گنجور

حاشیه‌ها

آتنا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:

سلام دوستان
هرکس به مراد خویش یک تک بدوند معنی میکنید لطفا

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

اختیار دارید دوست جان
شما هم در ساده کردن عاری از جانبداری و ستیز اشعار سرزمین مان کوشا و کامروا بوده اید.

برگ بی برگی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۰:

زنجیرها را بر دریم ما هر یکی آهنگریم
آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم
عارفان و بحضور رسیدگانی همچون مولانا که زنجیرها یتعلقات به دنیا را دریده و قفسهای بندگی نفس را شکسته اند و زین پس زنجیر و قفس منیت ها ، بر آنان کارگر نخواهد بود اکنون این قابلیت را دارند که ترس آهن دلان سست عنصر را ریخته و همچون گاز انبری که آهن را داخل آتش می بره این انسانها را برای زدودن و رهایی از دردها و هم هویت شدگی هاشون به درون آتش ببرند و البته که آتش خود درد آور خواهد بود به این معنا که برای رهایی از این غل و زنجیرها انسان بایستی این دردهای موقت را تحمل کنه و با تلاش و کار بسیار بر روی خود به حضور رسیده و رستگار شود .
آتش در این عالم زنیم وین چرخ را بر هم زنیم
وین عقل پای بر جای را چون خویش سرگردان کنیم
بزرگانی همچون مولانا این چرخ و دور باطل که اسارت جان توسط عقل ست را بر هم میزنند و این عقل من ذهنی که در درون انسانها برای هزاران سال جا خوش کرده را از درون انسانها بیرون و سرگردان میکنند بمانند شخص عارف که خود را متعلق به این جهان مادی نمیدونه و سرگشته و پریشان ،هر لحظه آرزوی وصل به اصل خدایی خویشتن را داره.
گوییم ما بی پا و سر ، گه پای میدان گاه سر
ما کی به فرمان خودیم ، تا این کنیم و آن کنیم
ما همچون گوی چوگانیم بدون سر ( من ذهنی ) و پا ( اراده ای ازخود ) تسلیم محض که که توسط شاه به حرکت در می آییم و بالا و پایین های فراوان داریم . البته که هر کاری میکنیم به اراده و مشیت اوست .
نی نی چو چوگانیم ما ، در دست شه گردان شده
تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم
در اینجا حضرت مولانا از مرحله پیشین گذشته و به حضور یافتگان چون خود را به چوگانی تشبیه میکنه در دست پادشاه که وظیفه راهنمایی صدها هزار انسانهایی که طالب معرفت و نزدیک شدن به اصل خدایی خود میباشند از طرف پروردگار به عهده اون بزرگان گذاشته شده است . خوشا به حال کسانی که خود را چون گوی و تسلیم محض در مقابل پادشاه جهان قرار دهند تا هر کجا که مشیت او باشد ببرد.

HS در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی:

بیت زیر به زیبایی مفهوم غفلت را می رساند و توسط دکتر سروش تفسیر شده است.
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقدهٔ سختست بر کیسهٔ تهی
در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر
عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر

؟ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

برام خیلی جالبه که چطور بعضی ها صوفیه و عرفان رو به تشیع ربط می دن

نستوه در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

1- در مصرع دوّم بیت نخست، یک هجا کم است و همین کمبود، وزنِ مصرع را مختل کرده است. احتمالاً «غمها» به اشتباه «غم» نوشته شده است.
2- در بیت 2 بهتر است «باستخوان» مثل بیت نخست، به صورت «به استخوان» باشد.
2- در بیت 3 «پای» اشتباهاً «یای» تایپ شده است.
3- در بیت 9 «برخواست» باید «برخاست» تایپ شود.
4- در بیت 14 «از خوش» باید «ای خوش» باشد. «بمهر جان» نیز نادرست است؛ یعنی گذشته از آن که حرف اضافۀ «به» متّصل به کلمۀ «مهر» نوشته شده که زیاد مهم نیست، بین «مهر» و «جان» فاصله افتاده است. همین فاصله سبب کژخوانی و عدم درک معنای درستِ کلمۀ «مهرجان» که به معنی مهرگان (مجازاً پاییز) است، شده است. «آنکسکه » نیز بهتر است به شکل «آن کس که» باشد.
5- در بیت آخر نیز «عقبیش» بهتر است به شکلِ «عقبی اش» باشد.

مجید محمدپور در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:

فاقه : نیازمندی ، تنگدستی .
جگربند : مجموعه جگر و شُش و دل .
جگربند پیش زاغ نهادن کنایه از تحمل هر رنج و خطری را به جان خریدن .
فاسق : زناکار ، نزدیکی مرد و زن بطور نا مشروع .
غمّاز : سخن چین .
روسپی : زن بدکاره .
گازُر : جامه شوی .
مخافت : ترس ، خوف .
متعنّت : خرده گرفتن ، عیب جستن .

مجید محمدپور در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:

مشار الیه: مورد مشورت .
معتمد علیه : مورد اعتماد .
اَلا لا یجأرَنَّ . . . : هان تا گرفتار بلا فریاد و زاری نکند چون خداوند مهربان را لطف های نهان است .

حمید رضا۴ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:

درود جناب H.Ghanbarian،
من هرگز نگفتم در مکتب مولانا مخالفتی با علم و ثروت و پیشرفت بشر دیده می شود. من فقط مخالفتی با آن جمله که فرمودید راه دیگری میسر نیست داشتم.
فرمودید هم ذات و هم هویت شدن با علم و ثروت و … است که خطر اصلی ست و دلیل مصایب امروز جهان.
فراموش نکنیم فراوانند انسانهایی که از علم و اموال و شهر و فرزندان خود صرف نظر می کنند و در راه وصل به اصل خدایی، انسانهای بیگناه را قربانی می کنند.
نتیجه گیری اینکه برای دسترسی به رستگاری و خوشبختی که فرمودید، نیازی به پیروی از هیچ آیین و اعتقادی نیست.
فقط باید عقل را بدرستی بکار گرفت و هر چیزی را بجای خود گذاشت تا تعادل زندگی بهم نخورد.
با احترام

۸ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق:

عراق یا عراق با صدای زیر معرب پهلوی ایراک است
به معنای کرانه نهر یا دریا ، ساحل.
مقامی از موسیقی و آن گوشه ایست از نوا که درافشاری و ماهور نیز خوانده میشود

شاعری خسته در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۹:

*علی اصغر وفادار استهبانی؛
نگذارید که بی باده بمانم گاهی
نگذارید که از سینه برآرم آهی
تا که جان دارم و از سینه برآید نفسم
نگذارید که بی باده سرآید نفسم
همه جا هر شب و هر روز شرابم بدهید
آخرین لحظه ی عمرم می نابم بدهید
عاقبت مست و خرابم ز می ناب کنید
راحت آن موقع مرا تا به ابد خواب کنید
بگذارید مرا داخل یک تابوتی
تخته هایش همه از خوب رز یاقوتی
هر که پرسید که مرده است جوابش بکنید
از می خالص انگور خرابش بکنید
مزد غسال مرا سیر شرابی بدهید
مست مست از همه جا حال خرابی بدهید
بعد غسلم وسط سینه ی من چاک کنید
اندرون دل من یک قلم تاک کنید
به نمازم مگذارید بیاید واعظ*
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالین سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می انگور کنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت
*شاهکار بینش پژوه:
روز مرگم همه را مست کنید از می ناب
باده نوشید فراوان همگی مست و خراب
بهر آمرزش من ، میکده خیرات کنید
بهر آرامش من غسل دهیدم به شراب
شب ختمم نه کسان جامه خود را بدرند
نه نماز و روزه ی قضا ز ملا بخرند
واعظ و قاری و مداح ورودش ممنوع
مرده شور ِهمه مرده خوران را ببرند
جمله سیمین بدنان رقص کنان ناز کنند
حیف زیبایی‌شان است لچک باز کنند
همه اموال مرا میکده‌ای باز کنند
آنقدر مست نمایند که پرواز کنند
باورم نیست به رکعت که سراسر عدد است
سر ِ خود را و خدا ،جنس ِکلاه از نمد است
پارسی نزد خداوند نمازم خوانید
که خداوندِ جهان، جمله زبانها بلد است
این بهشتی که بگویند مرا مفت گران
که زموسیقی و از می خبری نیست در آن
شاهکارا تو به میخانه بمان زانکه بهشت
هم کشیده ست به گند از ِقبَل آقایان.
*شعری که به حافظ نسبت میدهند ولی مطمئن نیستم و از طرفی منبع اصلی و شاعر شعر را نیز نیافتم(آلبوم آیین مستان خلیل عالی نژاد):
من از آنکه گردم به مستی هلاک
به آیین مستان بریدم به خاک
به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب
مبادا عزیزان که در مرگ من
بنالد به جز مطرب و چنگ زن
تو خود حافظا سر ز مستی متاب
که سلطان نخواهد خراج از خراب

۸ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق:

جناب 7
، در باره نمونه هاتیی که آورده ایدخود به از همه کس میدانید
در باره عراق اما ،شما را به فرهنگ معتبر معین حوالت می دهم.

رضا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هرچه بادباد
ازفحوای کلام وجنس واژه هاپیداست که مخاطبِ غزل معشوق زمینی هست. لیکن باتوجّه به اینکه هیچگونه اشاره ورمزوکلیدی که مشخصّ کننده ی مخاطبِ غزل بوده باشد درمتن غزل وجودندارد،به همین سبب اظهارنظر دراین خصوص فراتر ازحدس و گمان نخواهد بود. گمان نگارنده نیزبراین است که مخاطبِ این غزل شاه ابواسحق بوده باشد که باحافظ سالها انیس ومونس یکدیگربودند. احتمالاً غزل درسالی سروده شده که دلبرجانانه ی حافظ طی حوادثی، ازشیراز گریخته ودر مکان نامعلومی مخفی شده بود.
آگهی : آگاهی، خبر
"دل به باددهم" چند معنی دارد:1- دل به چیزی که خیالیست وواقعیّت ندارد خوش خواهم نمود. 2ً- دل خود را ببازم وازدست دهم مثل چیزی رابرباد دادن 3- گوش دل به بادخواهم سپرد وپیغامبربودن آن راباورخواهم کرد.4- با باد گفتگوکرده وراز خوددرا بااودرمیان خواهم نهاد. وجالب است که حافظِ خوش ذوق، بگونه ای این عبارت ساده رادرکنارهرچه باداباد نشانده که همه ی این معانی رادربرگیرد ودامنه ی معنا توسعه پیداکند.
معنی بیت: شب گذشته باد درموردِ معشوق ِ به سفررفته ی من پیامی آورد ازاین به بعد من نیز باباد گفتگوخواهم کرد هرچه باداباد. دلم را برباد خواهم داد حتّا اگربه دیوانگی بیانجامد.
حال که بادمی تواندپیامی ازمعشوق به من بیاورد قطعاً می تواندپیام مرانیزبه اوبرساند. شایددیگران گمان کنند که من دیوانه شده ام هرچه می خواهند بگویند،هرچه پیش آیدخوش آید من دل به بادخوش خواهم کرد اوراهمرازخودخواهم نمود.
ازشوق وذوقی که پیداکردم بلادرنگ گوش ِدل ِعاشق خودرا به باد سپردم.
به امید اینکه آن را به معشوق برساند. بااینکه تردیدداشتم ازاینکه آیا این باد پیک معشوق است وآیا دلم رابه معشوق خواهد رسانید یانه، ازشدّت ِ اشتیاق تامّل نکردم دل به باد سپردم وباخودگفتم هرچه بادا باد همین که قصدِ من این است که دل خودرا به بادمی سپارم تابه معشوق برساندارزشمنداست نتیجه هرچه می خواهدباشدباشد.
یادبادآنکه زما وقت سفریادنکرد
به وداعی دل غمدیده ی ماشادنکرد
کارم بدان رسید که همرازخود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد
برق لامع: جرقّه ونوری که ازرعد برمی خیزد.
معنی بیت: ای معشوق سفرکرده، کاش بودی ومی دیدی که درفراق تو کارم به کجاها کشیده شده است! هرشب خیره به آسمان همچون دیوانه ها، بارعد وبرق وهرصبح با نسیم ِصبا سروکاردارم وباآنهاگفت وگومی کنم ورازدل خودراباآنها درمیان می گذارم.
همه شب دراین امیدم که نسبم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
درچین طُرّه ی تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکنِ مالوف یاد باد
طرّه: به آن بخش ازموی سرکه به پیشانی می ریزد گویند. دراینجا منظور همان زلف معشوق است.
حفاظ : حمیّت، مروّت
مسکن مألوف: مکانی که کسی بدانجاتعلّق داشته وباآن انس و الفتی داشته باشد، وطن اصلی.
معنی بیت: دل من چنان بااشتیاق ورغبت، درمیان چین وشکن زلف تو آرام گرفته که تاکنون یکبارنیزبه یاد وطن خویش (سینه ی من) نیافتاده است. دل ِ هرزه گردِ من ازشدّت علاقه به زلف تو،ازخودبیخود شده،غیرت ومروّت ازیادبُرده وذرّه ای به یادوطن اصلیِ خویش نیست.
تادل هرزه گردِ من رفت به چین زلف تو
زان سفردرازخود عزم وطن نمی کند
امروز قدر پندِ عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ِما ازتوشادباد
ناصح : نصیحت کننده
معنی بیت: پیش ازاین توصیه های فراوانی درموردِ اینکه قدرعزیزانتان رابیشتربدانید شنیده بودم امّا تازمانی که ازآنها جدانیافتاده بودم نمی دانستم که این توصیه ها چقدر ارزشمندهستند. غافل بودم وقدر عزیزان شایسته وبایسته نمی دانستم. امروزکه ورق برگشته واز معشوق عزیز خود جداافتاده ام تازه فهمیدم که معنی قدرعزیزانتان رابیشتربدانید یعنی چه؟! خدایا! روح وروان نصیحت کننده ی ما را که دلسوزانه به مااندرزمی دادشادمان فرما.
پندِحکیم عین صوابست ومحض خیر
فرخنده آنکسی که به سَمع رضاشنید
خون شد دلم به یادتوهرگه که در چمن
بند قبای غنچه ی گل می‌گشاد باد
قبای غنچه: پوششی که غنچه رادربرگرفته، به قبا تشبیه شده است. قباجامه ای بلند که تمام نقاط بدن رامی پوشاند.
بندقبای غنچه گشودن: کنایه ازشکفته شدن غنچه هست. حافظ بامشاهده ی گشوده شدن ِ گِره بندقبای غنچه، به یاد معشوق خویش می افتد که چگونه با نازوکرشمه گِره بندِ قبای خودرا بازمی کرد.
معنی بیت: هرگاه درباغ وچمن شاهد شکفته شدن غنچه می شوم بی اختیاربه یاد گل رخسارتومی افتم وصحنه ی خیال انگیز بازکردن قبای تودرذهنم پدیدارمی گردد ودلم ازغم خون می شود.
چندان چوصبا برتوگُمارم دَم همّت
کزغنچه چوگل خرّم وخندان بدرآیی
از دست رفته بود وجودِ ضعیف من
صبحم به بوی وصل توجان بازداد باد
معنی بیت: ازاندوهِ فراق تواز ضعف، نفس های آخر رامی کشیدم امّانسیم سحرگاهی پیغام ِسلامتی توراداد و امید به وصال ودیدار،به من جانی تازه ودوباره بخشید.
مراامیدِوصال توزنده می دارد
وگرنه هردَمم ازهجرتوست بیم هلاک
حافظ نهادِ نیک تو کامت برآورد
جان‌ها فدای مردم نیکونهاد باد
نهاد: باطن ، طینت.
نیکونهاد: پاک باطن ونیک سرشت.
معنی بیت: حافظ شکیبا باش تودارای باطنی پاک وسرشتی نیک داری وهمین سببِ کامروایی ِ توخواهدشد. مردم نیک باطن آنقدر ارزشمندهستند که هرکس حاضراست جان خودرابرای این عزیزان تقدیم کند پس جانهافدای مردم پاک باطن باد.
صبرکن حافظ به سختی روزوشب
عاقبت روزی بیابی کام را

۷ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - بازگردیدن پادشاه اسلام از سفر عراق:

آری آری
برای نمونه به چند مورد تابلو نگاه میکنیم:
کلمبیا سرزمین کلم های بیا من را بخور
مراکش سرزمین بیا مرا بکش.پبش از ورود فرانسویان خوشگلستان نامیده میشد.
سیرالئون سرزمین سیرهای همیشه شیر یا شیرهای همیشه سیر که پیشتر شلغمستان خوانده میشد.
ماداگاسگار که نخستین بار قبیله مادی گاس که مردمان کاری بودند پا به کرانه های آن نهادند.
السالوادر همان الشتر است که اسپانیاییهای از خدا بیخبر به عمد آن را تحریف کرده اند.
سورینام سرزمین سورهای آنچنانی.برخی سور را سرخ میدانند و بر این هستند که اینها نخستین مردمانی بودند که نام خود را با خون سرخ بر گرمابه ها مینوشتند.

کورش در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:

کسی را که در بیابان پر از مشکل و سختی (کنایه از این دنیا) دوانده اند (یعنی انسان)
همه کارها را بی مشورت با او (انسان) از پیش صورت داده اند
امروز (کسانی) دلیل نابجا می آورند که اینطور نیست
اما فردا همه چیز همانطور خواهد بود که (بی دخالت انسان) برایش درست شده

شاعری خسته در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۵:

پیوند به وبگاه بیرونی

کورش در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:

کسی به دنیا می آید و دیگری از دنیا می رود
راز این آمدن و رفتن بر کسی معلوم نمی گردد
از سرنوشت خود فقط همین را می دانیم و بس
شیشه عمر ما انسانها است که پر و خالی می شود

عطا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱:

آقا من دارم درست برداشت میکنم!!!!؟؟؟؟
مگه سنایی پیش رو به کار گیری قالب غزل،در ژانر عارفانه نبود؟
من احساس می‌کنم انحراف اخلاقی شدیدی داره

حسین رشنو در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:

با سلام
در مورد خود ستایی
عدالت حکم میکند وقتی شایسته هستید خود را معرفی کنید.
برخی از سخنان امام علی(ع) نیز در نهج البلاغه در ستایش به حق خود است.
و دیگر اینکه
خودستایی در آثار بسیاری از شعرا دیده شده و معمول است.

سعید در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۴:

ما کار و پیشه و دکان همه سوخته ایم......
این درست است با تشکر

۱
۳۰۶۸
۳۰۶۹
۳۰۷۰
۳۰۷۱
۳۰۷۲
۵۶۳۷