار معنایی لازم رو چی میدونه: بشنو از نی که حکایت می کند؟! بشنو از نی که چگونه حکایت می کند؟! بشنو از نی وقتی که حکایت می کند؟!
میبینیم که بار معنای لازم اینه که "چون" رو در این قرایت بمعنی "هنگامی که / وقتی که" بگیریم و خود این بیت رو غریب و نامانوس میکنه.
در بیت دوم هم "از نفیرم" ایهام داره: 1. به وسیله / از،طریق اواز من مرد و زن نالیده اند (مرد و زن در نقش نی نواز) 2. با شنیدن اواز من مرد و زن نالیده اند (مرد و زن در نقش مستمع)

فرزاد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱:

جناب هاشمی همان متن اصلی درست است. مصراعی که شما پیشنهاد داده اید معنیِ درستی ندارد.

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

پس به تعبیر شخصی من معنی بیت اول اینجور میشه: گوش کن این نی چگونه ناله میکنه (و ببین که) اوازش نشان از فراق ها و دوری ها داره.
در طول این همه مثنوی شناسی ما، همین تغییر کوچک "این نی" به "از نی" کل هجده بیت مثنوی و به تبع اون کل مثنوی رو از شرحی طبیعی و جزیی و علی معلولی به سمت تعابیر کلی و تاویلی و استعاری کشونده.

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

حکایت کردن هم اصلا امری نشان دادنی بوده تا گفتنی. مثلا عرب میگه "حکی فلانا" یعنی خود را شبیه فلانی کرد. یا "حکی شیا" یعنی چیزی را تقلید کرد. و به نظر شخصی من حکایت کردن بر عکس روایت کردن احتمالا همراه با نشان دادن بوده مثل ادا و اطوار درآوردن (چیزی شبیه تئاتر امروزی). و خود مولانا در همین معنی میگه:
چنانچه آب حکایت کند ز اختر و ماه
ز عقل و روح حکایت کنند قالب ها
پس وقتی میگه نی یا شکایت (ناله) نی، "از جدایی ها حکایت می کند" باید در معنای متداول دوره مولانا اون رو فهمید: ناله نی نشان دهنده فراق ها و دوری هاست.
پس اینجا "این نی" فقط و فقط داره میناله و آواز سر میده. هیچ کاری جز عمل طبیعی خودش نمیکنه و این مولاناست که آواز اون رو به داره "حسن تعلیل" میکنه. یعنی مصراع دوم حسن تعلیلیه برای مصراع اول.
چنانچه جایی دیگه میگه:
خنده از لطفت حکایت میکند (یعنی خنده نشانه لطف توست)
ناله از قهرت شکایت میکند (یعنی ناله بواسطه قهر تو می نالد)
پس وقتی به این اقتضایات توجه می کنیم میبینیم اتفاقا صورت اولیه بیت درسته و نیازی به تغییر نداره.

روح الله عزیز در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۷:

صبح است و دمی با می گلرنگ زنیم
وین شیشه ی نام و ننگ بر سنگ زنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
که این صبح بسی دمد که ما دم نزنیم

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

به نظر من اصل و منشا مخالفت دوستان با این قرایت بیت اول مثنوی که نسخ اقدم ضبطش کردن نامانوس بودن "شکایت کردن این نی" و "حکایت کردن از جدایی ها" باشه. چرا که امروزه برای مخاطبان "حکایت کردن نی" و "شکایت کردن از جدایی ها" ملموس تره.
لذا برای این غربت زدایی ابتدا توجه مخاطبان رو به اصل معنی "شکایت" ارجاع دادم. شکایت مترادف ناله حزین و اواز سوزناکه مثل ناله بیمار. و اصلا اینجا بمعنی معترض،بودن و سخن از نارضایتی گفتن نیست. مولانا در غزلی این شکایت و با ناله همردیف کرده:
نای به نه دهان همی آرد صبح ناله ای
چنگ ز چنگ هجر تو کرد حزین شکایتی
و متذکر شدم که فعل شکایت کردن اصلا با بیماری تناسب داره. مثلا تشکی یعنی مریض شد. یا الشکوا یعنی بیماری. بر این اساس بارها در متون نثر پیش از مولانا مثل تاریخ بیهقی بارها "نالان" رو به معنای بیمار بکار برده. و همچنین در اشعار فردوسی ناله مترادف شکوه و شکایت بکار رفته:
چرا بینی از من همی نیک و بد
چنین ناله از دانشی کی سزد؟
حالا این ناله علاوه بر دادن صنعت تشخیص به نی، در معنی آوای ادوات موسیقی و نغمه و آواز هم هست (دهخدا. ذیل ناله) و مولانا به این وجه در بیتهای 2 و 5 و 7 اشاره میکنه.
مولانا در دیوان بارها با صفت "نالان" از آواز نی یاد میکنه

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:

در مثل است که اشقران دور بوند از کرم
ز اشقر می کرم نگر، بر همگان فسانه کن
اشقر اسب دو رنگ که ظاهرا از ترکیب چند نژاد حاصل شده. کرم بمعنی نژاده و نجیبه. شاعر ظاهرا میگه معروفه که اسبهای اشقر کرم ندارند (نژاده و اصیل نیستند) اما اشقر می (تشبیه شراب بوجه رنگ) کریمه و شراب نوش رو بخشنده میکنه.
در بیت اشقر و کرم ایهامی بکار رفته به نظر من.

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:

مرضیه خانم "اینه صبوح" یعنی جام شرابی که صبحگاه می نوشیدند که مثل اینه درخشان و تابناک بود. ترجمه شبانه صبوح میشه دبوق. دبوق مقابل صبوح بود و شرابی بود که وقت شب می نوشیدند.
شاعر در مصراع اول از "اب حیات عشق" میگه و چون اب حیات طبق افسانه ها در ظلمات بوده اما مثل نور می درخشیده، واس همون اون رو به اینه دبوق تشبیه میکنه و در حقیقت میگه اب حیات همون جام شرابه.

روناک جوهرزاد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:

درود
همیشه از گنجور بهره میگیرم و آن را بسیار مفید وکارامد میدانم
کربلا در مفهوم رنج وسختی سفر به کار برده شده است
سپاس از همگان

همایون در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

گرامی بی سواد!
رأی شما و برخی دوستان نیز, محترم است. اما اگر بپذیرید از رای تان آنهم در قالب مناظره انتقاد میکنم.
شما آموخته شده اید که زلف به بیقراری مشهور است و بر آنید به هر قیمتی-حتی با جابجائی بیقراران و سوگواران- نشان بدهید آنچه را که آموخته اید در بیت سوم این غزل هم صادق است, تا به زعم تان زلف همچنان بیقرار بماند! به معشوق اجازه نمی دهید از زیر زلف نگاه کند و اطرافش راببیند باید حکما به زلف نگاه کند و بیقراری آن را ببیند چون آموخته اید که زلف باید فقط بیقرار باشد. در رأی شما, معشوق در حال گذر است و به زلف خودش نگاه می کند تا ببیند که چه زلف بیقراری دارد. این سخن نه تنها حافظانه, که شاعرانه و حتی عاشقانه هم نیست. ذهنتان را آنقدر معطوف بیقراری زلف ساخته اید که فکر نمی کنید با این جابجایی, چه لطافت و ظرافتی در بیت خدشه دار میگردد!
دوست گرامی! در بیقراری زلف معشوق, شکوه و جذابیت خاصی جلوه گر است که توصیف آن جز از نگاه عاشقان و مشتاقان نه میسر است و نه لطفی دارد. آخر چه لطافت و ظرافت شاعرانه ای می بینیم در اینکه معشوق به بیقراری زلف خود نگاه کند و لذت ببرد…؟!!! از معشوق میخواهید از چپ و راست به زلفش نگاه کند تا ببیند چقدر بیقرارند…!!!؟ این تعریف و تحسین است یا گله؟! نشنیده و ندیده بودیم حافظ اینگونه سبک و بی مایه درباب زلف یار سخن بگوید.
روز و روزگارتان بکام.

مهدی موسوی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰:

منظور از شراب خوریهای بی حساب، تفکر و زیاد دانستن وزیاد مطالعه کردن است و به طبع ان، در جمعیهای که اطلاعات همه کم است ، تقریبا مشکل بتوان اظهار نظر کرد و لب به سخن گشود و این کفاره زیاد دانستن میباشد که فرد از ان رنج خواهد برد

امیرابوالفضل عباسیان در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

بادرود
در جواب دوست عزیزمان منوچهر که نوشته اند:
دل چنین سخت نباشد که یکی برسرراه
تشنه می میرد و (شخص ) آب زلالی دارد
گمان میرود بجای شخص ( خود ) باید باشد
یعنی تشنه می میرد و خود اب زلالی دارد
باید عرض کنم نه دوست عزیز همان (شخص)درست میباشد چرا که با معنی کردن بیت که میگوید:
دل که اینقدرسخت و سنگ نمیشودکه روی سخنش با معشوق هست که میخواهد بگوید این سنگدلی ازتو عجیب هست و مانند این هست که کسی درراه دارد ازتشنگی جان میسپارد و طرف مقابلش بااینکه در دستش ظرف آبی دارد حتی قطره ای از آن اب گوارا را به آن تشنه نمیدهد که آن (شخص) در مصراع طرف مقابل یا همان معشوق میباشد
درحالی که (خود) به تشنه بر میگردد که دراین صورت اشتباه هست.

۷ در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:

نُهاجُ اِلی صوتِ الاَغانی لطیبها
هیجان زده میشویم وقتی آوای ترانه های دلکش را میشنویم
و انتَ مُغنٍّ اِنْ سَکتَّ نطیبُ
و تو آوازخوانی هستی همانا ساکت که شوی خرسند میشویم
امید که درست باشد

J.H در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۱:

سلام
معنی شعر پادشاهی اردشیر شیروی در سایت زیر آمده است
پیوند به وبگاه بیرونی/

سینا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵:

رباعی خوانی علیرضا افتخاری در آلبوم نیلوفرانه دو هم بی نظیره

کسرا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

بسیار زیباست

آصف خراسانی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:

مدعی هان مرد میدانت منم / منکر فکر پریشانت منم
شیعه را ازطعنه بد گو چه باک/زر نگردد تیره از یک مشت خاک
هر چه گویی پاسخت باشد تیار/ هرچه داری درنهان اینک بیار!
شیعه راکافرهمی گویی! خطاست/ حجت وبرهان این حکم از کجاست؟
کو دلیل و حجتت بر این کلام؟ /پس دروغ و کذب گفتی والسلام
گر توسل شرک باشد در خبر/پس امام مشرکین باشد عمر
گر حدیث کار اورا خوانده ای/ چون بدین تیه ضلالت مانده ای؟
ور ندانی آن حدیث راست را/ پس برو بگذر ازین جنگ و مرا
مردگانی راکه گفتی کیستند؟/ کی در این گیتی و چندان زیستند؟
آیه ی قرآن نخواندی تاکنون/ ورنه خامش میشدی زین چند وچون!
گوید آنجا کاین شهیدان زنده اند/نزد ایزد تا ابد پاینده اند
پیشوای ما امیرالمؤمنین(ع)/آن امام و جانشین راستین
نیست در خیل شهیدان خدا؟/ بلکه باشد بهر آنان مقتدا
یا حسین بن علی(ع) سبط رسول(ص)/نور چشم و میوه ی قلب بتول(س)
آن امام و خامس آل عبا/ کیست او؟ باری شهید کربلا.
زنده اند وجاودان و محترم/شافع ما نزد رب ذوالکرم
این فضیلتهاکه گفتی از یزید!/ هست الحق کیش وآیینی جدید!
خرقه ی عرفان برایش دوختی!/از که آخر این حدیث آموختی؟
ای شگفتا زین همه علم وهنر/ کو خودش هم بوده از آن بیخبر!
ورنه گفتی شرح فضل خود بسی!/کاین منم کش نیست همتایم کسی!
مؤمن وخواهان دین بوده ست او؟/ مانع پیکار وکین بوده ست او؟
کاین سخن هرگز نگفتندی چنین/از یزید وشرع و قرآن مبین
دشمن قرآن کجاو دین حق؟/ از کسی چون او مجو آیین حق
از علی(ع) بهتر همی دانی ورا!/ باش تا بینی جزا در آن سرا
حافظ و مدح یزید ای بوالفضول!؟/ تو کجا حافظ شناسی ای جهول!
ازکسی نشنیده ام من این سخن/ کش یزیدی بوده آن استاد فن!
از می وساقی چه دانی؟ بازگو/ عالمی یا شعرخوانی؟ بازگو
ای هواداریزید و دین او/ دیگر از لاطائلات خود مگو!
برهمین مذهب بمانی استوار/تا که گردد روز محشر آشکار
وانگهی معلوم میگردد به ما/چیست کیش راستین نزد خدا
دشمن کس نیستیم اندرجهان/ لیک دوریم از سبیل گمرهان
این خراسان است و مهدپردلان/ بهر حیدر جانسپاریم ای فلان
شعر ما پاسخ به طعن وپند توست/ میتوانی پاسخی گویی درست؟؟
مهر حیدرتا ابد درجان ماست/ پیروی از رهبری ایمان ماست.
والسلام علی من التبع الهدی

فرشید فلاحی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۷:

سلام وسپاس از استادانم در شرح وابراز نظر همانگونه که می دانیم خداوند دارای دو معنی است1_ پروردگار2_ صاحب . به نظر حقیر واژه ی خداوند اینجا درست است سعدی می فرماید ای صاحب سخن آگاه باش سخن دارای شروع واتمام است پس تا به اتمام نرسیده در سخنِ کسی وارد نشو... هیچ خردمندی در سخن کسی وارد نمی گردد اما کسانی که ادعای سخنوری دارند از این خطا مبرا نیستند... اگر عزیزی منبعی دارد که در آن خردمند جای خداوند آمده به دیده ی منت پذیرا هستم_ فرشید فلاحی /کارشناس ارشد ادبیات

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:

صبح وجود را به جز این آفتاب نیست
"بر ذره ذره وحدت حسنش مقرریست"
اما بدان سبب که به هر شام و هر صبوح
اشکال نو نماید، گویی که دیگریست..

کیانوش پدرود در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

تا نباید گشتنم گرد در کس چون کلید
بر در دل زآرزو قفل شکیبایی زدم
گشتم شعر را از وزن می اندازد

۱
۳۱۷۳
۳۱۷۴
۳۱۷۵
۳۱۷۶
۳۱۷۷
۵۵۵۳