مهرنوش در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲ - مصایب مصنف و مناجات:
(مناجات محمد محمد معتمدی با نام مرهم )
برگ بی برگی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
همایون عزیز و گرامی
این بنده کمترین حقیقتا متوجه نشدم کدام بیت یا مصرع آن نگاهی قشری و کور به رابطه بین انسان و خداوند داره و جنابعالی که در درک صحیحتون از جهان بینی مولانا شکی نیست با چه ادله ای این غزل را به دوران قبل از تحول مولا نسبت میدهید ، آیا به نظر شما انسانی که بارها در دام این عروس هزار داماد دنیای مادی گرفتار آمده و پس از کشمکش های فراوان سرانجام قیامتش فرا رسیده ، به اصل خدایی خویشتن پی برده و کشتی نجات وی از گرداب ها رها شده ، به سرانجام مقصود و حضور میرسد و فقط از زندگی و هشیاری ،خود زندگی و اصل خدایی خود را طلب میکنه و بهشت موعود بدون حضرت دوست را جهنمی بیش نمیدونه بالاترین مرتبه عرفانی نیست که مولانا در بیشتر آثار خود به اون اشاره کرده است؟
اگر به ابیات انتهایی غزل که معمولاً نتیجه گیری های فلسفی و منطقی خود را داره دقت کنیم تشابهی قوی با بسیاری از غزلهای مولانا داره ؛
در این جهان هر انسانی یاری را برای خود اختیار کرده ، یکی دردها ، منیتها و " این باغ من آن خان من این آن من آن آن من "را مرکز خود قرار داده و با اونها هم هویت شده و دیگری با سعی و کوشش از این توهمات ذهنی خود را رهانیده و زندگی و نور را مرکز خود قرارمیده و هدف غایی را وصل به جانان و معشوق خود میدونه .
و حال که اینچنین است آیا بهتر نیست که خود ( اون من ذهنی و متوهم )را در خود قربانی کنیم در راستای نه گفتن به همگی اله هایی که در زندگی مرکز و اصل خود قرار داده آیم و با اونها یکی شدیم .( البته گاهی ممکنه لا اله الا اللهی هم به زبان بیاریم ولی حقیقت اینه که با االه های دنیوی دیگه هم ذات شده آیم ).
همون طور که روزی شخصی در راهی همسفر بایزید بود و از وی سوال کرد که شغلش چیه و اون شخص پاسخ داد خربنده به معنی کسی که خر کرایه میده و البته در لفظ به معنی کسی که بنده خر میباشد و بایزید معنای دوم را مد نظر قرار داده و درحق اون بنده خدا دعا میکنه که خر یا من ذهنی و متوهمش بمیره تا شخص از دردهای ناشی از منیت ها رها و به اصل خدایی خود بازگردد و البته که صرفاً با دعا و دخیل بستن این اتفاق نخواهد افتاد و مولانا بارها در آثار خود مثال قانون مزرعه را یادآوری کرده است که تا سعی تمرین و ممارست در کار نباشه این تحول اتفاق نخواهد افتاد .
با پوزش از اساتید و ادب دوستان گرامی زیرا که فرموده :
گر بگوید زان بلغزد پای تو
ور نگوید هیچ از آن ای وای من
مهدی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - شکایت پیرزن:
سنگینی خراج، بما عرضه تنگ کرد/ عرصه درست است
بیگانه در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
ای بابا چرا هر کی اومده نظر گذاشته هی گفته چاووشی چاووشی؟ این جا شعر وحشی بافقی درج شده و باید در مورد شعر اگر نظری داریم بذاریم. صفحه ی چاوشی که نیست. شورشو درمیارید در هر زمینه ای.
شعری بسیار زیباست.
۷ در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:
همچون سعدی عاشقی کن و بس تا راحت شوی و ٱسایش بینی،حاکم و یکه تاز میدان است آنکه در نهان دلبری دارد.
علی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » خیالانگیز:
بدون شک آواز فوق العاده ی گلپایگانی در سه گاه، این غزل زیبا را جاودانه تر کرده است.
محمدجواد در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:
سلام.میشه بیت آخر رو تفسیر کنید.
کمال داودوند در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:
در این جا در مصرع اول رباب به معنی سازوچنگ معنی میدهد
جمع این رباعی از 6054
nabavar در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
ملول
دیدم به عمر جبُه ی مردانت آرزوست
نک، تک سوار عرصه میدانت آرزوست
از دیو و دد ملولی و در شهر دام ها
رندانه با چراغ ِ دل انسانت آرزوست
در لا بلای جنگل ویرانه ی وحوش
مهر گیاه و سنبل و ریحانت آرزوست
در بحر پر ز موج و خروشان سر به مهر
مرجان و لعل و درّ درخشانت آرزوست
گفتیم ” یافت می نشود جسته ایم ما “
آنرا که” یافت می نشود“ آنت آرزوست
گر تو درین دیار سراسر مخوف و تار
دسته گلی ز باغ و گلستانت آرزوست
سر می نهیم بر قدمت دست ما بگیر
مانند گوی در خم چوگانت آرزوست
ما را به یک اشاره ازین ورطه وارهان
ما بنده ایم نامه ی فرمانت آرزوست
از دیو و دد گریخته با درد بی کسی
چشمی به ره نشسته و درمانت آرزوست
زین خلق بی نصیب ” نیا “ روی بر مکن
از بی رمق چه نعره ی مستانت آرزوست؟
رضا در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
این غزل عاشقانه خطاب به معشوقی زمینیست وبرداشت عرفانی،باعث ازبین رفتن ظرافتهای شعری می گردد و جایگاهی ندارد. متاسّفانه شاهدهستیم که بعضی ازعرفان زدگان عزیز، همچنان براین نکته پای اصرارمی فشارند وازتمام غزلیّات حافظ برداشت های بنظرخودشان عرفانی می کنند! این واژه ها وعباراتی که دراین غزل بکارگرفته شده، درصورتی جالب و حس انگیزهستند که به معشوقی زمینی گفته شودنه خداوند.
شاعرخوش ذوق وصاحب نبوغی مثل حافظ، به خداوند نمی گوید روی ماهت ازخوب هم خوب تراست!! دراینصورت کلام کلامی شاعرانه نخواهدبود و لطفِ این سخن وقتی برجسته وحس انگیزمی شود که خطاب به یک دوستی زمینی مثل شاه شجاع یا شیخ ابواسحق ویا.....بوده باشد. دراینصورت است که ظرافتهای شعری پدیدارمی گردد وآدمی حظًی روحانی می بردوبااحساسات وعواطف حافظ،همذات پنداری می کند.
درحقیقیت محبوبیت حافظ به این نیست که همه ی غزلیّاتش عارفانه هست! اتّفاقاً محبوبیت اوبیشترمتاثّرازاین نکته هست که حافظ مثل هیچکدام ازعرفا نیست ویک ساختارشکنِ منحصربفردِ بی همتاست.
اوعلاوه برمتفاوت بودن ازعارفان،به قدری مهارت ونبوغ دارد که به راحتی می تواند با دوستان ِ گرمابه وگلستان خویش، بافرهنگ وادبیّات عارفانه سخن بگوید. اودرهمه ی عرصه ها ساختارشکنی بی ماننداست. هم اوست که بابی باکی ادبیّات عرفانی را ازانحصار چندنفر معدود خارج ساخت وبه میان مردم عوام آورد.
حافظ به مددِ نبوغ وشهامتی که درساختارشکنی دارد قدرت آن رادارد که درفراق ِرفیق وهمدم وهم پیاله ی خویش ناله ی عاشقانه ای غیرمعمول سردهد وباخودزمزمه کندکه: شربتی ازلبِ لعلش نچشیدیم وبرفت! غیرمعمول ازآن رو که چنین که دیگران، مضمون های اینچنینی را خطاب به جنس مخالف می گویند! امّا حافظِ ساختارشکن می داند چگونه ازعهده ی این کاربرآید.
ازکارهای غیرمعمول والبته اندیشه زا وحظّ انگیزحافظ این است که مفاهیم عرفانی رادرتوصیف محبوب زمینی بکارمی گیرد ویابرعکس، محبوبِ آسمانی راباواژه های زمینی توصیف می کند تافاصله ی عوام باعارفان وفاصله ی خلق باخدارا را ازمیان بردارد وچه توفیق عظیم وشگفت انگیزی که دراین هدف بدست آورده است.!
اوگاه همانند یک دوست صمیمی درروبروی خدا می نشیند وبااوبه زبانی گلایه آمیز سخن می گوید!
این چه استغناست یارب وین چه حکمت قادراست؟
کاین همه آهِ نهان است ومجال آه نیست!
حافظ ازاین ساختارشکنی، طریق رندی رابنانهاد معنای واژه های بسیاری رادستخوش تغییر ودگرگونی نمود وبدانها ژرفا وعُمق بخشید.
برگردیدم به غزل:
جمال: خوبی صورت وزیبایی سیرت، حُسن وجذابیّت
درمصرع اوّل زیبائیِ سیرت ودرمصرع دوّم زیبایی ِصورت محبوب موردتوجّه ومدّ نظرشاعرقرارگرفته وبه توصیف درآمده است.
"باد" دربعضی بیتها دعایی هست یعنی آرزومی کنم چنین رقم بخورد،الهی که چنین شود. باد دراین بیت به معنی اینچنین هست می باشد ودعایی نیست چراکه معشوق، سیرت وصورت زیبایی دارد که مثل آفتاب می درخشد.
معنی بیت: ای محبوب، زیبائی های سیرت توهمچون آفتابیست که درکانون توجّهاتِ همگان قراردارد. توباآن سیرتِ زیبایت همچون آفتاب، کریمانه می درخشی وبه چشمان همه روشنایی می بخشی. آفتاب به آبادی وویرانه یکسان وبی قیدوشرط می تابد ونمی تواند به کسی نتابد! تونیزازهرنظرشبیهِ آفتابی. روی خوب ونازنین تو ازهرچه که بدان خوب گفته شود خوبتراست. غایتِ خوبیست.
درآن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جزاین قدَرکه رقیبان تندخو داری
هُمای زلفِ شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
همای: مرغ هما مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ی او روند. داستانهای زیادی درمورد همای وجود دارد. دریکی ازاین داستانها گویند وقتی می خواستند پادشاه انتخاب کنند همای را درمیان مردم رها می کردند روی دوش هرکس که می نشست آن فردخوش اقبال به عنوان پادشاه انتخاب می شد اشاره به این داستان نیزهست.
هُمای زلف: حافظ خوش ذوق، جنبش وحرکات زلفِ محبوب را به همای تشبیه کرده که مبارک ومیمون است. حالا این هُمایی که حافظ اززلف دلبرآفریده شاهین شهپرنیزهست! گل بودبه سبزه نیز آراسته شد. شاهین پادشاه پرندگان است خودهما نیز مبارک ومقدّس است پس ازترکیب این دو پرنده ای بالاتر ازشاهین وهما خَلق شد وآن پرنده چیزی نیست جززلف دلکش محبوب.
باتوجًه به اینکه حافظ درهرغزلی که درمدح شاه شجاع سروده به زلف اونیز اشاره کرده است احتمالاً مخاطب این غزل نیزشاه شجاع بوده باشد.
معنی بیت: ای حبیب من، توشاه شاهانی، همه ی پادشاهان زیرفرمان توهستند. سایه ی شهپرهمای زلف تو برسرشاهان جهان افتاده است وهمه ی آنها تحت فرمان واراده ی توهستند.
نه به تنها حَیَوانات ونباتات وجماد
هرچه درعالم اَمراست به فرمان توباد
چنانکه گفته شد این تفریف وتوصیف های مبالغه آمیز زمانی خیال انگیز می نماید که به شخص والامقامی یا پادشاهی گفته شود: هرچه درعالم اَمراست به فرمان توباد! وگرنه اگرمخاطب اینگونه تعریف وتوصیف ها راخداوند درنظر بگیرم لطف سخن وظرافت مبالغه کاری ازبین می رود چراکه این یک امربدیهیست که هرچه درعالم هست به فرمان خداست بنابراین به نظم کشیدن این مطلب نه برای شاعر ونه برای خواننده وشنونده ی شعر هیچ لطفی نداشته وهیچ حسی برنخواهدانگیخت. شعرباید چیز جدیدی داشته باشد تا مخاطبین خودرا به وادی اندیشه بکشاند.
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت درهم وزیروزبرباد
"بسته شدن به زلف" یعنی اسیر وگرفتارشدن درحلقه های زلف، دراینجا به گونه بکارگرفته شده که کنایه ازدسترسی به یاروصال است.
حافظ درعاشقی هم رندانه عمل می کند دل خودرادرحلقه های یارگرفتارمی کند تا بدینوسیله به یارمتصل ودسترسی میسّرباشد. بنابراین درنظرگاه حافظ گرفتاری درزلف یار،یک خوش اقبالیست نه بدبختی.
دراینجا نیزباد به معنی "اینگونه هست" می باشد. بعضی ها بی انصافی کرده "باد" را به معنی " آرزومندم اینگونه باد" گرفته اند که در اینصورت معنی بیت، طعم ِ نفرین به خود می گیرد! بدینصورت که حافظ آرزوی بد برای کسی که عاشق نیست می کند! درحالی که درعشق نفرین روانیست آن هم برای کسی که دلش نمی خواهدعاشق باشد!حافظ با آن دل نازنینی که دارد امکان نداردبرای کسی نفرین وآرزوی بد کند. بالاترین خشم او برای مدّعیان ودلمردگان: "شمارابخیرومارابسلامت" یا باتونداریم سخن هست نه نفرینی اینچنینی!. بنابراین باد دراین بیت نیزبه معنی " درواقع اینگونه هست" می باشد.
"زیر وزبر" دردومعنا بکاررفته است: چون برای بیان صفت دوموضوع متفاوت بکاررفته است. اولی برای زلف به معنای درهم وبرهم وپریشانی، دومی برای کسی که به دام زلف گرفتارنشده اسابه معنای، زیرو روشدن و درهم فروشکستن،بی قراری وخرابی.
معنی بیت: هرکسی که به دام تو اسیری نکشیده وبه تودسترسی هرچند دردام زلفت نداشته باشد روشن است که ازاین حسرت وناکامی که دستش اززلف توکوتاه است، به مانند زلفِ پُرچین وشکن تو، درهم شکسته ای بیقرار وخراب است.
بخت حافظ گرازاین گونه مَددخواهدکرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهدبود.
دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه درخون جگرباد
مفهوم بیت پیشین درمضمونی دیگرآمده است.
معنی بیت: هردلی که ازعشق تومحروم مانده باشد ونتوانسته باشد عاشق روی ماهت گردد، ازنعمت بزرگی بی نصیب افتاده است.همینکه دستش ازاین درگاه کوتاه است دلش پُرازدرد واندوه وخون است،بیچاره وبدبخت وناکام هست.
خیره آن دیده که آبش نَبَرد گریه ی عشق
تیره آن دل که دراو شمع محبّت نبود
بُتا چون غمزهات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد
بُتا : ای بت من، ای محبوب وای دلبر
بعضی بِتا می خوانند به معنی ِ بگذار ، بِهل.
غمزه: حرکات دلسِتانانه ی چشم وابروورفتاردلبرانه
ناوک: تیر.
معنی بیت: ای بُت من ، ای دلبرمن زمانی که ازغمزه های دلبرانه ات تیرپرتاب می شود دل مجروح من بااشتیاق، خودرا مقابل تیر غمزه های توقرارمی دهد تا زخمی دیگر بردارد. سعادت می خواهد که دل کسی درمعرض تیرنگاه وعشوه ی توبوده باشد.
دل که ازناوک مژگان تودرخون می گشت
بازمشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود.
چو لَعل شکّرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد
لعل: کنایه ازلب سرخ وآبدار
لعل شکّرین: لب نوشین، ضمن آنکه اگرحدسمان درست بوده ومخاطب شاه شجاع بوده باشد اشاره به سخنان شیرین واشعاراونیزهست.
مذاق : کام،ذائقه
معنی بیت: هرگاه که ازآن لبهای سرخ ونوشین بوسه ای به من می بخشی، کام من شیرین وگوارا می گردد.
گفتم زلَعل نوش لبان پیر راچه سود؟
گفتابه بوسه شکرین اَش جوان کنند.
مراازتوست هردَم تازه عشقی
توراهر ساعتی حُسنی دگرباد
حُسن: جمال، زیبایی ونیکویی ظاهری وباطنی
معنی بیت: ای محبوب ،زیبائی های توهرلحظه درحال فزونیست وباهرجلوه ای ازمحاسن تو،من عشق تازه ای پیدا می کنم ومشتاق ترمی شود.
حُسن توهمیشه درفزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
دراینجا "باد" را هم به معنای اینگونه هست می توان درنظرگرفت هم به معنای ای کاش اینگونه رقم بخورد.
معنی بیت: حافظ ازصمیم دل وجان مشتاق دیدن رخسارتوست آرزومندم که ازسرلطف وعنایت، حال مشتاقانت را دریابی وبدانی که چگونه تورا دوست دارم!
اندرسرما خیال عشقت
هرروزکه باد درفزون باد
سیاوش در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱ - سر آغاز:
ای دمت گرم، سعدی میخوام بیام پیشت باهات حرف بزنم
سبحان الله الذی خلقنا من تراب، من الارض
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۴:
خرابات راه بی چونی است که به سوی گذشته میرود راه آفتاب و راه حقیقت و راه پیر و راه خدا و راه پاکی و صفا و یگانگی همه به آن سوی است
در مقابل راه شگردها و اندازه گیریها (فنّ و تکنولوژی) و فریبها و عقلها و سیاستها و کالاها و سودها و زورها و حکومتها و پیچیدگیها که همه به سوی آینده است
راه گذشته راه راستی است و راه آینده راه دروغ، آیا یکی خوب است و دیگری بد؟ خیر اینگونه نیست بلکه هر دو راه هستند و راه تنها راه است و خوب و بد ندارد همان گونه که خدا خوب و بد ندارد و خوب و بد تنها یک مقوله عقلی است و به هستی و وجود مربوط نمی شود
آنها که راه گذشته را میروند باید آن راه را بشناسند و آنها که به سوی آینده میروند باید آن راه را بلد باشند هر چند هر کسی تا اندازه خیلی محدودی به هر دو آشناست تا بتواند به زندگی معمول خود به پردازد
آیا این دو راه جدا از یک دیگرند؟ خیر این گونه نیست این دو با هم در کنار هم و منطبق بر یک دیگر اند مثل نور و تاریکی مثل شب و روز مثل خواب و بیداری و مثل روشنی و سایه
تنها انسان است که این انتخاب را به خود میدهد و این آزادی را تجربه میکند که عشق به ورزد به راهی که بر میگزیند تا آبادی خود را آنجا بسازد و بر پا کند
ما راه آینده را میرویم زیرا همه به آن سوی میروند و ما را هم با خود میبرند که راهی کم خطر است در مقابل آن دیگری که بسیار دشوار است زیرا راه خرابیها است و بسیاری با تو میستیزند اگر بخواهی آنها را که خراب کرده شده است باز سازی کنی که آنگاه راه آینده را هم تغییر میدهی
ولی بزرگان و عاشقان دیگر که آن راه دیگر را میدانند با شعر خود ما را هم بی نصیب نمی گذرند
امروز بطور علمی هم ثابت شده است که این دو راه بی پایان و نا شناخته اند و ما فیزیکی برای آن نمی شناسیم، یکی سیاه چالهها اند که زمان آینده مطلق است و یکی بیگ بنگها و پیدایشها و کهکشانها و خورشیدها که از گذشته حکایت میکند ما تنها این میانه را میشناسیم آن هم به کمک سه فیزیک کاملا جدا گانه کلاسیک یا نیوتونی و نسبیت یا انیشتنی و کوآنتومی
بیگانه در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:
به حق آن که در این دل به جز ولای تو نیست...
حمید رضا۴ در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:
جناب قنبریان گرامی،
از اینکه من را لایق گفتگویی با خود دانستید سپاسگزارم.
شاد باشید
بیگانه در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
وای خدای من... این شعر دیوانه ام می کند...
نادر.. در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما..
نادر.. در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
بیا که دوش "به مستی" سروش عالم غیب نوید داد...
nabavar در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم:
مرتضی جان
با پوزش دو اشتباه نوشتاری در حاشیه ی شما دیدم که گاهی در عجله پیش می آید .
{ او دیده چشم از جهان بگشود}
که درست تر آنست که بنویسیم: او چشم به جهان گشود.
زنده باشی
nabavar در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴:
گفته آید از زبان دیگران:
همه خواند بر ما یکایک دبیر
سخنهای بایسته و دلپذیر
بما بر ز دین کهن ننگ نیست
به گیتی به از دین هوشنگ نیست
همه داد و نیکی و شرمست و مهر
نگه کردن اندر شمار سپهر
به هستی یزدان نیوشان ترم
همیشه سوی داد کوشان ترم
تاندر در ۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - دیروز و امروز: