روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
حاشیه پیشین از من نیست.
من خودم به g mail زینب بانو پیام فرستادم.
مراقب باشید تا بازی تان ندهند.
ساعد هاشمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
با عرض معذرت ، شماره برنامه گنج حضور ، 214 صحیح است
ساعد هاشمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
این غزل بسیار زیبا را استاد پرویز شهبازی در برنامه شماره 512 گنج حضور به طور کامل شرح و تفسیر نموده اند .
از طریق لینک www.parvizshahbazi.com می توانید به برنامه مذکور و سایر برنامه های گنج حضور دسترسی داشته باشید .
وحید معینی جزنی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶:
در گذشتهی دور، استادان خوشنویسی از این قطعه شعر قاآنی بواسطه صناعت حروف تکراری و متوالی برای مشق و تحریر استفاده مینمودند.
خوشنویسی این قطعه توسط مرحوم استاد حبیب اله فضائلی در کتاب تعلیم خط یکی از نمونه های زیبا و منحصر بفرد این نوع مضق و تحریر است.
ساعد هاشمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
در این که مولانای بزرگوار ارادتی خاص به مولا علی (س) داشته هیچ شک و شبهه ای نیست ولی با توجه به روح این غزل و اشارات گوناگونی که دارد نظیر :
* والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا
* یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا
* تعز من تشا
* تا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
* بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
* کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو
کاملا مشخص است که این غزل عاشقانه در وصف ذات اقدس الهی سروده شده است .
ساعد هاشمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
این غزل در برنامه شماره 213 گنج حضور توسط استاد پرویز شهبازی به طور مفصل شرح و تفسیر شد www.parvizshahbazi.com
از طریق لینک فوق می توانید به برنامه های گنج حضور دسترسی داشته باشید
محمد امیر در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
عرض ادب و احترام به همه عزیزان
درباره معنای بیت عربی، فکر میکنم بسیاری از دوستان اشتباه برداشت کردهاند.
معنای «أدر» را از ریشه دوران و به معنای چرخاندن ترجمه کردهاند و برای «ناولها» از ریشه تناول به معنای خوردن رسیده اند.
اما باید گفت أدر در معنای اصطلاحی عرب به معنای ریختن است. ریشه شاید همان دور باشد اما مفهوم احتمالا این است که جامه را بچرخانید تا مایع بیرون بریزد. وحتی در گفتگوی عامیانه عربی برای ریختن آب از واژه دیر استفاده میکنند.
درباره ناولها بازهم درست است که با تناول هم ریشه است اما به معنای خوردن نیست. بلکه ریشه در این کلمه نیل است یعنی رسیدن. بنابراین ناولها میشود مرا به آن برسان. در حقیقت ناولها یعنی آن را به من بده.
البته در ریشه نیل، رسیدن همراه است با کامیابی و لذت. بنابراین ناولها فعل امریست به معنای آن را به من بده که در آن مفهوم نیاز به کامیابی نهفته است.
پوزش از دوستان
شاهد در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:
اتفاقا من با این که بار اول خوندمش اما انگار برام کهنه ست
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۳:
حجابها را حل کردن.. ذوب شدن.. مجموع شدن
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
در بیدلی دل بسته بین..
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
به غایت خوش بلایی...
حسین،۱ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:
تصحیح:
چون این آهوست که شرم دار د ، نه سعدی
شهریار در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
"ان مع العسر یسرا"
حافظ شکایت از غم هجران چه می کنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
IVIosi در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۵:
کلمه آدینده به معنی رنگین کمان به اشتباه آدنیده نوشته شدهاست.
کمال داودوند در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۰۴:
احسنت
جمع این رباعی از 4730
رضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
صوفی بیاکه آینه صافیست جام را
تابنگری صفای می لعل فام را
حافظ که همواره ریاکاری ونیرنگ بازیِ شیخ وصوفی وزاهدِ رابرمَلا ساخته وبا سلاح شراب ونظربازی ورندی با آنها مبارزه می کند دراینجانیزبه همان شیوه به طنز وطعنه ازصوفی دعوت کرده تا بیاید وصافی ِ جام شراب رابنگرد تاشایدنسبت به صاف ویکرنگ بودن ترغیب وتشویق گردد.
صوفی: پشمینه پوشی که ادّعای پرهیزگاری وتقوا دارد ولی کارهایش به ریا ونیرنگ آلوده است.
آینه صافیست جام را: یعنی جام شراب مثل آئینه ی صاف است.(شرابی که درجام است رسیده وناب وخالص است)
لعل فام: سرخ رنگ
معنی بیت: صوفی بیا که شرابی که دردرون جام است همانندِ آیینه صاف وبی غل وغش است.(ای صوفی دَغل کار،توکه همیشه به فریبکاری مشغولی وقلب ودلی ناصاف داری) بیاوصفای مِی خوشرنگ راببین وبنوش شاید اثری درتوداشته باشد وتحوّلی پیداکنی. بیا اندکی شراب صافِ انگوری بنوش،کسی چه می داند؟ شاید به حقیقت ِ مستی وراستی پی بُردی وازاینطریق به شراب معرفت ودانایی نیزرهنمون گردی!
ببین درآینه ی جام، نقش بندیِ غیب
که کس بیادنداردچنین عجب زمنی
رازدرون پرده زرندان مست پُرس
کاین حال نیست زاهدعالی مقام را
راز درون پرده: اسرارزندگانی که برهمگان پوشیده است وکسی نمی داند که ازکجا آمده ،برای چه آمده وبه کجاخواهدرفت.امّا دراینجا منظورازرازدرون پرده، رابطه ی عاشق ومعشوق است. عاشقان(رندان) معشوق(خالق هستی)
درنظرگاهِ حافظ رندان سرمست، به برکت صفای دل وجان، که ازشراب ِنابِ رندی به دست آورده اند به بخشی هرچندناچیز ازاین اسرارواقف هستند.
حافظ به طنز وطعنه وتمسخر،زاهد را "زاهدعالی مقام" و شیخ را"شیخ پاکدامن" می نامد.! ازنظراو این قشرِ خشکه مغزوخودبین، دون پایه ترین وناپاک ترین افراد جامعه هستند. چنانکه دراصطلاح عامیانه نیزچنین است مثلاً به شخصی که بی ادب وبی شخصیّت است ازروی تمسخر می گویند آقای بسیارباشخصیّت!
معنی بیت:چندوچون عاشقی را از رندان مست بپرس که به برکت شرابِ ناب معرفت، به راستی وپاکی رسیده اند ؛ چراکه زاهدان ِ به ظاهر پاکدامن وعالی مقام ،چنین احوالاتی راتجربه نکرده وازاسرار بی خبرهستند. ریاکاری وفریب کاری چشم وگوش آنهارابسته وآنها همچون کوران وکرانی هستند که از حقیقتِ زندگی وعشق ورندی هیچ ندیده ونمی شنوند.
ملامتگوچه دریابد میانِ عاشق ومعشوق؟
نبیندچشم نابینا خصوص اسرارپنهانی !
عنقاشکارکس نشود دام بازچین
کانجاهمیشه بادبه دست است دام را
عنقا: مرغ افسانه ای، سیمرغ ، دراینجا منظور شاعر،معشوقِ اَزلیست که برای صوفیان وزاهدان ِ دغل کار دست نیافتنیست.
دام بازچین: دامی را که گسترده ای جمع کن، بیهوده تلاش نکن
باد به دست است دام را: جزباد چیزی دردام نمی افتد!
معنی بیت
خطاب به صوفیست. ای صوفی فریبکار، با این ریاکاری وتظاهر، قصدِ جلبِ توّجه ِ معشوق راداری توباحیله گری می خواهی سیمرغ شکارکنی!؟ شاید باتزویروتظاهرتوانسته باشی خلق رافریب دهی امّا هرگزنخواهی توانست خالق رابفریبی! تونادان وجاهل هستی دامی را که برای به دام انداختن اوگسترده ای جمع آوری کن که کاری بس بیهوده است. سرانجام خواهی دید که جزباد هیچ چیز دردام تونیافتاده است.!
صوفی نهاددام وسرحُقّه بازکرد
بنیادِمَکربافلکِ حُقّه بازکرد!
دربزم دوریک دوقدح درکش وبرو
یعنی طمع مدار وصال ِ دوام را
بزم : محفل عیش ونوش ودورهمی
دَور:زمانه، نوبت،دایره وارنشستن و دست به دست سپردن ِ جام های باده در میهمانیهای دورهمی؛ کنایه اززندگانیست ازآن رو که هرکسی چندروزه فرصتی بدست می آورد وسپس همه چیزتمام می گردد به مانندِ محفل های عیش وعشرت، گذرا وناپایداراست،
طمع مَدار: توقّع وانتظارنداشته باش
وصال دوام : وصلتی که همیشگی وپایدارباشد،دوام داشته باشد.
معنی بیت:
درمحافل ومجالس ِ عیش وعشرت، به یکی دوپیاله قانع باش واوقات رابارضایتمندی و شادمانی سپری کن. توقّع بیشتر خون به دلت می کند ومانع ازاین می شود که توشادباشی. دراین جهان هیچ چیزپایدار ودایمی نیست، سراسر زندگانی به اندازه ی یک دو قدح شراب نوشیست. انتظارجاودانگی نداشته باش.هجران یک روی سکّه ی زندگی ووصال روی دیگرآن است باید هردوراباهم پذیرفت.
ای حافظ اَروصال میسّرشدی مدام
جمشیدنیزدورنماندی زتختِ خویش
ای دل شباب رفت ونچیدی گلی زعیش
پیرانه سرمکن هنری ننگ ونام را
شباب: جوانی
نچیدی گلی زعیش: خوشی نکردی ونتوانستی به عشرت بپردازی
مکن هنری: هنرنمایی مکن
ننگ ونام: آوازه وشهرت، دراینجا "ننگ" رساننده ی این مطلب هست که جوانی را برباد داده ای وجزننگ حاصلی بدست نیاورده ای و"نام" رساننده ی این مطلب است که به دوران پیری رسیده وبرای خود آبرویی دست وپاکرده ای.
خطاب به دل خویش می فرماید:
ای دل دوران جوانی تمام گشت و دوران پیری وکهنسالی فرارسید. حال که نتوانستی دردوران بانشاطِ جوانی، گل ِ عیشی بچینی وروزگاربه عشرت بگذرانی، دیگرنیازی نیست دردوران پیری خودرابه آب وآتش بزنی که هیچ حاصلی نخواهد داشت. بنابراین پیرانه سر دست به هنرنمایی نزن وخودرا بی آبرو وبی اعتبارمکن. هرچه بود گذشت! به همین وضع قانع باش، هرکاری کنی جوانی برنخواهدگشت وفقط شرمندگی برای توباقی خواهدماند.!
نشاط وعیش وجوانی چوگل غنیمت دان
که حافظا نبُوَد بررسول غیر ِ بَلاغ
درعیش ِ نقد کوش که چون آبخورنماند
آدم بِهِشت روضه ی داراسّلام را
عیش ِ نقد: خوشی های همین دنیا
آبخور: محل آب خوردن، نَهری که ازآن آب بردارند. بهره، قسمت، نصیب.
بِهِشت: ازدست داد
روضه ی داراسّلام: بهشت
معنی بیت: درهمین دنیا سعی کن که از خوشی های زندگی بهرمندشوی،دَم راغنیمت دان وهمین نقد رمحکم بگیر ودل به نسیه ( وعده ی فردای زاهد) مَبند.زیراکه همان بهشتی راکه زاهد وعده می دهد پدرمان (آدم) به دوگندم فروخته وازدست داده است.
چمن حکایتِ اردیبهشت می گوید
نه عاقل است که نسیه خرید ونقد بِهِشت
مارابرآستان توبس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
خطاب به محبوب یاممدوح موردِ نظرحافظ است. چون نامی برده نشده قطعاً نمی توان دراین مورد نظرداد که منظورشاعر چه کسیست. امّا معمولاً حافظ باشاه شجاع بااین لحن صحبت می کند،چراکه با اویک رابطه ی عاطفیِ عمیقی داشته وروابط آنها دارای فرازوفرودی بوده است.
ای محبوب:
ما بردرگاهِ خانه ی توخدمت بسیارکرده ایم و ازاین منظرحقوقی داریم؛ ای محبوب عزیز درحقّ غلام خویش نامهربانی مکن، تجدیدنظرکن واین بارازرویِ ترحّم نگاه کن ومرامورد لطف وکرم خویش قرارده.
جبین وچهره ی حافظ خداجدامکناد
زخاک بارگهِ کبریای شاه شجاع
حافظ مُریدِ جام مِی است ای صبا برو
وزبنده بندگی برسان شیخ جام را
بعضی ازشارحان محترم درمورد "شیخ جام" داستانهای زیادی ساخته وپرداخته کرده واشخاص زیادی را به عنوان شیخ جام معرّفی کرده وچنین متصوّرشده اند که منظور حافظ فلان شیخ ابن فلان معروف به فلان.....بوده ، درحالی که مثل آفتاب روشن است که حافظ هرگز مُرشدِ مشخصّی غیرازپیرمُغان نداشته ودراینجا منظور حافظ از"شیخ ِ جام" طعنه زدن به شیخ وزاهد وعابد است وبه طنز ومزاح،جام باده را "شیخ جام" لقب داده است. دلیل این ادّعا مصرع اوّل همین بیت است که حافظ به روشنی وبی هیچ ایهام وابهامی فریاد می زند: حافظ مُریدِ جام می است نه شیخ فلان ابن فلان!....امّا این آقایان ادیب ودانشمند! باآسمان وریسمان به هم بافتن سعی دارند از زوایای تاریک تاریخ شخصی پیداکنند وبا استدلالهای من درآوردی! ثابت کنند که منظورحافظ فلان شیخ بوده است! که اگراین موضوع حقیقت داشت و برفرض محال حافظ مریدِ شخص مشخصّی بوده، قطعاً دردیگرغزلیّات نیز نامی ازمرادِ خویش به میان می آورد وهمچون پیرمغان بارها وبارها ازاوبه تمجید وتعریف می نمود!
به جرات می توان گفت که حافظ درغزلی نبوده که ازشراب وجام وقدح سخن به میان نیاورده باشد! اوبه جام شراب ارادتی تمام نشدنی دارد ودرهرغزل به مقتضای موضوع ،با عناوین خاصی ازجام وپیاله یاد می کند.جام شراب درنظرگاهِ حافظ شخصّیتِ زنده وحتّا انسانی دارد.! جام شراب حافظ گاهی نورآگاهی ومعرفت می پراکند، به فیض می رساند، رموزی دردل خود دارد،گاهی می خندد، گاهی همچون آینه صاف است تاصوفی صورتِ ناصاف خودرا درآن ببیند،گاهی همچون آئینه ی سکندر،حقایق پوشیده ی تاریخ را منعکس می کند، گاهی سرشارازشرابِ غروراست وگاهی خون دل، گاه عکس یارراانعکاس می دهد وگاه.......
بنابراین حافظ دراینجا بدان منظور که تکلیف خودرابرای همیشه، باشیخ وزاهد یکسره کرده باشد دادِسخن سرمی دهد که:
ای باد صبا به همه این پیام رابرسان تاهمه بدانند وآگاه باشند که حافظ مُرید وشیفته ی جام باده هست،برو ومراتبِ بندگی ِ مرا به شیخ جام برسان.
من نخواهم کرد ترکِ لعل یار وجام مِی
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است
سبحان در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:
به نظر من " من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم" هم میتونه صحیح باشه...و اینطور معنی میشه که پدرم(حضرت آدم) بهشت را(که مالکش بود) با آن همه خوبی و عظمتش فروخت....دیگه زمین به این بی ارزشی را (که مالکش هستم) چرا نفروشم؟....همان معنی ناخلف بودن هم در بطنش داره...یا اینکه؛ پدرم که بهترین ملکو داشت در راه چیزی که میلش میکشید فروخت....منم امیالی دارم...این جان بی ارزشی که دارم هم فدای امیالم.
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت:
بزرگیش سر در تباهی نهاد
عطارد قلم در سیاهی نهاد
عطارد عربی که ریشه آن را اشتاروت خدای بابلی میدانند در فارسی تیر و در انگلیسی مرکوری.یونانیان آن را خدای سخنوری و بازرگانی میدانستند و جیوه(آبک) را به این نام خوانند.در فارسی هم تیر میرزای آسمان و قلم سرنوشت آدمی در دستان اوست چنانکه در همین بیت آمده است.
عطارد یا تیربا 57 میلیون کیلومتر راه تا خورشید، نزدیکترین سیاره منظومه خورشیدی به خورشید است و کمترین مسافتی که با زمین پیدا میکند، به 80 میلیون کیلومتر میرسد.دمای سمت رو به خورشید آن 465درجه سانتیگراد است و سمت دیگر آن که شب است 148- درجه سانتیگراد افت میکند.
امیر فرشیدفر در ۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن:
با عرض پوزش از همه عزیزان بمعنای خیانت.
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸: