گنجور

حاشیه‌ها

بهزاد در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶ - داغ لاله:

جناب امین استاد شهریار اگر تحقیق مختصری بفرمایید به هیچ عنوان به حیطه سیاست ورود پیدا نکرده اند وحتی غزل های ایشون مضمون سیاسی بخود نداشته شاید اواخر چندین شعر در مدح بسیجو اینا سرودن ولی کلیات غزلیات ایشون به دور از مضامین سیاسی بوده واین شعر لاله در قالب غزل هست و اگر بر محتوای غزلیات واقف باشید میدونید که درون مایه غزل بیشتر بیان عواطف و احساسات، ذکر زیبایی و کمال معشوق است پس لاله در اصل به دختری اشاره دارد و همچنان که در بیت5 به صراحت لاله را مورد خطاب قرار داده است شاعر و من در این بیت ارایه ی استعاره ای نمیبینم.موفق باشید

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:

6348

سعید.م در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

دوستان مطلبی در مورد این شعر خوانده ام اما از درستی آن مطمئن نیستم لذا جسارت کرده و درین جمع مطرح می کنم تا صواب و نا صواب مشخص شود.
غیاث‌الدین اعظم‌شاه سومین پادشاه این سلسله مردی بود فاضل و دوستدار ادب فارسی، وی هم‌عصر خواجه حافظ شیرازی بود و با این شاعر بزرگ فارسی‌گوی مکاتبه داشت. درباره چگونگی آغاز این مکاتبه روایتی در آیین اکبری اثر ابوالفضل علامی و ریاض‌السلاطین آمده که روزی سلطان به بیماری مهلکی دچار شده بود و به سه تن از زنان حرم به نام‌های سرو و گل و لاله دستور داد که پس از مرگ بدنش را بشویند. چون سلطان از بیماری نجات پیدا کرد به این سه زن محبت بسیار می‌کرد و این محبت دیگر زنان حرم را به حسادت واداشت چنانکه به ایشان به استهزاء غساله می‌گفتند. سلطان که از این امر آگاهی یافت بر آن برآمد که با قصیده‌ای دل ایشان را به دست آورد. پس مصرع «ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود» را سرود، اما در مصرع بعداش ماند. چون هیچ یک از شاعران دربار نتوانستند وی را یاری نمایند، سلطان شعر ناتمام را به همراه دعوت حافظ به بنگال برای وی فرستاد. حافظ مصرع ناتمام سلطان را به مصرع «وین بحث با سلاثه غساله می‌رود» کامل کرد، اما به خاطر کهولت سن از سفر به بنگال خودداری کرد و در عوض غزلی را که در زیر آمده به سلطان هدیه کرد. آمدن نام سلطان غیاث‌الدین و اشاره به دیدار از بنگال از لحاظ تاریخی این روایت را تایید می‌کنند.

موسی بدلیسی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۷۴ - در بیان رعایت یتیم و نصایح دیگر:

در تن او دل همی میرد تمام*

سعید.م در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

از پاسخگویی اساتیید گرامیم سپاس گزارم کمتر دردی چون جهالت آزاردهنده هست؛ بویژه وقتی در مورد چیزهای دوست داشتنی باشد.

رضا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

رواقِ منظر ِچشم من آشیانه ی توست
کرَم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست
به باوربعضی، شاه شجاع دریکی ازسفرهایِ خود، دلش برای انیس ومونس خویش تنگ شده وبه واسطه ی فرستاده ای یا پیامی ازحافظ، دعوت کرده تا اورا دراین سفر همراهی کند. حافظ که اهل سفرنبوده این غزل رادرپاسخ به اوسروده وارسال کرده است.!!
امّابه نظرنگارنده با توجّه به معنای ِ مطلع ِ غزل، این حدس وگمان صحّت نداشته ودرست بنظر نمی رسد! چراکه ازهمین ابتدای غزل، روشن است که شاعردرحال استقبال از ورودِ شخص محترم یا پادشاهی به خانه یاشهرشیراز ودرحال تعارف کردن وبفرمائید گفتن به اوست. این غزل نه تنها در پاسخ به دعوتِ کسی سروده نشده بلکه اتفاقاً برعکس این خودِحافظ است که دعوت کننده ی هست.
اگر به استناد واژه ها وترکیباتی که حافظ دراین غزل بکاربرده، قانع شویم وبپذیریم که این غزل خطاب به شاه شجاع سروده شده است احتمالاً زمانی بوده که شاه شجاع درپشتِ دروازه های شیراز، منتظرحمله وورودبه شهر وبازپس گیری آن ازاشغال شاه محمود بوده است.. به منظور روشن شدن این ادّعا، صفحه ای ازتاریخ شیراز را ورق می زنیم تا باشان نزول غزل بیشترآشنا شویم.
"شاه محمود برادرشاه شجاع که در کودتا برعلیه پدر( امیرمبارزالدّین ) همکاری کرده بود. پس از برکناری پدر وبه تخت نشستن شاه شجاع، پاداش همکاری خودراگرفت وحاکم ِ ابرقو و اصفهان گردید. درآن روزگاران که ایران قطعه قطعه شده بود، شهرهای بزرگی مثل یزد و کرمان وتبریز وخراسان واصفهان و...هرکدام برای خودحاکمی داشته وهرازچندی نیزبسانِ سگ وگربه به جان هم می افتادند و جنگهای خونینی به راه می انداخته وروزهای سختی رابرمردم بیچاره تحمیل می کردند.
شاه محمود پس ازمدّتی سودای فتح شیرازدر سرپرورانید وبه فکر تصرّفِ شیراز افتاد. اوبه کمک حاکم آذربایجان، شیرازرا محاصره وسپس به برادرخود شاه شجاع پیشنهاد داد که ازشیرازخارج و به ابرقو برود. شاه شجاع نیزبرخلافِ میل قلبی ناگزیربه پذیرش ِ پیشنهاد شد وموقّتاً ازشیرازخارج گردید.
شاه محمود باجلال و حشمت وارد شیراز شد و حدود سه سال بر شیرازحکمرانی کرد. تااینکه در سال 767 شاه منصور پسر شاه مظفر و برادر شاه یحیی از یزد به کمک عموی خود شاه شجاع آمدند وامید شاه شجاع رابه بازپس گیری شیرازقوّت بخشیدند. شاه شجاع نیز که بی صبرانه منتظرفرصت بود، مقدّماتِ حمله به شیراز راطرح ریزی وعزم خودراجزم وروی به شیراز نهاد و در همان سال شهر را فتح نمود وشاه محمود بیرون رفت و به اصفهان پناهنده شد والی آخر........
بنظرچنین می رسد که ِ شاه شجاع قبل ازورود به شهر،ازحافظ این یارقدیمی وصمیمی وموردِ اعتماد خویش، اوضاع شهررااستعلام نموده تا تصمیم نادرستی نگرفته باشد. حافظ نیز درپاسخ به این استعلام، غزلی روحیّه بخش وامیدآفرین نوشته وبه صورتِ پنهانی برای او فرستاده است. . حافظ به اواطمینان خاطرداده که مردم وهواخواهانت، مشتاقانه منتظر ورودِ توهستند. این شهر ازقبل نیز ازآن ِ توبوده وخانه ی توهست پس کرم نما وفرودآ که فرصت بسیارمناسب است.
اگراین حدس وگمان به یقین نزدیک بوده باشد ازهمین روست که حافظ اسمی ازشاه شجاع نبرده وبه رمزوکنایه حرف زده تا چنانچه، شاه شجاع نتوانست شیراز رابازپس گیرد، غزل مایه ی دردسرنگردد و ازسوی شاه محمود مورد غضب واقع نشود.
رواق: ایوان،سقفی که درمَقدم خانه ساخته می شود. پیشگاهِ خانه سایه‌بان.راهرو و مَدخل سقف‌دار در داخل ِ عمارت.
منظر: نظرگاه، دیدگاه، میدان دید، چشم اندازوجایی برای نظرانداختن.
معنی بیت:
نظرگاهِ چشمان من، قرارگاه و آشیانه ی توست. (همیشه پیش چشمم هستی) بزرگواری کن قدم های مبارک را برچشمان من بگذارو فرودآی که اینجا خانه ی خودِ توست.
میدان دید وافقِ نگاهِ حافظ، ومکانی که هرروز برآنجا نظرمی اندازد، شهرشیرازاست. دراینجا حافظ ضمن آنکه ازمخاطب تقاضا می کند برچشمانش قدم بگذارد شهر شیراز رانیزمدّ نظرقرارداده وبه کنایه ورمز به اومی رساند که اوضاع وفق مراد است وفرصت نیکو. این خانه متعلّق به توست فرودآی جای تودراینجاخالیست.
بعضی کج سلیقگی کرده وبه جای آشیانه (آستانه) راترجیح داده وبراین باورند که آستانه با خانه ورواق ومنظر ازنظرمعماری وساختمان سازی خویشاوندی دارد ومناسب تراز آشیانه است!! این کج سلیقه ها،بادرازدستی وزیرپاگذاشتن رسم امانت داری،اقدام به جایگزینی این واژه نموده ودلایل غیرقابل قبولی تراشیده اند. درپاسخ به این خودشیفتگان بایدگفت که اول اینکه حافظ معمارچیدمان ِواژه ها وکلمات است نه معمارساختمان وملات! دوّم اینکه درتمام نسخه های قدیمی معتبر وخطّی بلا استثنا همه آشیانه ثبت شده. سوم اینکه حافظ بارها درغزلیّاتِ خود آستانه رابکاربرده وقطع یقین درسرودن این بیت نیزآستانه مدّ نظرش بوده ولی تعمّداً آشیانه رابکاربرده است. چراکه حافظ علاوه برخویشاوندی ِ کلمات، معیارهای ظریف ولطیفِ دیگری نیز دارد. ازجمله معیارهای او موسیقی وتصویرشعر است. واج آرایی ِ وتولیدِ موسیقی وبُردن ذهن ِ مخاطب به حال وهوای موضوع مطرح شده، هنریست که درانحصار حضرت حافظ است وتاکنون هیچ شاعری نتوانسته به گرد اونیز برسد. "آشیان" تکرار واج "ش" رادرمصرع اوّل رقم زده وبا ترکیب شدن باتکرار واج " خ" درمصرع دوِم موجی ازشادی وشعف درخانه ی ذهن خواننده وشنونده تولید می کند وتصویری شفّاف ازشکوهِ فرودآمدن طایری بلندپرواز بر آشیانه رادرلوح مخاطب ترسیم می کند. درحالی که " آستانه" دراین بیت، فقط با مصالح فیزیکی خانه خویشاوندی داشته ونمی تواند تولیدِ موسیقی وتصویرکند. آستان دربیتهایی مثل( درآستان جانان گرسرتوان نهادن یا ازآستان پیر مغان سرچراکشیم) بارقم زدن تکرار واج "س" تولید موسیقی وتصویردارد لیکن دربیتِ رواق منظر من ....(آستانه) نه تنهاهیچ نقشی درزیبایی شعرندارد بلکه تصویر خیال انگیز فرودآمدن طایری برآشیانه رانیزتخریب وموسیقی ِ شعر را ازریتم دل انگیزش خارج می سازد.
حیف است طایری چوتو درخاکدان غم
زینجا به آشیان وفا می فرستمت
به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه‌های عجب زیردام ودانه ی توست
به لطفِ خال وخط: به مددِ خال وخطِ زیبایی که داری خط: موهای لطیفی که گِرداگِردصورت وپشت لب وبناگوشِ جوان می روید وبرباعثِ جاذبه وزیبایی می گردد.
عارفان: آگاه دلان، دانایان وصاحبنظران. عارف درحقیقت کسیست که خدارا چون مستحق پرستش می بیند اورامی پرستد نه به طمع بهشت وترس ازدوزخ
لطیفه: سنجیده ودقیق، ظریف ونرم ودلپسند
دام ودانه: همان خال وخط است. خال (دانه) خط (دام)
معنی بیت: به مددِ لطافتِ وزیبائی ِ خال وخط، توجّه هرصاحبنظری رابه خودمعطوف کرده و دلهای آنان راربودی ومبتلا به عشق خودکردی. شگفتا چه جاذبه ای در دام ودانه ی سنجیده ودقیق ودلپسندِ تونهفته ،عجب خوب شکارمی کنی! هرکس نه تنها افرادعادی بلکه دانایان وصاحبدلانی که به هربادی نمی وزند بایک نظر دل به تومی بازند وبه دام می افتند.
گویند که شاه شجاع سیمای جذّاب و زیبایی داشته ودلرُبایی ِ اوزبانزدِ عام وخاص بوده است. روزی به اتّفاق ِ همراهان ازمحلّه ای درحال عبوربوده، همه ی مردم اعم اززن ومرد غافلگیرشده ومحو تماشای شاه شجاع جوان وخوش اندام شده بودند. ناگهان صدای زنی که فریادمی زد آی فاطمه خانم زود بیاشاه شجاع آمده، ببین که چقدر دلربا وخوشگل است.... شاه شجاع لحظه ای درنگ کرد....همراهان سبب درنگ پرسیدند. شاه شجاع گفت: حال که این خانم ازشیفتگان ماست دقایقی توقّف می کنیم تا اوبه مُرادِ دل برسد.!
شاید این روایت افسانه ای بیش نباشد. لیکن وقتی درموردِ کسی چنین داستانهای نَقل می شود بیانگر این است که اوبهره ی خوبی ازجذابیّت ودلربایی بُرده بوده وضمن داشتن صورتِ زیبا،سیرت زیبایی نیز داشته است. بی گمان خوش سیمابودن شاه شجاع درارادتِ عاشقانه ی حافظِ نظرباز بی تاثیرنبوده است.!
درآب ورنگِ رُخسارش چه جان دادیم وخون خوردیم
چونقشش دست داد اوّل رقم برجان سپاران زد
دلت به وصل گل ای بلبلِ صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
اگرحدس وگمان مادرموردِ شان ِ نزول غزل درست بوده باشد، معنای این بیت قابل فهم ترخواهدبود وما به بخشی ازظرافت ولطافتِ جادوییِ بیان حافظانه پی خواهیم برد.
شیرازازقدیم به سببِ سرسبزی وشاعرپروربودن به شهر گل وبلبل معروفست. حال که شاه شجاع این پادشاه اهل دل وشعروادب(بلبل) درحالِ فرودآمدن برآغوش گل(شهرشیراز) درآتش اشتیاق می سوزد، حافظِ خوش ذوق به لطفِ نبوغ اعجاب انگیز خود ،چه مضمون ِ ناب وخیال پرور ومناسبی خَلق کرده است. این بیت چقدرمی تواند درچنین شرایطِ حسّاسی، روحیّه بخش وموثرواقع گردد. حافظ پیشاپیش این فتح وپیروزی راجشن گرفته است.
معنی بیت: ای بلبل صبا( ای شاه شجاع) انتظاربه پایان آمدخزان رخت بربست، گل(شیراز) آغوش خودرا برای توبازکرده تاتورابه لذتِ وصال برساند. دلت خوش وخرّم وخندان باد گواراباد این فتح وظفر(وصلت) که درچمن( دربین مردم شهر) ترانه های عاشقانه ی(کنایه ازاشعارعاشقانه ی شاه شجاع وهمچنین ترانه های حماسی که مردم برای پیروزی شمازمزمه می کنند) پیچیده است.
آن شاهِ تُندحمله که خورشیدِ شیرگیر
پیش اَش به روزمعرکه کمترغزاله بود
علاج ضعفِ دل ما به لبِ حوالت کن
که این مُفرّح ِیاقوت در خزانه ی توست
حوالت کن: واگذارکن
مفرّح: فرحبخش، روح افزای وشادی بخش
یاقوت: گوهر وسنگِ قیمتی ،سرخ رنگ که خاصیّت ِ درمانی داشته وفواید زیادی ازدارد. حافظ اغلب درتوصیفِ لبِ یار،به سببِ همرنگ بودن بایاقوت، ازاین واژه استفاده می کند. ضمن آنکه درنظرگاه حافظ، لب یارنیزهمانندِ یاقوت ارزشمند وخاصیّتِ درمانی دارد!
منظور ازمفرّح یاقوت، شربتی گواراست که باسائیدن یاقوت ودرآمیختن باشراب وقند وگلاب درست می شده وبرای تقویتِ بیماران بکارمی رفته است. به سببِ قیمتی بودن معمولاً درگنجینه وخزانه نگهداری می شد.حافظ خودرا به بیماری زده تا شربتی شیرین ونشاط آورازلعل لب یاربنوشد!
خزانه: کنایه ازدهان یاراست . مخاطب که خودپادشاه است وشاعر ومعشوقِ حافظ، به سببِ آنکه سخنان ارزشمند وشیرین(شعر) دارد به خزانه تشبیه کرده است که اشیای قیمتی وطلا وجواهرات درآن نگهداری می شد.
معنی بیت: ما عاشقان تو بیماران عشق توهستیم وازشدّتِ بیماری ضعیف وناتوان شده ایم. لبِ سرخ وشیرین تو وبوسه های توتنهاداروی شفابخش ماست. فرمان بده تا لبها ی نوشینت برای ما ازآن شربت گوارا،جرعه ای بنوشاند.(فرمان ِ پادشاه نیزکه ازدهان او(خزانه) خارج خواهدشد،همانند دُرّ وگوهر ارزشمند هستند چراکه می خواهد بوسه تجویز کند!
بوسه بر دُرج عقیق تو حلال است مرا
که به افسوس جفا مُهروفا نشکستم
به تن مُقصّرم از دولتِ مُلازمت اَت
ولی خلاصه ی جان خاکِ آستانه ی توست
آنها که قبول زحمت فرموده وبادست درازی "آشیانه" رادرمطلع غزل به "آستانه" تغییرداده اند، باید فکری هم به حال ِ این بیت کنند وواژه ای مطابق سلیقه ی خود جایگزین ِ "آستانه" پیداکنند! تا مانع تکرارقافیه شوند! بنابراین چنانکه درشرح مطلع غزل گفته شد "آستانه" درنظر حافظ بوده که دراین بیت بکارگرفته است. "آشیانه" بنابه همان دلایل، ازروی عمد وانتخاب بوده نه تنگ بودن قافیه!
به تن مقصّرم: معذورم ازاینکه نمی توانم من نیز مثل سربازی دررکابِ تو، دراین حمله شرکت کنم
دولتِ مُلازمت اَت: سعادتِ همراه بودن باتو
معنی بیت: خطاب به شاه شجاع: پوزش می طلبم ازاینکه با این شرایطِ سنّی وضعف بدنی، درجمع همراهان وسربازانت حضورفیزیکی ندارم، حضور درآن جمع ،سعادتِ بزرگیست که من متاسّفانه من محروم وبی نصیب هستم. ولی بااینحال، جانم با عشق واشتیاق،همچون خاکِ آستانه ی توست. جانم متعلّق به توست.
من آن نیم که دهم نقدِدل به هر شوخی
در ِخزانه به مُهر تو و نشانه ی توست
من آن نیم: من آن نیستم
نقد دل: نقدینگی دل،چون مضمون بیت دررابطه با خرج نکردن دل وبسته ماندن خزانه هست، دل به سرمایه ای ارزشمند تشبیه شده مثل پول وطلا وجواهرات. تا با واژه های خزانه وشکسته نشدن مُهر آن همخوانیِ ظاهری وباطنی پیداکند.
شوخ: طنّاز،عشوه گرگستاخ
خزانه : سینه که جایگاهِ دل است به خزانه تشبیه شده است. دَرخزانه نیز دهان ِ عاشق است.
درخزانه به مُهر ونشانه ی توست: یعنی دهانم بابوسه ای که برلبانم نهادی بسته مانده است. بوسه ی تو همانندِ مُهری بردر ِ این خزانه خورده وکسی نمی تواند بازکند.فقط خودت می توانی بگشایی. درقدیم وکم وبیش امروزه نیز چیزهای با ارزش را در درون صندوقچه یا خزانه ای گذاشته ودر آن را مُهر وموم کرده وعلامت بخصوصی برروی آن می زدند تاکسی نتواند به درون صندوقچه دسترسی داشته باشد،حافظ بااشاره به این موضوع،مضمونی عاشقانه خَلق کرده است.
معنی بیت: من بی وفانیستم ودراین مدّتی که نبودی، دل به کسی نسپردم. هیچ شوخ وطنّازی نمی تواند دلم را به رُباید،هرچه عشوه گری وگستاخی کند من سرمایه ی دلم را خرج اونمی کنم. دلم درگنجینه وخزانه ی سینه محفوظ مانده، مُهر لبِ تو بردهانم هست وبه همان نشانی که زدز است.
دردل ندهم ره پس ازاین مِهربُتان را
مُهرلبِ تو بر دراین خانه نهادیم.
تو خود چه لُعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسَنی چوفلک رام ِتازیانه یِ توست
لعبت: بازیچه ،هرآن چیزی که بتوان باآن بازی کرد، معشوق ودلبر
توسن: اسب شوخ وسرکش
معنی بیت: ای شهسوار دلیر وبی باک عجب دلبرشیرین کار وخوش رفتاری هستی، توچه رازی دردلسِتانی داری؟ وچه سوارکارماهری هستی که اسبِ سرکش و وحشی ِ فلک نیز مطیع تو وتحتِ فرمان توست؟
جالب است که حافظ واژه ی "شهسوار" را هرجابکاربرده، شاه شجاع را مدّ نظرقرارداده است. گویی حافظ به عمد این واژه رابرای شاه شجاع اختصاص داده بود تا جویندگان حقیقت شان نزول غزلها را دریابند.
به پیش خیل خیالش کشیدم اَبلق چشم
بدان امید که آن شسهواربازآید
چه جایِ من؟ که بلغزد سپهر ِشعبده باز
از این حیَل که در انبانه ی بهانه ی توست
چه جای من: من که جای خود دارم، یا من کیستم؟
سپهرشعبده باز: چرخ فلک که کسی ازرازکارهای اوسردرنمی آورد. خیلی تردست وقوی هست.
حیل: حیله‌ها وترفندها.
انبانه: کیسه ای که ازپوستِ دبّاغی شده ی گوسفند درست می کنند.
بهانه: دلیل تراشیدن برای سرپیچی کردن، عذرخواهی برای انجام ندادن وبه اصطلاح پیچاندن کسی
بهانه های شاه شجاع به منظور پیچاندن وسرکارگذاشتن عاشقانش، آنقدرزیادند که برایش کیسه دوخته است! این کیسه پراز عذروبهانه های رنگارنگ وگوناگونست.
معنی بیت: من کیستم که فریبِ تورانخورم؟ من که جای خود دارم، حتّا چرخ فلک که درتردستی نظیرندارد فریب تورامی خورد. بالای دست فریبندگیِ تو دستی نیست. توآنقدرترفند بلدی که برای آنها کیسه ای دوخته ای وبه همراه داری ودرمواقع مختلف ازآنها برای پیچاندن عاشقان استفاده می کنی. طوری ماهرانه عمل می کنی که طرف متوجّه نمی شود ازکجا ضربه خورد!
به عبارتی دیگر حافظ به شاه شجاع می فرماید: توآنقدرخوبِ خوب نیستی که کسی بتواند ازتو سواستفاده کند ! وتوآنقدر هم بدِ بد نیستی که حق کسی راپایمال کنی! تویک رندِ به تمام معناهستی ومی دانی با اطرافیان وعاشقانت چگونه رفتارکنی، من مجذوبِ سیرت زیبا وصورتِ زیبای توهستم،تونظیرنداری.چشم بد ازتودورباد.
آب وآتش به هم آمیخته ای ازلبِ لعل
چشم بد دورکه بس شعبده بازآمده ای
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست
حافظ خود بهترازهمه می داند که چه غزل ناب وپُرمایه ای برای محبوبِ دلبندش سروده وارسال کرده است. اوخوب می داند که آوازه خوانان ِ محفل اُنس دوست، غزل آبدارش را باصدای دلنواز خواهندخواند وحاضرین حظّ ها خواهند بُرد. ازهمین رو با اطمینان خاطری غرورانگیز می فرماید:
دراین حال که شعرحافظ شیرین گفتار درمحفل اُنس تو به آواز وترانه خوانده می شود، چرخ فلک نیز ازسر شوق وشَعف به رقص درخواهدآمد!. عجبا چه مجلس باشکوهی داری گوارای وجودت باد که سزاوار این فرّ وشکوه هستی.
ازمیان همه ی شاعران پسین وپیشین ِ روزگار حافظ، هیچ شاعری به خوداین حق را نداده وحق نیزنداشته وندارد که اینچنین غرورآمیز از شعر خود تمجید کند، امّاحافظ این حق رابخود داده و الحق که اوحق داشته که ازخود تجلیل کند. فقط حافظ می تواند ازخود بگوید طوری که هیچکس ظَنّ بد نَبرد وخطانگیرد.
صبحدم ازعرش می آمد خروشی عقل گفت:
قُدسیان گویی که شعرحافظ ازبَر می کنند!

حاجی کمال در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۵:

دلم برات تنگ شده شیرین

گمنام در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

زنده یاد استاد خانلری از دو گونه گذشته پیاپی
( ماضی استمراری ) یاد می کند:
ماضی استمراری کامل التصریف که همه صیغه ها صرف میشود ؛ همی گفت ، می گفت ، می گفتیم و......
و ناقص التصریف همین که در این ابیات آمده است ؛ کردی، رفتی چه دیگر صیغه ها بسیار کم صرف شده اند.

نادر.. در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۰:

هر نقش که بی‌وی است، مرده‌ست...

شقایق در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:

از بس که غبار غم از سینه "نشد"رفته،تا زانوی دل گرد است

شهرام آرین در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

اضافه کنم که زلف محلق با توجه به وزن شعر زلفک محلق باید خوانده شود که غلط تایپی اتفاق افتاده است.

شهرام آرین در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:

آقای میلاد عظیمی در مورد بیت پنجم عقیده دارند:زلف معلق که برگزیده نصرالله تقوی نیز بوده(دیوان،ص236 )در شعر شاعران مورد توجه ناصرخسرو؛یعنی کسایی(دیوان به تصحیح دکتر ریاحی )و عنصری(دیوان به تصحیح دکتر دبیر سیاقی )سابقه دارد.اما به نظر من این ضبط تحریف شده است و ضبط درست زلفک محلق است؛به معنی زلف حلقه حلقه است.این کلمه به همین معنا در بیتی از کسایی آمده است:آنکه به ضربت فرو گداخت چو ارزیر جوشن خرپشته را به درع محلق (جنگ عبدالکریم مداح،مورخ196 ).
پس با دلی آرام و ضمیری امیدوار بیت ناصرخسرو را چنین میخوانیم:
با پشت چو حلقه چند گویی؟ وصف سر زلف محلق

نادر.. در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

درود شروین جان
به نظرم این چهار بیت از لحاظ وزن و رسا بودن معنا، بسیار استادانه سروده شده است ..
البته نحوه خواندن شرط است. به طور مثال:
وز بهر طمع، پر به پرواز بیاراست (مکث پس از کلمه طمع)

امیرابوالفضل در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

باعرض سلام و ادب
وزن شعر مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن(بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) میباشد که به اشتبه فعلاتن فعلاتن... نوشته شده خواهشمند هست تصحیح فرمایید
باتشکر.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

آرین در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

با سلام و درود خدمت عزیزان.
امروز به دلیلی فرصت عزیزی دست داد تا لذت 1000 برابر از این شعر عطار عزیز ببرم و آن فرصت و اتفاق نااااااااب این بود که برای دانلود آلبوم قاصدک استاد شجریان با کیفیت 320 در اینترنت جستوجویی کردم و خوشحال از این که کیفیت 320 این آلبوم رو یافتم(چون نسخه ی کیفیت پایینش رو داشتم) ناااااگهان متوجه شدم که قاصدک به جز در پاریس یک اجرای دیگه در شهر گوتنبرگ داشته که اونم کیفیت 320 ش موجود بود. دانلود کردم و وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدررررررررر لذت بردم و چقدرررررررررر دلنشین تر از اجرای پاریسه اساتید بود. حتمااااااا حتمااااا اجرای گوتنبرگ رو گوش کنید.
چرا که استاد هم در انتخاب ابیات(در بخش های آوازی از ابیات دیگری نسبت به اجرای پاریس استفاده شده) و هم در فراز و فرودها و انتخاب گوشه ها ظرافت بسیااااااااار لذیذتری رو به خرج داده اند. هم چنین استاد مشکاتیان هم کولاک میکنن.

ربیع زاده در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:

این متن به ما می فهماند که در روزگار سعدی مجالس رقص و آواز و شرابخواری آزاد بوده و جوانان در این مجالس آزادانه شرکت می کرده اند و لی روحانیون مخالف شرکت جوانان در این مجالس بوده اند .

شروین پاداش‌پور در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

سلام. ظاهرا" هیچ نظارتی نسبت به ویرایش اشتباه ها صورت نمی گیره. این چه قصیده ایه که چهار بیته و از این مهم تر پر از ایراد وزنی و غلط املاییه؟ از مرجعی مثل"گنجور" بیشتر از این انتظار می ره .

مهدی پورصادق در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۹ - گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی:

چرا اساتید محترم بر این شعر نغز و کاربردی حاشیه ای ننوشته اند؟
در صورت امکان شرحی بر نکات مبهم و معنی بعضی از عبارتها ارائه بفرمایید.

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها:

انانکه اولیا و پاکان را دشمنی میورزند به تعبیر مولانا در خاک فرو رفته و بکلی بخاک تبدیل میشوند اما برعکس جسم پاکان و اولیای خداوندی مثل اینکه در نمک فرو رود مانند اوصاف و روح و جانشان پاک و منزه میشود ....درینجا منظور اینست که با دشمنی با اولیای خداوندی روح و اصل خدایی ماهم تحت تاثیر قرار میگیره و در اصطلاح سرد و بیروح میشیم.... مولانا در ادامه میفرماید همون نمکی که حضرت محمد ص ازون املح (بانمک)است... اشاره به حدیث نبوی بدین شرح :: مشهور است‌ از حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ پرسیدند شما زیباتر هستید یا حضرت‌ یوسف‌ زیباتر بوده‌ است،‌ ایشان‌ جواب‌ داده ‌اند که‌ اخی‌ یوسف‌ اجمل‌ منی‌ و انا املح‌ منه.‌ یعنی‌ برادرم‌ یوسف‌ از من‌ زیباتر بوده‌ ولیکن‌ من‌ از او با نمک ‌تر هستم‌. ملاحت،‌ آن‌ زیبایی‌ عمقی‌ و باطنی‌ انسان‌ است‌ ولیکن‌ جمال،‌ مربوط‌ به‌ زیبایی‌ ظاهر است‌ ...مولانا در ادامه میفرماید مابقی ازین ملاحت رو در میراث و روش پیامبر ودر میان اولیای الهی که همواره در هر دورانی باتو هستند پیداکن
آن به خاک اندر شد و کل خاک شد
وین نمک اندر شد و کل پاک شد
آن نمک کز وی محمد املحست
زان حدیث با نمک او افصحست
این نمک باقیست از میراث او
با تواند آن وارثان او بجو
این اولیای وقت در کنار تو نشسته اند ولی تو کنار نداری ...کنار جسم داری باید با چشم جان ببینی تا وجودشون رو حس کنی چونکه جان ادمی کناری نداره و از قیود جهات رهاست و اگر تو وابسته این سمت و سویی بدانکه از عالم معنا و به زعم مولانا عالم جان محرومی
پیش تو شسته ترا خود پیش کو
پیش هستت جان پیش‌اندیش کو
گر تو خود را پیش و پس داری گمان
بستهٔ جسمی و محرومی ز جان
زیراکه بالا و پایین و چپ و راست مختص عالم جسم است و جان ما بدون اینها روشن و برقرار است ...حالا با همچنین نگاهی به این نور پاک الهی نظر کن تا تو ام ببینی و از کوته نظری نجات پیدا کنی و فکر نکنی که تمام موجودیت تو همین احوالات جسمی مثل غم و شادیست ...که تو جهانی عظیم و ناپیدا (عدم) هستی که خلاصه درین حالات و جهات نیست
زیر و بالا پیش و پس وصف تنست
بی‌جهتها ذات جان روشنست
برگشا از نور پاک شه نظر
تا نپنداری تو چون کوته‌نظر
که همینی در غم و شادی و بس
ای عدم کو مر عدم را پیش و پس
در پایان مولانا میفرماید فرصت رویش رو دراین روز بارانی از دست مده و تا دم آخر (شب) ازین بارش رحمت الهی بهرمند شو و رشد کن و نُمُوّ رو پیش بگیر
روز بارانست می‌رو تا به شب
نه ازین باران از آن باران رب

نجاتی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه:

کاش برای قسمت تصحیح Ocr کد یا افزونه ای می ساختید تا با قرار دادن در سایت امکان مشارکت از همانجا برای مراجعان فراهم باشد.

۱
۳۰۷۰
۳۰۷۱
۳۰۷۲
۳۰۷۳
۳۰۷۴
۵۵۱۸