همایون در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶:
ازغزلهای پیش از شمس، گفتم گفتا و اطمینان از پرسش و پاسخی با معشوق و استناد به آن و در میان نهادن با شنونده، آن چه که خود به آن نرسیده بلکه از دیگران آموخته و دیگر عرفا نیز نظیر این را میگویند، و در پایان که نکتهای تازه میخواهد بگوید غزل را پایان میدهد زیرا هنوز نو شدن را نیاموخته است و به کرامت واقعی پی نبرده است که در ذات هر چیزی در هستی هست و در انسان هر روز میتواند نو شود
همایون در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۶:
از غزلهای پیش از ملاقات شمس که به شرح چله نشینی خود میپردازد
و حالات و بینش جلال دین را نشان میدهد
Behrouz در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۴:
اللَّـهُ یَدْعُو
وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّیٰ یُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ ۗ وَلَا تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّیٰ یُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ ۗ أُولَـٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ ۖ وَاللَّـهُ یَدْعُو إِلَی الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
زنان مشرکه را تا ایمان نیاوردهاند به زنی مگیرید و کنیز مؤمنه بهتر از آزادزن مشرکه است، هر چند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاوردهاند زن مؤمنه مدهید. و بنده مؤمن بهتر از مشرک است، هر چند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که بیندیشند.
حمید در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲:
بیت 28 مصراع دوم :
"توای درشبستان سربانوان "درست است .
"توی " نادرست است . "توای " درست است .
حمید در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲:
بیت 16 مصراع دوم" همه شهرایران به پیش شماست "
صحیح است . برای درست شدن وزن مصراع دوم باید "به "
رابه آن اضافه کرد .
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۱:
چند از این قیل و قال؟ عشق پرست و ببال
تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بیزوال..
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:
و سوسن تک لپه ای جدا گلبرگ است با 6 گلبرگ رنگارنگ و کاسبرگهایی خرد، آنچه به زبانی می ماند که از دهن عطر آگین او به در آمده است پرچم ها و کلاله ی چشم به راه اوست
و سوسن خموش نیست و گیاهان خموش نیند
زبانشان را باید آموخت ، زبان باغ را، من آموخته و سور و سوگشان را دیده ام بسیار بارها سخت نیست ،
دل باید داد بیازمایید چون دوست جان که آزموده است.
moslem در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:
بعضی کامنت ها رو خوندم - فک میکنم افشین و روفیا مفهوم شعر رو درست رسوندن. تشکر.
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۷:
خواجه می فرماید:
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند.
و از صدای سخن عشق.........
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:
آری آری ، خویشاوند اند و خویشی نزدیکی دارند با باد بهار، و آوازی دلنشین تر از آن سپیدار از هیچ درختی نشنیده ام.
یادش گرامی که می خواند:
ای به بالا چون صنوبر ، ای به رخ چون میم و ه
عنبر افشان زلف داری ، لب چو شین و کاف و ر
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:
بلی دوست جان
سپیدار سبز و سپید است.
آوایش نشنیده ام. ولی از نظر مورفولوژی شبیه صنوبر است. گویی خویشاوند هستند. من عاشق درخت هستم. کمتر چیزی به زیبایی یک درخت دیده ام.
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
شهد انگبین است ( عسل ) که موم از آن جدا نشده است، و شهد فایق ( انگبین ناب )
روزگار عشق خوبان شهد فایق می نمود
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۷:
نرگس استعاره از چشم است و نرگس بیمار چشم بیمار یا چشم خمار است که هم بیمار است هم بیمار می کند.
تبدار عشق است!
چشم آدم تبدار را دیده اید؟
نیم خفته است و مست می نماید.
چشم عاشقان همانگونه است.
پدرام امیری نژاد در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۷:
چرا در اکثر اشعار در کنار نام نرگس کلمه ی بیمار قید شده به عبارت دیگر چه تناسبی بین نرگس و بیمار وجود دارد؟
نیکومنش در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
درود بیکران بر دوستان جان
_آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
2_گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
در مسیر و طریقت الی الله از حضرت ادم تا خاتم واز حضرت خاتم تا کنون سکاندار کشتی هدایت عاشقان به سوی معشوق به عهده کسی بوده که به رسم نشان نگین پادشاهی که در زمان حضرت سلیمان به مصلحت پروردگار امر گردید که مشهود عامه گردد؛به دست او رسیده باشد
(پس به هر عصری ولی یی حاکم است ازمایش تا قیامت دائم است)
این سکاندار هدایت الهی از ان روی که رخ و چهره به سوی پروردگار داشته از شدت روشنایی فروغ پروردگار چهره اش سوخته و به صورت سیه چرده در عالم ملکوت دیده می شود وبه موجب این همنشینی با پروردگار موجب رحمت و شیرینی به عالم امکان گردیده وصاحب چشمانی میگون و مست کننده بیانی شیرین و خندان ودلی شادان و امید بخش می باشد .
ودر این مسیر هدایت و ارشاد نمایندگانی از سوی خویش تعیین نموده که هر کدام از ان نمایندگان خسروان وشیرین دهنانی هستند که وصف العشق می کنند و کام عاشقان را شیرینی می بخشند
3_روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
ویژگیهای ان خلیفه الهی چنین است که خوش سیمابوده وبه تمام کمالات و هنرها متّصف بوده و از هرگونه پلیدی و زشتی منزه میباشد ودر هر زمان همت و اراده حقیقت طلبان و راستی پویان هر دودعالم امکان وملکوت از نفَس گرم و قدسی او می باشد .
4_خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
من به حضور ان امام موعود زمان خویش هم در صورت ظاهر و هم در صورت باطن رسیده وبه پیشگاه قدسیش مشرف شدم خال مشکین بسیار زیبایی بر صورت گندم گون او بود که نشان از سِرّ الهی امیخته به وجودش داشت همان سرّی که رهزن کلیه عاشقان واقعی الهی بوده وتمامپاکان کونین همچون ادم خلیفه الله نیز اسیر و مفتون همان سِرّ گشته و به مقام خلیفه الهی رسیده اند
5_دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
ان دلبر که قرار از کف دل دزدیده ومرا به خویش مبتلا کرده است کنون که تنها التیام بخش زخمهای دلم اوست و برای درد دل خویش دوای دیگری سراغ ندارم عزم سفر کرده و راهی دیار دیگری است
6_با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
این راز را با که می توانم در میان بگذارم و چه کسی میتواند محرم راز دل من گردد که ان دلبری که دلش به سنگینی دو عالم است و باری را که دو عالم نتوانست تحمل کند او پذیرا شد ،این من عارییتی وبی اعتبار را از من گرفت ودر مقابل ان با دم روح بخش عیسوی خویش جان دوباره ای به من ارزانی داشت
6_حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
ای آنانیکه شعر و غزل حافظ به دستتان رسیده و ان را تفعل کرده و انرا میخوانید یقین بدانید که حافظ از معتقدان سلسله اولیا از حضرت ادم تا زمان عصر یعنی همان طریقت عشق بوده وبه یمن این ارادتمندی واسطه رحمت و بخشش روح های عزیز بیشماری تا ابد خواهد بود.
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:
آواز خوان " سبزو سپید " به گمانم سپیدار است
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
ورزش چوب و توپ همان " گو بزن برو " خودمان است
که " بیس بال " و " کریکت " از آن ریشه گرفته اند.
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
طبطاب شبیه بیسبال هست وشباهتش به راگبی خیلی کم
بیسبال نوعی ورزش گروهی است که با چوب و توپ توسط 9 بازیکن در یک زمین چمن بازی میشود. بیسبال در قرن نوزدهم از ورزش انگلیسی کریکت ریشه گرفته است.
ویکی
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
شاید طباطبا یا طباطبایی از همین طبطب باشد یعنی کله بر چوب و چوگان و سرگشته و دربدر
طبا در زبان عبری به معنی پدر بزرگ و طباطبا به معنی پدر بزرگ پدر بزرگ است.
همچنین، گفته شده است که «طباطبا» در زبان نبطیّه به معنای «سید السّادات» است.
nabavar در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳: