بی سواد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:
ناظر گرامی
اگر به نوشته جناب امین افشار نظری بیندازید،
خواهید دید خوانش آن خالی از اشکال است.
پیشنهاد سرکار هم آهنگی وقت و دم را از میان بر میدارد.
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۶۴:
7758
بی سواد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰:
بیچاره ندانست که شیرش سفری بود!
زیباست ، بسیار زیباست و بسیار گویاست.
فاعتبرو.....
بی سواد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
به قرار داستان کباب و شراب برای بابک روشن شده است.
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم:
اگر من ذرّه ام، امیدوارم
که در پرده چو تو خورشید دارم..
ناظر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶:
لذت وقتهای خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
دوستانی چند، نیمه دوم این بیت را ثقیل یافته و در باب آن نظراتی اظهار داشته اند که هر کدام بجای خود قابل تامل است، هر چند که همگی در نهایت به بن بستی محتوم رسیده اند.
نویسنده این سطور علت رسیدن و ماندن در این بن بست و بن بستهای دیگر را محصول دو ویژگی ایرانی میداند که جای پای خود را در طی قرون و اعصار، در این جامعه بر جای نهاده اند.
اولی فقدان دقت و انضبا ط بر اثر تقدیر گرایی مفرط و
دومی غفلت از خرد فردی و تبعیت کورکورانه از مرشد است.
میگویم: میخواهم از دیوان سعدی رونویسی کنم، " انشاءالله " بی غلط خواهد شد !
و اگر کسی گفت که این رونوشت غلط داشت، میگویم: تقدیر نمیخواست که بی غلط باشد!
فرض کنیم که نیمه دوم بیت بالا، به علت همین بی انظباتی فطری، غلط رونویسی شده است.
اما چون ما آنرا از " شیخ اجل " میدانیم، حاضر نیستیم به هیچ قیمتی از تبعیت او سرپیچی کنیم، حتی اگر خودش " سکته " کرده باشد!
حتی اگر وا ضح باشد که: " همه چیز را همگان دانند ".
بیت یاد شده میتوانست با توجه به روح گفته سعدی چنین و با توجه به گفته بالا، واقعا از خود او باشد:
لذت وقتهای خوش، قدرنداشت پیش من
گر برسد بدست من دوباره، قدر دانمش
امیر بهرامی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴۸:
مصراع آخر اشکال وزنی دارد. به نظر شکل درست این است: در خود چو بجویید شما خود آنید.
فرشیر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷:
سلام
توضیح آرش خان کاملا درست بنظر میرسه بخصوص که "این" بکار رفته یعنی شاعر بزرگوار در گفتن "جگر کباب تو" به جگر خودش اشاره داشته و "تو" رو بخاطر مالکیت معشوق بکار برده.
بهنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
یاران گرامی به گفته حافظ
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
مانند همیشه به همه معانی نگاه نمی کنیم آنچه که دانش ما می باشد برای ما آخرین مرز است و از آن مرز پای پیشتر نمی گذاریم .و از آن مهم تر در این کردار تا به آنجا پیش می رویم که خورشید را نیز نمی بینیم . حقیقت یکی است و همیشه یکی بوده . خود را وا گذاریم و حقیقت را جستجو کنیم
دوستدار روفیا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
جناب حا و سی و یا و نون یعنی حسین!
اولین درس مولوی این بود که هر چه تعلق داری بیانداز
دومین درس مولوی بتهایی که خود و جامعه برایت ساخته اند بشکن
و اما نکته جالب که مولوی سنی بوده حال کوشش بیهوده جنابتان در ربط اشعار به کربلا و عاشورا... جای غصه دارد
در پایان نقل قولی از عین القضات شاید کمکتان کند:
ای دوست :
قومی از فلاسفه و متکلمان خود را عارف خوانند .
پندارند از راه هذیان کسی به معرفت رسد. "حاشا و کلا "
هوا پرستان را کجا رسد
که حدیث مردانِ راه خدا ی کنند.
جوانمردا ،
تا تو باشی و نفس تو باشد ،
راه نیست به خدای تعالی .
و چون خدمت بسیار کنی باشد
که تو را معرفتی دست دهد.
Ali Baba Taj در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:
سیل بنیاد دو عالم شدی ای آتش عشق
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۶۳:
7684
حمید رضا۴ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
دوستدار رو..گرامی،
همانگونه که فرموده بودید، از عالم غیب چیزی نمی دانیم.
این گفته که «در تجربه ی سکوت یا مدیتیشن، بی هیچ واژه و کلامی، معنای “عالم غیب آنگونه که هست” به طور محض تصدیق می شود» خود بیانِ یک باور است که از دید من، از لحاظ فلسفی بودن تفاوتی با باور مولوی و دیگر باورها ندارد.
این باورها برایمان ابزاری بوده اند برای کمتر کردن اضطراب از عالم غیب و رسیدن به گونه ای آرامش.
اما آنچه بیشتر از هر عاملی آرامش را روزانه از ما می گیرد، روابط و برخوردها با یکدیگر است که نکته نخست من بود.
جلوگیری از بیانِ باور یقینأ برهم زننده آرامش است.
مردم هند ویا چین هیچ سهم کمتری از درگیری و جنگ با خود و دیگران نداشته اند و در زمینه بلوغ انسانی و اجتماعی و یا کیفیت زندگی پیشرفته تر از همه ملتهای جهان نیستند.
حسن گائینی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵:
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
آورد قصههای شکر از لبان تو
گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان!
جان و جهان چه بیخبرند از جهان تو
آخر چه بودهای و چه بودهست اصل تو
آخر چه گوهری و چه بودهست کان تو
دلاله عشق بود ٬ مرا سوی تو کشید
اول از آن عشقم و آنگه از آن تو
بنهاد دست بر دل پرخون که « آن کیست؟»
هر چند شرم بودم، بگفتم « از آن تو »
گفت: « آن خیال چیست که اندرون اوست؟ »
گفتم:« خیال وصل تو و داستان تو »
بر چشم من فتاد ورا چشم، گفت «چیست؟»
گفتم: « مها دو ابر تر دُرفشان تو»
از خون بزعفران رُخم دید لاله زار
گفتم که: « گل رخا همه نقش و نشان تو»
هر جا که بوی کرد ز من بوی خویش یافت
گفتم: « نکو نگر که چنینم به جان تو »
ای شمس دین مفخر تبریز جان ماست
در حلقهٔ وفا، برِ دُردی کشان تو
وحید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴:
سلام
چرا جناب فردوسی به جای کلمه “هژبر” (با املای فارسی) از کلمه “هزبر” (با نگارش عربی) استفاده کرده است؟ این در حالی است که وزن شعر هم یکسان می مانده است؟ آیا نسخه ها دستکاری شده اند؟
از عزیزان بابت پاسخ فراوان سپاسگزار خواهم بود.
وحید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴:
سلام
چرا جناب فردوسی به جای کلمه “هژبر” (با املای فارسی) از کلمه “هزبر” (با نگارش عربی) استفاده کرده است؟ این در حالی است که وزن شعر هم یکسان می مانده است؟
از عزیزان بابت پاسخ فراوان سپاسگزار خواهم بود.
وحید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴:
سلام
چرا جناب فردوسی به جای کلمه "هژبر" (با املای فارسی) از کلمه "هژبر" (با نگارش عربی) استفاده کرده است؟ این در حالی است که وزن شعر هم یکسان می مانده است؟
از عزیزان بابت پاسخ فراوان سپاسگزار خواهم بود.
حسین صابری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
بیت آخر همیشه من رو یاد این خاطره میندازه که نقلش برای دوستان هم خالی از لطف نیست
اواخر دوران خدمتم بود که یک موتور خریده بودم
وزیاد بلد نبودم باهاش رانندگی کنم. یکبار که با موتور زمین خورده بودم و دست و پاهام زخمی شده بود و میخواستم برای دیر رسیدنم به محل خدمت هم بهانهای داشته باشم، جریان رو اینطور برای مافوقم تعریف کردم.
گفتم امروز که داشتم میومدم یک ظرف نوشابه یکبار مصرف، از این بزرگها (خانواده)، رفت زیر چرخ جلوی موتور و من میخواستم ازروش رد شم که نتونستم و موتور لیز خورد و منم خوردم زمین.
ایم مافوق ما هم آدم خوشمزهای بود
بعد از تموم شدن جریانی که تعریف کردم با یک قیافه متفکر و متعحبی رو کرد به من و این جمله تاریخی رو فرمود...
«شاید هم دوغ بوده»
محمدطهماسبی دهنو در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
معنای لغات
صبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال و مشرق به هنگام صبح می وزد.
لطف: نرمی و مهربانی.
غزال: بچه آهو.
رعنا: گلی که یک روی آن قرمز و روی دیگرش زرد باشد (گل رعنا زیبا) و نیز به معنی زن ساده و نوباوه و کم تجربه.
غزال رعنا: (استعاره) محبوب نوجوان و خوش اندام.
شکر فروش: فروشنده شکر (استعاره) معشوق و محبوب.
تفقّد: دلجویی.
شکرخا: شکر جونده، طوطئی که شکر را نرم کرده و می خورد (شکّرشکن)
غرور: غفلت، فریفتگی.
شیدا: دیوانه، بی عقل، شوریده.
عندلیب شیدا: (استعاره) بلبل بیدل و سرگشته.
خُلق: خوی (استعاره) اخلاق خوش.
اهل نظر: افراد آگاه وصاحب نظر
رنگ: اثری است که در چشم در نتیجه طول موج انوار منعکس شده از اجسام احساس می شود و رنگهای مختلف، از انوار مختلف با طول موج مختلف در ته چشم حس می شود.
رنگ آشنایی: (استعاره) نشانه آشنایی و روش الفت.
سهی قد: بلند بالا.
حبیب: دوست.
باده پیمودن: باده نوشیدن.
بادپیما: (استعاره) هرزه پو، بیهوده کار، کوشش بی حاصل، بی سرانجام.
وضع: قرار دادن چیزی را به جای خود، و در لغت، قرار دادن لفظ در برابر معنی، و در اینجا به معنای رَویَه و روش.
مسیحا: در زبان سریانی به مسیح، مسیحا می گویند
بابک چندم در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷: