محمد مصطفایی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:
کو بانگ جرس ها و چه شد ناله کوس
۷ در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:
گر ایدونک تازانه بازآورم
مگر سر ز کوشش به گاز آورم
اگر چنین شد تازانه را بازآورم مگر در این کار سرم را از دست بدهم
گر ایدونک تازانه بازآورم
مگر سر ز کوشش فراز آورم=مگر با این کار سرم را بلند کنم
گاز یعنی هر چیز برنده به شکل قیچی و دندان را نیز به همین دلیل گاز گویند به ویژه دندان نیش
سر به گاز دادن یعنی سر بین دو تیغه رفتن و بریده شدن آن و کنایه از مردن
nabavar در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:
شهروز جان
وگر سر ز گوشش به گاز آورم
به نظر می رسد می گوید : سر او را در حالی که از گوش با گاز انبر { کلبتین ، انبر } می گیرم می آورم
مثل اینکه موش مرده را با انبر می گیرند
زنده باشی
نستوه در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۲ - مثل:
البته دکتر حمیدی شیرازی مصرعهای سعدی و مصراعهای منتسب به فردوسی را جا به جا کرده است.
اگر من جای دکتر حمیدی شیرازی بودم، بدون جا به جا کردن مصرعهای سعدی و فردوسی، بیت زیر را می سرودم:
جامه را بر تن دَرَد گر ناخدا
هر کجا خواهد برد کشتی خدا
بد نیست رکن آخر مصرعها را برای تبدیل کردن دو رکن محذوف به دو رکن مقصور مختصر تغییر داد؛ یعنی به جای ناخدا، ناخدای آورد و به جای خدا، خدای.
بیتِ من هر چند کمی تا قسمتی به قول ظریفان و طنازان «لایَتَچَسبک» !!! است، ولی خودمونیم بد از آب در نیامده است!!!
نستوه در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۱۲ - مثل:
اگر افسانۀ خواب سعدی که فردوسی را در خواب دید که اگر من جای تو بودم، بیت تو را به این شکل می سرودم:
برد کشتی آن جا که خواهد خدا(ی)
وگر جامه بر تن درد ناخدا(ی)
درست بوده باشد که نیست، بیت منتسب به فردوسی زیباست. زیرا نه تنها کلماتِ بیت سعدی بدون هیچ تغییر در آن آمده اند و وزن هر دو بیت فعولن فعولن فعولن فعل است، کلمات فقط جا به جا شده اند.
اوّلین واژۀ مصرع نخست سعدی در تمام نسخه های خطّیِ مورد استفادۀ دکتر یوسفی در تصحیح بوستان سعدی، «قضا»ست نه خدا. ذوق ایرانیان خدا را به جای قضا ترجیح داده است.
ناگفته نماند که دکتر مهدی حمیدی شیرازی بیت سعدی را با تغییراتی اندک و با تغییر دادن رکن های فعولن به فاعلاتن و فعل به فاعلن (تبدیل بحر متقارب به بحر رمل) به شکل زیر درآورده است:
ناخدا گر جامه را بر تن درد
هر کجا خواهد خدا، کشتی برد
شهروز کبیری در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:
بیت:
گر ایدونک تازانه بازآورم
وگر سر ز گوشش بگاز آورم
واژه ی «گوشش» نادرست است. در نسخه مسکو «کوشش» آمده است. لطفا تصحیح گردد.
این بیت در نسخه ترنر ماکان آمده:
گر ایدونکه تازانه باز آورم
و یا سر به کوشش به کاز آورم
(صفحه 612 نسخه ماکان - در سرفصل: باز رفتن بهرام برزمگاه، جستن تازیانه و کشته شدنش به دست تژاو)
این بیت در نسخه ژول مول آمده:
(صفحه 343 - سر فصل: بازگشتن بهرام بجستن تازیانه برزمگاه)
گرایدون که تازانه باز آورم
وگر سر بکوشش بکاز آورم
گویا «سر به گاز آمدن» اصطلاح بوده است. در داستان ضحاک آمده (ابیات زیر مطابق با نسخه موجود در گنجور است):
باید شما را کنون گفت راست
که آن بیبها اژدهافش کجاست
برو خوب رویان گشادند راز
مگر که اژدها را سرآید به گاز
همچنین در ابتدای پادشاهی بهرام اورمز آمده:
برو نیز بگذشت سال دراز
سر تاجور اندر آمد به گاز
در معنی «سر به گاز آمدن» ایا «سر به گاز اندر آمدن» بنده دانشی ندارم و از اساتید استدعا دارم چراغ دانش بر افروزند.
اما احتمالا مراد همان گازانبر باشد. دو معنی برای «گاز» آمده که در اینجا قابل تامل است:
1- گازانبر - آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون میکشند؛ ◻︎ تو که در بند حرصوآز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی1: 440).
2- گاز (از لغتنامه دهخدا)
گاز. (اِ) غار و مغاره ٔ کوه . (برهان ). || جایی و سوراخی را نیز گویند که در کوه یا در زمین بکنند تا وقت ضرورت آدمی یا گوسفند در آنجا رود. (برهان ).
ماکان در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:
با درود ، در مورد بیت سوم و همچنین دیدگاه دوستان در مورد گذاشتن ویرگول بعد از واژه ی "صید" باید عرض کنم که با در نظر گرفتن وزن شعر و همچنین تعداد هجا ها ،نباید بعد از واژه ی صید ویرگول گذاشته شود ! در واقع وحشی به دلدار میگوید : من صید تو بودم و فراری دادن من از ابتدا غلط بود
برگ بی برگی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:
عقل بند رهروان است ای پسر / بند بشکن ره عیانست ای پسر
عقل بند و دل فریب و جان حجاب / راه از این هر سه نهانست ای پسر
چون ز عقل و جان و دل برخواستی / این یقین هم در گمان است ای پسر
به هر حال با شما دوست گرامی در اینکه بسیاری در تشخیص سره از تاسره دچار اشتباه شده و بیراهه میروند هم عقیده هستم و برداشتم از این غزل زیبای مولانا ( البته که تنها غزل در این مبحث نیست )نیز همین بوده و به همین دلیل گستاخی کرده حاشیه گذاشتم .امید که به بزرگواری خود ببخشید. آموختن از بزرگان و مولانا شناسان معاصر چون استاد کریم زمانی و یا استاد پرویز شهبازی روشنگر راهی است که مولانا صدها قرن پیش از این به منظور نجات ما ترسیم نموده . بدرود
هیشکی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹:
بسم الله
دریغ از چار سطر حاشیه در شرح اسرار. چشم بامید کشف رموز به حاشیه نگاه میکنه نه تصحیحات ملالغتیون و افاضات ملالغتیات! پاک کنید این نوشته ها رو.
بهرام در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
جناب بهاءالدین خرمشاهی هم گفتهاند که این شعر از خیام نیست.
آرش در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - شعرو نظم:
این شعر را بهار در جواب قسمتی از قصیده انوری شاعر قرن ششم هجری سروده است .شعر دانی چیست ؟دوری از روی تو حیض الرجال /قابلش گو خواه کیوان باش و خواهی مشتری ...
مطلع این قصیده این است . ای برادر بشنوی رمزی ز شعر و شاعری / تا زما ، مشتی گدا ، کس را به مردم نشمری
نادر.. در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۹:
آوه خنک آن دل را کو لازم آن جان شد..
محمدرضا جباری هرسینی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان اویس:
در این سرودهٔ پرفخامت سلمان، چند غلط مطیعی وجود دارد؛ لطفاً اصلاح کنید:
1) «چون» در مصراع دوم بیت دوم، به «چو» تغییر کند.
برگ بی برگی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:
درود بر شما آقا حمید رضای عزیز
.این بنده کمترین هم از آغاز منظور شما دوست گرامی را گرفتم و پاسخ مولانا به قشریونی که چنین درک سطحی از مذهب دارند در همین ابیات به روشنی داده شده و در طول تاریخ هم کم نبوده اند عالمان سطحی نگر و معتقدان به پوسته باور ها در تمامی ادیان که فجایع غیر قابل تصوری را رقم زدند از ابن ملجم ها با پیشانی های پینه بسته از زیادی سجده و عبادت، تا فتوای راهبی بودایی مبنی بر واجب القتل بودن مسلمانان روهینگیا در قرن بیست ویکم، و البته دو جنگ بزرگ جهانی در مهد تمدن قرن بیستمی توسط باورها و من های ذهنی و متوهم که البته در قرن بیست ویکم همچنان با توسعه سلاح های مخوف هسته ای تهدیدی بمراتب خوفناک تر برای بشریت رقم زده اند . و این عقل که شما فرمودید از دیدگاه مولانا عقل من ذهنی و متوهم میباشد که با وجود تجارب بسیار به هیچ وجه قادر به درس گرفتن از تاریخ نمی باشد عقل من ذهنی و متوهم که نژاد من را برتر، سرزمین من را زیباتر، مذهب و باور من را بهتر، علم و اندیشه من را قویتر از سایرین میداند و به همین دلیل مولانا معتقده باید این من ها ی متوهم را بدور ریخت و همه ما باید این تعصبات کور را که برخی به غلط باور میدانند قربانی کنیم تا بشر یت به سعادت و شادی و آرامش واقعی برسد و این تنها با پیروی از عقل اصلی که از جنس زندگی و هشیاری است امکان پذیره .
و اما دوست عزیز سخن گفتن بیش از این در باره مولانا و جهان بینی او از عهده عقل ناقص این حقیر بر نمیاد و برای بهره بردن از این دریای معنوی شما را به آثار بزرگانی چون استاد کریم زمانی ارجاع میدهم چرا که حضرتش فرموده
برگ بی برگی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:
نبوده اند عالمان سطحی نگر و معتقدان به پوسته باور ها در تمامی ادیان که فجایع غیر قابل تصوری را رقم زدند از ابن ملجم ها با پیشانی های پینه بسته از زیادی سجده و عبادت، تا فتوای راهبی بودایی مبنی بر واجب القتل بودن مسلمانان روهینگیا در قرن بیست ویکم، و البته دو جنگ بزرگ جهانی در مهد تمدن قرن بیستمی توسط باورها و من های ذهنی و متوهم که البته در قرن بیست ویکم همچنان با توسعه سلاح های مخوف هسته ای تهدیدی بمراتب خوفناک تر برای بشریت رقم زده اند . و این عقل که شما فرمودید از دیدگاه مولانا عقل من ذهنی و متوهم میباشد که با وجود تجارب بسیار به هیچ وجه قادر به درس گرفتن از تاریخ نمی باشد عقل من ذهنی و متوهم که نژاد من را برتر، سرزمین من را زیباتر، مذهب و باور من را بهتر، علم و اندیشه من را قویتر از سایرین میداند و به همین دلیل مولانا معتقده باید این من ها ی متوهم را بدور ریخت و همه ما باید این تعصبات کور را که برخی به غلط باور میدانند قربانی کنیم تا بشر یت به سعادت و شادی و آرامش واقعی برسد و این تنها با پیروی از عقل اصلی که از جنس زندگی و هشیاری است امکان پذیره .
و اما دوست عزیز سخن گفتن بیش از این در باره مولانا و جهان بینی او از عهده عقل ناقص این حقیر بر نمیاد و برای بهره بردن از این دریای معنوی شما را به آثار بزرگانی چون استاد کریم زمانی ارجاع میدهم .
م.م در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۶:
حدود 55 سال قبل که نسخه آنزمان از رباعیات خیام را داشتم، بنظرم این رباعی بصورت زیر نوشته شده بود.
بنظرم آهنگ ابیات رساتر می باشد.
شیخی به زنی فاحشه گفتا پستی
هرشب به کنار ناکسی بنشستی
گفت شیخا هرآنچه می فرمائی هستم
اما تو چنانکه می نمائی هستی
...
حامد در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۳۰ - حکایت:
ستور لگدزن گران بار به
سرهم نوشتن گرانبار هم ابهام معنایی دارد و هم در هجا مشکل ایجاد میکند
فرشاد عربی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
از یک نکته غفلت نورزیم لازم نیست کارگاه کوزه گری برویم. بلکه ما در کارگاه کوزی گری قرار داریم. اینکه خیام بزرگ گفته است دوش در کارگه کوزه گری رفته است مراد اندیشیدن او به بودن در کارگاه هستی است. هر کسی که به حضور و هوشیاری اندیشه برسد همان لحظه به کارگه کوزه گری پا نهاده است. کارگاهی که در ان خودش (کوزه) را میبیند. اما کوزه گر و کوزش فروش را نه.
اصلا زیبایی کارگاه هستی هم به همین است که تو باشی و دنبال یک مطلوب بگردی. اگر مطلوب نباشد درد نیست. درد هم که همان طلب است و طلب همانا اولین شهر عشق. در این صورت به کارگاه کوزه گری رفتن یعنی دردآگاهی ما از هستی و افرینش کائنات.
این درد بهترین درمان است.
پس گوارای اهل دل و درد باد!
باده خاک آلوده تان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
فرشاد عربی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
از یک نکته غفلت نورزیم لازم نیست کارگاه کوزه گری برویم. ما در کارگاه ک.زی گری قرار رادیم. اینکه خیام بزرگ گفته است دوش در کارگه کوزه گری رفته است مراد اندیشیدن او به بودن در کارگاه هستی است. هر کسی که به حضور و هوشیاری اندیشه برسد همان لحظه به کارگه کوزه گری پا نهاده است. کارگاهی که در ان خودش (کوزه) را میبیند. اما کوزه گر و کوزش فروش را نه.
اصلا زیبایی کارگاه هستی هم به همین است که تو باشی و دنبال یک مطلوب بگردی. اگر مطلوب نباشد درد نیست. درد هم که همان طلب است و طلب همانا اولین شعر عشق. یعنی به کارگاه کوزه گری رفتن یعنی دردآگاهی ما از هستی و افرینش کائنات.
این درد بهترین درمان است.
پس گوارای اهل دل و درد باد!
باده خاک آلوده تان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
مرتضی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم: