Elen در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
ممنون میشم دوستان معنی این شعر را بنویسند.
فرشید در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۹ - در ناخن گرفتن صاحب:
در احوال ناخن گرفتن است!
مجتبی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
در بیت ششم اگر بعد از (پیر میخانه) ، (ام) افزوده شود
وزن کامل می شود به این صورت : پیر
میخانه ام از خانه برون کرد مگر - ننگ دارد که در آن کوچه گدایی باشد
مجتبی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
در بیت ششم اگر بعد از پیر میخانه، (ام) افزوده شود
وزن کامل می شود به این صورت: پیرمیخانه ام از خانه برون کرد مگر - ننگ دارد که در آن کوچه گدایی باشد.
مجتبی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:
در بیت هفتم اگر بجای (در پا گل)، (پا در گل) قرار داده
شود، بهتر معنی می دهد.
مجتبی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:
در بیت پنچم بین (ز) و (خم) باید یک فاصله خالی تایپ
شود تا بطور صحیح یعنی (زِ خَمِ) خواده شود نه (زَخمِ).
مجتبی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:
در بیت نهم اگر واژۀ (چه) بجای واژۀ (چو) قرار داده شود
بهتر معنی می دهد به این صورت : گفتمش در ره جانانه چه باید کردن زیر لب خنده زنان گفت که جان افشانی.
محسن در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱ - سر آغاز:
منظور از این بیت همی میردت عیسی از لاغری . تو در بند آنی که خر پروری این شعر به معنی این است که هیچ موقع نباید زیاده روی در خوردن داشت جوری انسان باید غذا بخورد که معده احساس درد نداشته باشد .
nabavar در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
می گوید : شایسته نیست خونِ کسی را که به خاطر تو روی از همه ی مردم بر گرفته ، بریزی،اگر چه خون همه ی عالم بر تو حلال باشد
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
تا سرِ زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصّه دو نیم افتادست
سرزلف دردست نسیم بودن: کنایه ازشوخ وهرجایی وشهرآشوب بودن بودن، جلوه گری ودرکانون ِ توجّهِ دیگران قرار گرفتن، دردسترس دیگران بودن
سودازده: عاشقی که به مرزشیدایی وجنون رسیده باشد.
دونیم افتادست: دوقسمت ودوپاره شده است. امّا چرا دونیم؟
باتوجّه به اینکه زلف را ازوسط جدا کرده وازدوطرف صورت، بافته یا آزاد به روی شانه ریخته می شود، دل عاشق نیز درتبعیّت ازاین حالتِ زلفِ معشوق، زیرفشارغم وغصّه دونیم شده است.
معنی بیت: تازمانی که سرزلفِ توپوشیده نیست(آلتِ دست نسیم شده ودرکانون توجّه دیگران قرارداری) وتازمانی که هرکسی می تواند ازلذتِ جلوه ی زلف توبهرمند شود. دل شیدای من از سنگینیِ غم وغصّه ی رشک، پاره پاره هست .
عاشق همیشه بَد گمان است و معشوق راتنها برای دل خود می خواهد. عاشق هرگز نمی تواند تحمّل کند که دیگران (حتّا نسیم)،جلوه گری ِمعشوق را به تماشا بشینند وبه سرزلف اودسترسی پیدا کنند.
خودرابکُش ای بلبل ازاین رشک که گل را
بابادِ صبا وقتِ سحرجلوه گری بود.
چشم ِجادویِ توخودعین سوادِسِحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
چشم جادو: جادوی چشم، چشمی که ساحر و افسونگراست
عین: اصل وذات، ضمن آنکه به معنای چشم نیزهست. ومعنای (چشم) راصرفاً به منظور هم خویشاوند بودنِ ظاهر وباطن ِواژه ها درنظرگرفته است. تمام واژه های این بیت باهمدیگرارتباط ظاهری وباطنی دارند وخواهیم دید که چگونه شاعربه مددِ نبوغ بی بدیل خویش، بامهارت وباریک بینی آنها رابه یکدیگرپیوند زده است.
"سواد" : توانایی خواندن و نوشتن،
مجموعه ی آگاهیها از سِحروجادو ، سیاهی ،نوشته ای برروی کاغذ که سیاهه گفته می شود.
سُقیم: خطا،دروغ،نادرست،
"سوادِ سِحر" همان دانش علوم غریبه هست که معمولاً دراختیار جادوگران ورمّال بوده است. آنها برای هردرد و مشکلی یک نسخه می نوشتند. نسخه هایی که اصل بودند وتوسط رمّال های واقعی نوشته می شدند تاثیرگذاربودند. لیکن بعضی اوقات اشکالی درکاردرمان پدید می آمد. به این صورت که فرضاً بیمار جهتِ درمان دردِ سر مراجعه کرده، معالجه گر یا همان دعانویس به اشتباه دعای دیگری می نوشته وبیمارنتیجه نمی گرفته است. به این نسخه ها سُقیم به معنای نارکارآمد ونادرست گفته می شد.
بعضی نیز باشیّادی خودراجادوگرجازده ودست به کلاهبرداری می زدند. روشن است که آنها دانش سِحر وجادو نداشتند ونسخه های آنان بی تاثیربودند ازهمین روی، به این نسخه ها نیز سُقیم می گفتند.چون تقّلبی و غیراصل بودند.
حال باین توضیحات، یک معمّا حل نشده باقی می ماند وآن اینکه چرا حافظ درمصرع اوّل، با آوردن واژه ی "عین" به معنای (اصلی ) تاکید می نماید که:
جادو وجاذبه ی چشمانِ تواصلِ اصل است. هیچ شکی دراصل بودن مَهارت ومعلوماتِ ساحری ِ چشمان ِ تونیست. ولی درمصرع دوم برخلافِ این راگفته ومی فرماید:
لیکن این هست که این نسخه نادرست است!
اغلبِ شارحان ِ محترم در حلّ ِ این معمّا خودرا ناتوان دیده ومعانی غیرحافظانه ای برداشت کرده اند. مثلاً بسیاری ازاین عزیزان، ازسُقیم که به معنای بیماری نیزهست معنای بیماری وخماری گرفته ومعتقدند که حافظ درمصرع دوّم می فرماید:
...... لیکن چشمان توبیماروخماراست!!
ولی به این نکته توجّه نکرده اند که با این معنی، هیچ نکته ی شاعرانه وقابل توجّهی به دست نمی آید. حافظ بیماری وخماری چشم معشوق رابی مناسبت ونابجا بکارنمی برد حتماً باید بامصرع اوّل پیوند عمیقی داشته باشد وگرنه حافظ تنهابه گفتن :" لیکن چشمان توبیماروخمار است هرگزقانع نمی شود."
معنی بیت :
جاذبه وجادوی چشمان تو،ذات و اصل ِ سِحروجادوست، درافسونگریِ سیاهه ی چشمان توهیچ شکی نیست.(مردمک چشم تو نه شبیهِ بلکه عین ِ نسخه ی سحر وجادوست که بامُرکّب برروی کاغذ نوشته باشند)
درمصرع دوّم حافظ دوباره به اصل بودن ِ معلوماتِ جادوگریِ چشمان معشوق، پای اصرارفشرده ومی فرماید: لیکن این هست (با وجودِ اصل بودن جادوی چشمان تو، یک نکته ومشکلی وجودارد. این نسخه برای دردِ اشتیاق ِ ما کارآمد نیست! ما زیاده خواهیم وفقط به افسونگری رضایت نمی دهیم. هرچندکه چشمان توجان ما عاشقان را به افسون ناز می نوازد امّا مشکل ودردِ ما را تنها این نسخه دَوا نمی کند ما وصال می خواهیم وبس.
ماراکه دردِ عشق وبَلای خمارکُشت
یاوصل دوست یا میِ ساقی دَوا کند.
در خَم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه ی دوده که درحلقه ی جیم افتادست
نقطه ی دوده: نقطه ی سیاه که بامُرکّب باقلم خوشنویسی نوشته می شود.
حلقه ی جیم: دایره حرف (ج) درخطّاطی
حافظِ خوش ذوق، خالِ رُخسار معشوق را به عنوان نقطه ای دیده که دردرونِ خمیدگی ِ سرزلف یارافتاده است. زلفِ یارکه به رنگِ سیاه است وبر روی بناگوش ِ سپیدِاونقش بسته، خوشنویسی را درذهن شاعر تداعی کرده است. قوس ِ سرزلف، شبیه ِ قوس ِ "ج" ، نقطه(خال) را درمیان ِ خویش گرفته است.
معنی بیت: آن خال سیاهِ توبقدری خلّاقانه درصورت تونشسته وسرزلفِ تو آنقدرزیبا خمیده شده که بنظر حرفِ "جیم" را خطاطّی کرده اند.
حافظ با (خال) مضمونهای زیبایی دارد
مَدارنقطه ی بینش زخال توست مرا
که قدرگوهریکدانه گوهری داند.
زلفِ مُشکین تو در گلشن فردوس ِعِذار
چیست؟ طاووس که در باغ نَعیم افتادست
دراین بیت حافظ درموردِ زیبایی ِ دلکشِ زلفِ یار سئوالی کرده وخود پاسخ می دهد.
عذار: صورت ورخسار
زلف مُشکین: زلفی که مُشک آلود باشد.هم سیاه هم معطّر
گلشن فردوس: باغ بهشت
عِذرا: رخسار، صورت.
نَعیم: فراوانی مال ونعمت
باغ نعیم: باغ پر از نعمت و کنایه ازرخسار یار که در مصرع اوّل به بهشت تشبیه شده است.
درمنطق الطّیر عطّار حکایتی هست که درموردِ نحوه ی ورودِ ابلیس درجلدِ مار وطاووس به بهشت وفریفتن ِ آدم وحوّاست.
اصل قصّه به روایاتِ مختلف بیان شده است چکیده ی مطلب فارغ ازصحّت وسُقم آن،این است که ظاهراً شیطان که بعدازنافرمانی، حق ورود به بهشت رااز دست داده بوده، باحیله ونیرنگ،تبدیل به ماری شده وباپیچیدن به پاهای طاووس واردِ بهشت شده وآدم وحوّا رابرای خوردنِ میوه ی ممنوعه ترغیب وتشویق می کند..... (حال بماند وبگذریم ازاینکه: شیطان که می توانسته درجلدِ حیوانات فرورود، چرا مستقیماً درجلدِ طاووس نرفته است، ضمناً مگر دروازه ی ورود به بهشت مامور نداشته و بازرسی بدنی انجام نمی گرفته که شیطان به این سادگی وباپیچیدن خود به پاهای طاووس وارد آنجا شده است؟!! این قصّه بیشتربه داستانهای کودکان آن هم زیرسه سال می ماند.!)
دستآویزقراردادن ِ این قبیل قصّه ها،صرفاً به منظور خَلق مضامین شاعرانه – عاشقانه هست وربطی به این موضوع ندارد که شاعر آن داستان راقبول دارد یانه؟
یقیناً حافظ درسرودن این بیت وتشبیهِ زلفِ یار به طاووس، گوشه ی چشمی به این افسانه ها داشته است. اوباتوانمندی وخلّاقیّتِ منحصربفردی که داشته، با پیوند زدن ِ معناهای( زلف وویژگی ِ فریبندگی ِ آن، طاووس وبهشت، ونهان ساختن ِ ماهرانه ی مار ِ زلف درپاهای طاووس) ذهن مخاطبین خودرابه این حکایت معطوف نموده است.
درمضمون نابی که حافظ آفریده است، طاووس ِ زلف یار دربهشتِ رخسارش، باعشوه گری می خرامد ودل عاشقانش را می فریبد! امروزه نیز به کسی که توانایی ِ فریبندگی داشته باشد می گویند مُهره ی ماردارد. پس زلفِ یار که فریبنده است مُهره ی مار دارد. ماری که خودرابه پاهای طاووس پیچیده است. وحافظ خوش ذوق همه ی اینها رادرچندواژه به زیبایی واوج بلاغت بیان کرده است.
معنی بیت: ای یارآیا می دانی که زلفِ تو همچون طاووسیی خرامان درباغ ِ بهشتِ رخسارت مشغول فریفتن ِ عاشقان است؟
دل مارا که زمار ِ سرزلفِ توبه خَست
ازلبِ خود به شفاخانه ی تریاک انداز
دل من در هوس ِ روی تو ای مونسِ جان
خاک راهیست که در دستِ نسیم افتادست
معنی بیت:
ای اَنیس ومونس ِجان من، دراشتیاق وآرزوی تو، دل من همچون خاکِ راهیست که سرگردان وسرگشته در دستِ باداست.
برخاک راهِ یارنهادیم روی خویش
برروی مارواست اگرآشنا رود.
همچو گرد این تنِ خاکی نتواند برخاست
ازسرکوی توزان روکه عظیم افتادست
عظیم افتادست: یعنی خیلی محکم چسیبده به خاکِ کوی تو، مثل ِ گردی نیست که آسانی کنده شود.
معنی بیت: ای یار، گرچه که گردِ راهی بیش نیستم وناتوان وحقیرم، امّا آنقدر ازروی اشتیاق وارادت به خاکِ کوی توچسبیده ام که به آسانی کنده نمی شوم. من گردی نیستم که به نسیم ملایمی جابجا می گردد.
مقیم برسر راهت نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآیی
سایه ی قدِّ توبرقالبم ای عیسی دَم
عکس روحیست که بر عَظم ِ رَمیم افتادست
قالبم: جسمم، بدنم
عیسی دَم: کسی که نفس اَش روح بخش است. اشاره به معجزه ی عیسی (زنده کردن مردگان) دارد.
عکس: تصویر، سایه
عظم:استخوان
رمیم: پوسیده
معنی بیت: ای محبوب من که نفس روح بخشی چون عیسی داری، سایه ی قامتِ والای تو، برکالبدِ مُرده و استخوانهای پوسیده ی من، همانندِ حلول ِ روح، زندگانیِ دوباره می بخشد.
دربعضی جاها لبِ معشوقِ حافظ، حتّا ازعیسی نیزدر روان بخشی ماهرتراست.!
ازروان بخشی عیسی نزنم دَم هرگز
زانکه در روح فزایی چولبت ماهرنیست.
آن که جزکعبه مقامش نَبُد، از یادِ لبت
بردرمیکده دیدم که مقیم افتادست
نبد: نبود
از"یادِ لبت" مربوط به مصرع دوّم می شود.
کسی که زهد وتقواپیشه کرده ودرکعبه اقامت نموده بود تا جزعبادت وبندگی، به چیزدیگری مشغول نباشد، با چشمان خویش دیدم که به هوای لبِ سرخ وشیرین تو،کعبه وزهد وتقوا رارها کرد و مقیم وساکن میکده شد!
درنگرش وجهان بینی ِ حافظ، عشق و زهد درتقابل یکدیگرند وهمیشه این عشق است که پیروزمیدان می شود. چراکه عاشق، خدارا نه ازروی ترس وطمع بلکه چون سزاوارپرستش می داند می پرستد وعشق می ورزد. لیکن زاهد یاازروی ترس ازدوزخ یا به طمع ِ بهشت ست که به پرهیزگاری وَرع می پردازد. ازهمین روست که وسوسه ی لذّت جویی وعیش وعشرت ،لحظه ای اورا رها نمی سازد وبا مشاهده ی یک جلوه ی از عشق،دچارتردید و دودلی شده واززهد وتقوا رویگردان می شود. نمونه ی بارزاین ادّعا شیخ صنعان است که هفتاد سال عبادت و تقوا را درقمارعشقِ دختری ترسا باخت،خرقه رارهن میخانه کرده وبرای همیشه مقیم میکده شد.
زاهدِ پشیمان راذوق باده خواهدکُشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
حافظ گمشده را با غمت ای یارعزیز
اتّحادیست که در عهدِ قدیم افتادست
عهد قدیم: روز ازل و الَست، روزی که سرنوشتِ آدمی رقم زده شد.
ای یارعزیزی که حافظ راگم کرده وازدست داده ای بدان که غم فراق تو را من از روزاَزل به دل دارم. غم تو بامن به دنیا آمده وبا من نیز به خاک خواهدرفت. حافظ همیشه عاشق تو بوده وتاقیامت برهمین عشق پایدارخواهدبود.
چشمم آن دَم که زشوق تونهد سربه لَحَد
تادَم صبح ِ قیامت نگران خواهدبود.
احمدیزدی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱:
شادروان استاد محمدرضالطفی در البوم (بهانه از توست ) کنسرت دشتی در امریکا این غزل رابه بهترین شکل ممکن و پراحساس خوانده اند.یادش گرامی
Alipur در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۷:
گردون میام به ساغر اشک کباب داد
نیکومنش در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
با درود فراوان پیشگاه ادب و بینش دوستان عزیز ،رضای بزرگوار توجه به این نکته خالی از لطف نخواهد بود اگر خدا بخواهد
ان یار کز او گشت سر دار بلند جرمش ان بود که اسرار هویدا می کرد
حافظ عاشق عارفی است که به وصال رسیده و چهره مقصود بر او هویدا شده چرا که خود در حق خود می گوید عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ. قران زبر بخوانی با چهارده روایت که گویای تحولات روحی و دستاوردهای شخصی است که در راه مطلوب خویش مجاهده کرده و با چندین سبک الرسم قران را حفظ داشته و طریق زاهدی در پیش داشته که با توجه به نوید قرانی الذین جاهدوا فینا لنهدیین سبلنا به راه روشنایی و شهود رسیده است و دنیای عشق و شهود و مکاشفه که دنیای غیر قابل تصور برای مردمان عادی است برای حافظ افاضه گردیده و حافظ که مرغ زیرکی است به زیبایی می داند که از رموز و سر ان مکاشفه اگر به زبان اورد غیرت معشوق خروشیدن خواهد گرفت که در عشق الهی غیرت برازنده معشوق حرام بر عاشق است لذا حافظ که جام جم خویش را پر ز انوار الهی می بیند و انچه می بیند را دوست دارد باز گو کند ولی چون
سر نوشت فاش کنندگان راز را می داند که چیست زبان هنرمندانه عشق را اختیار کرده وبا وارونگی گری بالاترین مفاهیم عشق الهی را باز گو می کند که فقط محرمان راز به ان پی برند
در این که حافظ تجربه گر عشق زمینی بوده هیچ شکی نیست چرا که المجاز و قنطره الحقیقه و ان چنان که خود می گویدچندان بود کرشمه و ناز سهی قدان که اید به جلوه سرو صنوبر خرام ما
یعنی درسته من این کرشمه و ناز معشوقان راست قامت را می بینم ولی به همت کشف و شهودم جلوه گریهای محبوب ازلی را می بینم که که هر
زیبا یی که در عالم هست منشا و مبدا ان معشوق ازلی است او زیباست و زیبایی را دوست دارد و چون هرچه هست فروغ رخ ساقی است پس این زیایی ها به سرعت از منظر قلبی حافظ زیبایی معشوق را جلوه می دهد
لذا در ترجمه اشعار حافظ می توان دو روش در نظر گرفت یک ترجمه کاملا ظاهری بدون اینکه از خود در مورد اندیشه های حافظ داوری کنیم دوم از منظر معرفتی که سر دمداران این ادبیات عرفانی عارفانی چون ابن عربی عطار عین القضات احمد غزالی و...بوده اند که هر کدام از واژه های کلیدی در منظر ان معرفت شناسی گویای مفاهیم خاص عرفانی بوده و یا اینکه با اودن واژه (تعبیر بنده )به این شکل هست بیان داریم که خدای نکرده انتقال دهنده مفاهیمی نباشیم که مولف اثر و متن هر گز به دنبال ان نبوده باشد ولذا امانت داری در ترجمه بسیار مهم بوده و در صورت برداشت خاص بیان برداشت بنده و تعبیر بنده بسیار زیباتر خواهد بود
چراکه اشاعه این جهانبینی که میگساری و باده نوشی امر مورد توصیه حافظ بوده چون ظرفیت فرهنگی کنونی جامعه چیز متفاوتی می باشد از لحاظ امانتداری مفاهیم مورد نظر حافظ و پیشامدهای اجتماعی غیر قابل تصور غیر قابل قبول خواهد بود به قول خود حافظ روندگان طریقت به نیم جو نخرند قبای اطلس انکس که بی هنر باشد و دایم الخمر بودن به اذعان فرهنگ اجتماعی هر زمانی بی هنری بوده ویا اینکه صد نکته غیر حسن به باید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب هنر شود لذا اگر قرار باشد که از زبان حافظ توصیه ای به مردم داشته باشیم بهتر است توصیه به هنرمدی و زیرکی و معرفت داشته باشیم که در انها حافظ هیچی استعاره ای نداشته است با درود فراوان بر جویندگان و پویندگان راستی
منوچهر تلارمی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح علیبن محمد:
باسلام وعرض ادب خدمت ادب دوستان و خادمان فر هنگ وادب فارسی به ویژه مسوولان بزرگوار و زحمتکش گنجور
این شعر دارای دو بخش بخش است بخش اول ان تابلو شعری بسیار زیبا که منوچهری بیست و چهار ساعت از شب وروز را با واژ ه ها نقاشی می کند از اغاز شب شروع می کند (شبی گیسو فرو هشته به دامن )بامدان . سر از البرز برزد قرص خورشید
چو خونآلوده دزدی سر ز مکمن
نیمه ی روزتا اغاز شبی دیگر(پدید امد هلال از جانب کوه
بسان زعفران الوده محجن)در واقع شاعر به جای تشبیب
از تابلو شعر استفاده کرده که خود بدعت است
ودربخش دوم به مدح ممدوح پرداخته است
Dana taha در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
لطفا معنی این بیت چیست ؟
همیرضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴:
عبارت «احوال دو چشم من بر هم ننهاده» (= احوال دو چشم بر هم ننهادهٔ من) در بیت پنجم از لحاظ دستوری و جابجایی اجزای عبارت در آن یادآور عبارت عجیب دیگری در اشعار سعدی است: «پسران وزیر ناقص عقل» (=پسران ناقص عقل وزیر)
علی دهقانی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
عزیزانم وزن این شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست که در سایت اشتباه نوشته شده و به جای فاعلاتن از فعلاتن استفاده شده است.
مجتبی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
در بیت هشتم به نظر می رسد بجای عبارت (در محبت)، عبارت (درد محبت) صحیح باشد، لطفاً بررسی
و اگر این نظر درست است، تصحیح شود.
سجاد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:
لطفا از دو بیت اول یه تفسیر کوتا بنویسید
کمال داودوند در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶: