کاوه در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:
این رباعی قطعا منسوب به خیام است، اصولا خیام با همه ی دانشی که از نجوم و ریاضیات داشت هرگز به آن اذعان نمیکرد. و نکته دیگر آنکه خیام در بیت دوم کمترین میزان استفاده از واژگان عربی را داشته.
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:
در بیت
گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی
پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش
کلمه ذاالنون بصورت ذالنون صحیح است که به معنی صاحب ماهی و لقب حضرت یونس است.
چقدر زیبا توصیف شده است که یونس پاسخ می دهد از غذای ماهی به صاحب ماهی تبدیل شدم.
فرزاد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱ - سر آغاز:
یعنی این چهار بیت اندازه ی چهار تا کتاب درس توش داره...
نیما ساده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند «ما روی مبارک ترا به هنگام وعظ نمیبینیم» و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سؤال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح:
دست و پای او جماد و جان او
هر چه گوید آن دو در فرمان او
با زبان گر چه تهمت مینهند
دست و پاهاشان گواهی میدهند
نیما ساده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند «ما روی مبارک ترا به هنگام وعظ نمیبینیم» و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سؤال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح:
دست و پای او جماد و جان او
هر چه گوید آن دو در فرمان او
با زبان گر چه تهمت مینهند
دست و پاهاشان گواهی میدهند
دست و پا در این دنیا جماد هستند و جمادات عقل و درک ندارند و فقط کاری که بر عهده آنهاست و دلیل آفرینش آنهاست را میتوانند انجام دهند صحبت کردن با جمادات عاقلانه نیست کسی که اینکاررا کرده معجزه کرده انسان عاقل خدا پرست با جمادات حرف نمیزنه چون عاقلانه نیست فقط از کاری که علت آفرینش آن جماد است بدون نیاز به معجزه بهره میبره شرط اون. فقط پذیرش. یا باور انجام این معجزه از طرف بینایان و پادشاهان است. در این صورت. منکران و حسودان. آدمای قلابی و حقه باز و فریبکار وجود نمیکنن حتی دم بزنن یا کلامی بگن چون حقه اونا معجزه وار بر ملا خواهد شد انسان عاقل خدا پرست اگه اون شرط رو از دل بپذیره دیگه نیاز نداره از دست و پاهاش و عقلش کاری بر خلاف آفرینش آن جماد بخواهد انسان بینا و پادشاهی که به واسطه این پذیرش دستمان را گرفته با معجزات خود اون فریبکاران را رسوا خواهد کرد اما دسته دومی از عاقلان هستند که آنها هم با جماد حرف نمیزنند چون عقل اونها به درستی این رو تشخیص داده و کار عقل در اینجا پایان گرفته و توقع بیشتر از عقل نا معقول است ولی اونا توقع بیشتر دارن در حالی که از عقل جز کار عاقلانه بر نمی آد وقتی اون تموم میشه و سراغ بینا و راهنما نرویم به ناچار جان و روح و روان این انسان عاقل گوش به فرمان دست و پا ی بی عقل میشه و چون در آفرینش آنها این وظیفه نبوده این آدما مثل نابینا ی بی عصا بخاطر اینکه در حرکت مداوم سرنگون میشن و نمیتونن بفهمن دلیل اون چیه با زبون به عالم و آدم تهمت میزنن و اوج بدبختی این آدما وقتی نمایان میشه که تو اون دنیا همون دست و پا که جونشونو تو این دنیا به دست اونا دادن بر علیه اونا با زبان حرف و شهادت میدن
حسین ولی زاده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه:
خیلی لازمش دارم قالبشو بنویسی حله
حسین ولی زاده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه:
میشه قالب شعری شعر رو بنویسید
حسین ولی زاده در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه:
میشه قالب شعری شو بنویسی
ابراهیم در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
سلام دوستان منظور شاعر از بیت عشق را بی خویش بردی در حرم عقل را دیوانه کردی عاقبت چیست
کاظم رمضانیان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶:
قبل از بیت «به هم بر مکن تا توانی دلی ....»
بیت «حذر کن ز درد درونهای ریش ..... که ریش درون عاقبت سر کند»
جا افتاده است.
مجتبی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:
در مصرع دوم از بیت سوم بنظرم بجای (زین بیشتر نبودی)، (زین پیشتر نبودی) درست باشد.
ros در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:
باسلام.معنی مصرع که توعاشقم چرایی چیه؟
که توچراعاشق منی یامن چرا عاشق توام؟
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:
12207
Matin Kabuli در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴ - آرزو:
سلام بر دوستان آگاه و ادب شناس. لطف نموده برایم توضیح دهید که این سگ ستیزی در فرهنگ اسلامی از کجا سرچشمه می گیرد؟ آیا در قرآن یا احادیث از سگ بدگویی شده؟ من دقیق نمی دانم ولی چنین گمان می کنم. چون در جوامع غیر اسلامی سگ منزلتی بهتر دارد. خودم البته خیلی سگ دوست استم، متأسفانه زنم اجاز نمی دهد سگ در خانه داشته باشیم. سگ خیلی خاصیت های عالی دارد که اکثر ما آدم ها فاقد آن استیم.
آریا والا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
مولانا این چه آتش عشقی است که بر جان عاشقان عالم فکنده ای ؟!
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهرهرکس ازاین لعل توانی دانست
صوفی :پیرو طریقه ی تصوّف، صوفی کسیست که بظاهر وبه خیال خود، درحال تزکیه ی روح است تا به حقیقتِ زندگانی دسترسی پیدا کند. صوفی درجادّه ی شریعت باتکیه برعقل مصلحت اندیش به پیش می رود. لیکن درنظرگاهِ حافظ ، صوفیان بیشتر ظاهرخودرامی آرایندتا باطن خود!. آنهاباپوشیدن خرقه به ریاکاری متوسّل شده ومردم رامی فریبند.
پرتو: بازتاب وتابش .
گوهر: ذات
لَعل: سنگ معدنی سرخ رنگ قیمتی، دراینجاره استعاره ازهمان مِی است که درمصرع اوّل مطرح شده است.
صوفی که باپیوستن به فرقه ی تصوّف، قصدِآگاهی یافتن ازاسرار وکشف حقیقت راداشت،پس ازمدّتی که هیچ توفیقی حاصل نکرد، برخلافِ اصول تصوّف باده نوشی کرد ودرعالم مستی به اسرار نهانی پی برد وحقیقت را دریافت .
حافظ دراینجا به طنزوطعنه وبسیاررندانه می فرماید که سرانجام صوفی فهمید که حقیقتِ مطلب چیست! دانست که تاحالا دراشتباه بوده است.
معنی بیت: صوفی که درپی فهم اسرار ودریافتِ حقیقت بود،به هردری زد جوابی نگرفت، سرانجام جامی سرکشید وبه برکتِ مستی به اسرارنهانی و حقیقتی که درپیِ آن بود رسید. آری ذاتِ هرکسی را با این شراب که کیمیایی گرانبهاست می توان فهمید.
امّاصوفی به چه رازی دسترسی پیداکرد؟
صوفی درحقیقت متشرّع وپرهیزگاربود، ازپرهیزگاری خسته شده وجوابی نمی گیرد.آنچه راکه درپی اوست درکُنج صومعه نمی یابد، پنهانی یاآشکارا به شرابخواری روی می آورد وناگهان درمی یابد که حقیقتی را که سالها درپی آن بوده همین سرخوشی، شادیِ درونی ورضایتِ خاطریست که به برکتِ مستی به دست آورده است. حقیقتِ زندگانی واسرارنهانی همین است وبس.
امّا درمصرع دوّم که می فرماید ذاتِ هر کس را بااین متاع می توان فهمید یعنی چه؟
یعنی هرکس که ازاین کیمیا(شراب) جامی بنوشد،درعالم مستی به ذاتِ خویش برگشت داده می شود وبه کشفِ معمّایی نایل می گردد.ذاتِ خویش رابه بیرون می ریزد،ناگفتنی ها را درعالم مستی فاش می سازد. همانگونه که صوفی ِ متعصّب به حقیقت دسترسی پیداکرد،اونیزبه آگاهی می رسد ودرمی یابد که همیشه به دنبالِ این رضایتِ درونی بوده است. یعنی اینکه همه ی آدمیان درسرشت و ذاتِ خود،میل ورغبتی شدید به سرخوشی، شادمانی و رضایتِ درونی رسیدن دارند،تنهابا محکِ شراب می توان به ذاتِ خویش دسترسی پیداکرد ودانست که ذاتاً درپی چه هستیم. درحقیقت "شراب" همانندِ افلاطون اسرار حکمت رافاش می سازد!
جزفلاطون خُم نشین شراب
سِرّ حکمت به ماکه گوید باز؟
قدر مجموعه ی گل مرغ سحرداندوبس
که نه هرکوورقی خواند معانی دانست
مجموعه ی گل: گلشن
مرغ سحر: بلبل
معنی بیت: قدرومنزلتِ گلشن را تنها بلبلِ شیدا می داند که عاشق گل است. هرکس که ازارزش گلها مطلبی خوانده باشد نمی تواند ادّعاکند که قدرومنزلتِ گلها رامی داند اینکاربادانش وخرد ودانایی میسّر نمی شود واینگونه نیست که کسی باخواندن چندصفحه ازیک کتاب،ادّعای فضل ودانش کند ووانمود کند که ازاسراررابطه ی گل وبلبل آگاه است! باید مثل بلبل عاشق گل باشی تا ارزش و اهمیّت آن را دریابی.
حال دربرداشت عرفانیِ می توان "گل" را معشوقِ ازل(خدا) درنظرگرفت. حافظ می فرماید باید عاشق باشی تا عظمت وارزش خداوندرادریابی. باصرف ونحو خواندن وحدیث وروایت اَزبرکردن نمی توان خدا را آنگونه که باید وشاید فهمید. (که نه هرکو ورقی خواندمعانی دانست) شاید بتوان بادانش وعقل تاحدودی اوراشناخت امّا برای درکِ کامل اوباید مثل بلبل شیدایی پیشه کرد وعاشق شد.
زدستِ شاهدِ نازک عذارعیسی دَم
شراب نوش ورهاکن حدیثِ عادوثمود
عرضه کردم دوجهان بردل کارافتاده
بجزازعشق توباقی همه فانی دانست
عرضه کردن:ارایه کردن ونشان دادن
کارافتاده: کارآزموده وباتجربه
معنی بیت: ازپدیده های مادّی ومعنوی ِ هردوجهان، بردل ِ کارآزموده نشان دادم و نظرش راجویاشدم. به غیرازعشق تو همه را فناپذیر وناپایداردانست. تنهاعشق توراجاوید واَبدی وپایدار دانست.
هرگزنمیردآنکه دلش زنده شدبه عشق
ثبت است برجریده ی عالم دَوام او
آن شداکنون که ز اَبنای عوام اندیشم
مُحتسب نیزدراین عیش نهانی دانست
آن شد: آن گذشت
زابنای عوام اَندیشم: ازمردمان نادان و کم مایه وعوام النّاس ترسی داشته باشم.
مُحتسب : مأمور منکرات
معنی بیت: گذشت آن روزگاران که احتیاط می کردم تاکسی متوّجه ِشراب خوردن من نباشد. اسرارمن برمَلاشده وحتّا مامور امربه معروف ونهی ازمنکر نیزازعیش وعشرت نهانی من مطلع است دیگرنیازی به پنهانکاری نیست.
حدیثِ حافظ وساغر که می زند پنهان
چه جای محتسب وشحنه پادشه دانست
دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
وَرنه ازجانبِ ما دل نگرانی دانست
معنی بیت: معشوق خود صلاح ندید که مارا ازگرفتاریِ هجران برهاند ودر گوشه ی اَمن وصال پناه دهد. اوست که تشخیص می دهد کی مارا به آرامش وصال برساند، وگرنه ازعُمق اندوه ودردِ ما آگاه است واینگونه نیست که ازحال وروزما خبرنداشته باشد.
احتمالاً مخاطبِ این غزل شاه شجاع می باشد. دراین بیت حافظ به این نکته اشاره دارد که شاه شجاع شرایطِ سیاسی - اجتماعی را ملاحظه کرده ومارا از وصال محروم کرده است. وگرنه اومی داند که دل مابرای اومی تپد، قطعاً درموقع مناسب مارامشمول لطف خویش قرارخواهد داد.
توبندگی چوگدایان به شرط مزدمکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
سنگ و گل را کند از یُمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست
یُمن نظر: به برکتِ نگاه کردن
بادیمانی: یعنی بادی که از جانب یمن آید و آن بادی لطیف است وبعضی باد بهار رابه سببِ لطافت بادیمانی گویند. در اصطلاح عارفان وسالکان ، عبارت ازنفس ِ روحانی است. "ضمن آنکه گویند اویس قرنی دریمن بوده ونادیده ازراه دور به پیامبراسلام ایمان آورده وازمریدان اوشده بود. یکباربرای دیدن پیامبر روانه ی مدینه شده وموفق نمی شود.پیامبراسلام پس ازشنیدن موضوع درمورد اویس گفت: آری از سوی یمن، بوی بهشت می آید و من خیلی دوست دارم که اویس را ببینم،هرکس او را دید، سلام مرا به وی برساند.
معنی بیت: هرکس که قدروقیمتِ نفس ِ بادیمانی را باتمام وجود درک کرد وبه لطافت واِعجازآن پی برد،به قدرتی دست می یابدکه بانگاه کردن به سنگ وگِل بی ارزش،آنها راتبدیل به لعل و گوهر ارزشمند می کند.
البته که این مطلب مبالغه است. لیکن این بیت این نکته را دردل خود دارد که حافظ به مخاطب خود(شاه شجاع )که بنابه دلایلی ازحافظ رویگردان شده کنایه زده وبه اویادآورمی شود که پیامبراسلام ازبادیمانی، نفس رحمانیِ اویس قرنی راشنید ولی تواین کرامت رانداری ونمی دانی که چه کسی واقعاً ارادتمندتوست. توسره ازناسره تشخیص نمی دهی، اگر می توانستی ارزش بادِ یمانی رابفهمی (ودوستداران حقیقی رابشناسی) تونیز صاحب کرامت بودی،دریغ که اینچنین نیستی....
دیده هادرطلبِ لَعل یمانی خون شد
یارب آن کوکبِ رخشان به یمن بازرسان
ای که از دفترعقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
این بیت درتقابل عقل وعشق است. به رغم آنکه روایات زیادی ازپیامبراسلام واغلبِ بزرگان دینی، درتاییدِ عقل وباطل بودن ِ عشق مطرح می باشد، حافظ بدون توجّه به این روایات واحادیث که تعدادآنها کم نیزنیستند همچنان پای اصرار بر حقانیّتِ عشق وباطل بودن عقل مصلحت اندیش می فشارد.
به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره ی توحجّتِ موفّق ماست.
برخلاف نظربعضی ازصاحبنظران که عقل راپیشنیازعشق می پندارند،عقل و عشق دومقوله ی جدا از یکدیگر ودرتقابل همدیگرهستند وهیچ سنخیّتی بین این دو وجودندارد.
کِرشمه ی توشرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبرافتاد وعقل بی حس شد.
به منظور درک بهتر تفاوتهای عشق و عقل وتشخیص مرزمیان این دو، این فرضیّه را درذهن خود مرورمی کنیم:
تصوّرکنید که عاشق ومعشوقی درحال قدم زنی کناررودخانه ی خروشان، ناگهان معشوق به داخل رودخانه افتاده وخطرغرق شدن اوراتهدیدمی کند. عاشق تردید به دل راه نداده،به رغم آنکه شناکردن بلدنیست خودرا به منظور نجاتِ معشوق به آب می زند وبه نتیجه ی کارکه چه خواهدشد نمی اندشید اومطابق احساسات وعواطفِ درونی عمل می کند وازاین عمل خود به رضایت درونی می رسد. درچنین شرایطی عقلِ مصلحت اندیش با درنظرگرفتن احتمال غرق شدن ِ هردو، فرمان صادرمی کند که نبایدعاشق خودرا به آب بزند! اوباید برای نجات معشوق راه دیگری برگزیند واگر میسّرنشد نظاره گرغرق شدن اوباشد! امّاعشق مصلحت اندیشی نمی کند وعاشق بیدرنگ خودرا به آب می زند! بی آنکه به چیزی غیرازنجات معشوق بیاندیشد.
این قائده درهمه جاصدق می کند. تصمیمات عقل برمبنای مصلحت اندیشی ومحاسبه ی ضرروزیان وتصمیمات عشق ازروی دل واحساسات وعواطف، بدون درنظرگرفتن نتیجه صورت می پذیرد.عاشق همه ی سرمایه ی خویش شامل: دل وجان وثروت ونام واعتباررا درپای معشوق می ریزد. امّاعاقل اگرقراربوده باشد نسبت به محبوب خویش ایثارگری کند همه ی سرمایه ی خودرا به اوتقدیم نمی کندبلکه بااوتقسیم می کند. عاشق ومعشوق اگرهردوگرسنه باشند وغذا اندک، عاشق وانمودمی کند که گرسنه نیست تا معشوق غذای بیشتری بخورد. امّاعاقل هرگزچنین نمی کند!
عاشق می تواند کوهی عظیم چون بیستون راجابجا کند امّاعاقل این اَمررامحال می پندارد وهرگزدست بکارنمی شود!
عاشق ازکام خویش چشم پوشی می کند تامعشوق به کام برسد امّا عاقل هرگز چنین نمی کند،یابایدهردوبه کام برسند یاهیچکدام.
معنی بیت: ای کسی که می خواهی بادانش وحکمتِ عاقلانه، عشق بیاموزی، بدان که میسّرنخواهدشد. فهمیدن ودرک کردنِ عشق به تحقیق ِمبتنی بردانش غیرممکن است. عشق را باید ازطریق دل وقلب احساس کرد نه ازروی عقل. چراکه سخن ِ عشق به گفت وشنود نیست و زبان ازبیان ِ آن عاجزاست.
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده وکوتاه کن این گفت وشنود
می بیاور که ننازد به گُلِ باغ جهان
هر که غارتگری باد خزانی دانست
می بیاور تافرصت هست به عیش وعشرت بپردازیم که کسی که ازغارتگری بادِ پائیزی مطلّع است می داند که فرصتِ گل چندروزی بیش نیست. همه چیزناپایداراست ودلبستن به چیزی که درگذراست وپایداری نخواهدداشت نشانه ی جهل ونادانیست.
حاصل ِ کارگهِ کون ومکان اینهمه نیست
باده پیش آرکه اسبابِ جهان این همه نیست
حافظ این گوهرمنظوم که ازطبع انگیخت
ز اثر تربیتِ آصفِ ثانی دانست
گوهرمنظوم : اشعار
ازطبع انگیخت:به مددِ طبع سرود
آصف ثانی: آصفِ اصلی واوّلی وزیر حضرت سلیمان است. لیکن درفرهنگ حافظانه کنایه ازوزیروقت است. وزیری که به سببِ درایت وکفایت وکاردانی، آصفِ ثانی نامیده می شود. ممکن است تورانشاه وزیرفاضل واهل شعروادب ودوست صمیمی حافظ مدّ نظر بوده باشد.
معنی بیت: حافظ که چنین اشعارنغز وارزشمندِ همچون رشته ی دُرّ و مراورید را به مددِ طبع ِخود سروده است، درسایه ی آموزش هائیست که از آصفِ ثانی دیده است.
حافظ دراین بیت شکسته نفسی کرده ومی فرماید: طبع شعری توسط آصف ثانی تربیت شده وگرنه اشعارمن اینقدرنغز وناب نبودند!
وفاداریّ وحق گویی نه کارهرکسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحق والدّینم
آریا والا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
عجب است که انسان می اندیشد چه وقت است که بازگردد به عالم اصل خود ، حال که 13 میلیارد سال جهان منتظر او بوده که قدم به دنیا بگذارد و زندگی مادی را تجربه کند ،
عجب است که انسان فراموش کرده که روزی خود خواسته است که از عالم وحدت به این جهان کثرت بیاید
حال ساده انگاریست که به جای لمس زندگی به جای زیستن آن در پی بازگشت باشیم
برای هر نفسی که در دنیای مادی هستیم دو شکر واجب است
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
درود بیکران بر دوستان جان
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است
اقای رضای عزیز ممنون از توضیحات مبسوط که در خصوص این بیت ارائه دادید اما به نظر می رسه که با این توضیحات خیلی از مفهوم اصلی بیت دور شده باشیم لذا با کسب اجازه از محضر اساتید ادب و بینش این حقیر هم توضیحی رو ارائه می دهم
معنی بیت :چشم جادوگر تو (معشوقه نهانی حافظ)همانند سیاهی وقت سحر است ولی اینگونه به نظر می رسه، این جادوگری چشم تو نادرست عمل می کنه .
مفهوم شعر :چشم جادوگر تو همانند سیاهی سحر که با جادوی خود باعث گنگی و خواب الودگی هر شخص شب زنده داری می شود می ماند ولی اینگونه به نظر می رسد که نادرست عمل می کند زیرا از ان لحظه که چشم من مفتون چشم تو شده حتی سحر که خواب الود ترین زمان هست خواب به چشمان من نمی اید و جادوی چشمانت خواب را از چشمان من دزدیده است یعنی درست بر خلاف وقت سحر چشمانت جادو می کند
توضیح:در صنعت تشبیه زمانی می توانیم دو پدیده را به یکدیگر مشابه سازیم که قرابت فرمی و شکلی و همچنین قرابت مفهومی و کارکردی داشته باشند
تشبیهات بیت :جادو در بیت بالا در قرابت مفهومی و کارکردی با سواد
می باشد چرا که سیاهی وقت سحر بسیار گنگ کننده و خواب اور است
و حتی می گویند سگ که به نگهبانی مامور است به وقت سحر پرده خواب برای لحظاتی چشمانش را می پوشاند وچشم در قرابت فرمی وکارکردی با وقت سحر می باشد چراکه همانطور که با لحظه ای چشم بر روی هم گذاشتن بین روشنی و تاریکی فاصله ایجاد می کنیم وقت سحر نیز دقیقا لحظه ای بین تاریکی شب و روشنایی روز است و می گویند نشانه عاشقی سحر خیزی است که عاشق چنان در تمنای معشوق هست که می تواند بر جادوی وقت سحر غلبه کند واین جادوی چشمان معشوق است که عاشق بر جادوی سحر غلبه کند.
تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
خدایا به حرمت حاجت واصلان درگاهت ما را از اشنایان درگاهت قرار بده
درود بی پایان بر جویندگان و پویندگان راستی
مجتبی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۴ - دوبیتی:
وزن شعر از بیت سوم تا آخرین بیت (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) است.
مرتضی قاسمی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود: