گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

جناب مدرس،
همان " آنجا دوهزار نیزه بالا، خون است "،درست است
می فرماید به بلندی دو هزار نیزه ، به ارتفاع دو هزار
و نیزه راازبرای سنجش بلندا به کار می بردند.

 

کورش در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:

این رباعی در برنامه یک شاخه گل شماره 488 بوسیله خانم روشنک دکلمه شده.
مصرع آخر بدینصورت خوانده شده است:
تشریف وصال یار می‌باید و نیست

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

در مصرع اول
نیزه بالا خونست بی معنی و اشتباه است
باید نیزه پالا خونست باشد ( یعنی خون پالاست)

 

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
جنگ ونفاق و رقابت و نقض عهد بین فرزندان امیرمبارز‌الدین امری عادی به شمار می‌رفت. شاه محمود، برادر شاه شجاع از طرف سلطان اویس بر علیه برادرش تحریک می‌شد و در سال 765 به قصد تسخیر شیراز لشکریانی فراهم ساخت. شاه‌شجاع برای مقابله با برادر از شیراز خارج ولی به سبب خیانت سران لشکر و قهر سلطان احمد برادرش کاری از پیش نبرده به شیراز مراجعت وبالاخره دراثر مذاکره فیمابین شاه‌شجاع به قصد ابرقو از شیراز خارج شد و شاه محمود وارد شیراز و به حکومت نشست. این غزل را حافظ در این زمان که شاه شجاع بالاجبار از شیراز به ابرقو عزیمت کرد سروده و در بیت نخست با عنوان ترک پری‌چهره به کنایه از او نام می‌برد چه نسب شاه شجاع از طرف مادر به ترکان قراختایی می‌رسید و نیز چهره‌ زیبایی داشت. با اندک دقت و تعمق دربارة مضامین ابیات این غزل می‌توان به درجه محبت و دوستی و یکرنگی و جوانمردی حافظ پی برد. وگرنه می‌توانست نان را به نرخ روز خورده و به حاکم فاتح نزدیک شود.
***

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

که به قرب کل گردد همه جزوها مقرب
یه سکته درش هست
به نظر میاد باید این طور باشه
صلوات بر تو آرم که فزوده باد قربت
که به قرب کل بگردد همه جزوها مقرب

 

معصومه در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۱:

خطاب به جناب آریا که نمیدونم با توسل به چه منبعی واژه ی منافق رو موافق معرفی کردن! مشکل اینه که فکر میکنیم شاعر اون کلمه ی خاص رو دقیقا با همون معنایی که مد نظر ما هست، میاره... تو این بیت : ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای / با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام . منظور شاعر از منافق ، شخصِ "دو رو" و "دوچهره" هست. که کاملا با بیت جور در میاد. ای کاش تا وقتی اطلاعاتمون تو ادبیات کامل نشده نظریه پردازی های مضحک نکنیم.

 

مهدی کاظمی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن:

جانی که جدا گردد جویای خدا گردد او بوالعجبی باشد او نادره ای باشد انکس که چنین باشد باروح قرین باشد در ساعت جان دادن اورا طربی باشد

 

مهدی کاظمی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن:

طوطی خوش طبع داستان ما به بازرگان یکی دو پند داد و سپس سلامی بر او داد و گفت میان من و تو جدایی و دوریی است خواجه هم در جواب گفت در پناه حق باشی و بمن راه و رسم تازه ای اموختی ...خواجه با خودش گفت این درسی است که من باید بیاموزم و این راه رهایی از قفس امیال و خواهشهای زندگی است مگر جان من از این طوطی کمتره؟ جانی که جویای ازادی از اسارت نفس انسانییه بسیار خجسته و مبارکه ....

 

مهدی کاظمی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:

بازرگان بعد ازسر دادن ناله و شیون طوطی مرده رو از قفس بیرون آورد و طوطی (به تیزی آفتاب شرق و تاختن ترکی بر اسب )بسرعت پرید و برشاخه درختی نشست
بعد از آنش از قفس بیرون فکند
طوطیک پرید تا شاخ بلند
طوطی مرده چنان پرواز کرد
کآفتاب شرق ترکی‌تاز کرد
خواجه حیران و سرگشته وقتی این حقیقت رو فهمید رو به شاخه کرد و گفت ای عندلیب ازین احوال ماروهم باخبر کن که مگر اون طوطی هندوستان چی بهت گفت که این مکر ساختی و مارا سوختی
خواجه حیران گشت اندر کار مرغ
بی‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب
از بیان حال خودمان ده نصیب
او چه کرد آنجا که تو آموختی
ساختی مکری و ما را سوختی
طوطی به بازرگان میگه که اون طوطی توی هندوستان با عمل و کردارش بمن پند داد و گفت لذت آواز خوندن و دوستی(وداد) رو رها کن چونکه نغمه سرایی تو باعث زندانی شدنته و خودش رو بمردن زد تا این پیام رو بمن برسونه یعنی ایکه باعث شادی و طرب خاص و عام شدی مثل من مرده شو تا از قفس خلاص یابی ...مولانا درینجا پند دادن باعمل رو بشکل زیبایی بیان میکنه که میشه بدون کلام و حرف مهمترین پندهارو داد

گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رها کن لطف آواز و وداد
زانک آوازت ترا در بند کرد
خویشتن مرده پی این پند کرد
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص

باید که گوهری ارزشمند باشی ولی دور از گزند خلق .. اگه دانه باشی پرندگان برچینندت و گر غنچه باشی کودکان برکنند..دانه رو پنهان کن و دام باش تا کسیکه برای شکارت میاد خودش شکار بشه و غنچه رو پنهان کن و گیاهی باش که روییده بر بام ...هرکسی که حسن و خوبی خود را در معرض مزایده و حراج قرار بده صد ها گزند و اتفاق بد بسویش روانه میشه ..
دانه باشی مرغکانت بر چنند
غنچه باشی کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن بکلی دام شو
غنچه پنهان کن گیاه بام شو
هر که داد او حسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد
جشمها و خشمها و رشکها
بر سرش ریزد چو آب از مشکها
دشمنان او را ازین رشک و حسد از بین میبرند و دوستان هم برای شراکت درین حسن و خوبی وقتش رو تلف میکنن و بندی بر پای او مینهند و در دامش میکنند ..کسیکه غافل بوده از کاشتن و زرع معنییه فصل بهار که موسم بهره مندیه رو نمیفهمه و ارزش زمان رو درک نمیکنه ...یعنی اگر دنبال شهرت بری از افت دشمنان و دوستان در امان نمیمونی و از مابقی ابعاد زندگی غافل میمونی و برای دیگران زندگی میکنی ...مولانا درینجا از راهکاری حرف میزنه برای گریختن از گزند روزگار ...میفرماید در لطف و پناه حضرت حق باید گریخت چونکه او هزاران لطف بر ما و روح ما روا داشته .. تا پناهی یابی اونم چه پناهی که اب و اتش و بخت ارتشی در خدمت تو میشه ...
دشمنان او را ز غیرت می‌درند
دوستان هم روزگارش می‌برند
آنک غافل بود از کشت و بهار
او چه داند قیمت این روزگار
در پناه لطف حق باید گریخت
کو هزاران لطف بر ارواح ریخت
تا پناهی یابی آنگه چون پناه
آب و آتش مر ترا گردد سپاه
برای مثال مگه نه اینکه دریا یار حضرت موسی و نوح نشد و با دشمنانشان با کینه و عداوت رفتار نکرد یامگه اتش برای حضرت ابراهیم مامن نشد و از دل نمرود با این کار دود و آه بیرون نیاورد و یا مگه کوه حضرت یحیی را بسوی خود فرا نخواند و دشمنانی که قصد اورا کرده بودن با سنگ زخمی نکرد و نراند و گفت ای یحیی در من گریز تا مانند شمشیری در دست تو باشم
تا پناهی یابی آنگه چون پناه
آب و آتش مر ترا گردد سپاه
نوح و موسی را نه دریا یار شد
نه بر اعداشان بکین قهار شد
آتش ابراهیم را نه قلعه بود
تا برآورد از دل نمرود دود
کوه یحیی را نه سوی خویش خواند
قاصدانش را به زخم سنگ راند
گفت ای یحیی بیا در من گریز
تا پناهت باشم از شمشیر تیز

 

مرتضا در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت:

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
الکساندر پوشکین، شاعر نامدار روسی در منظومۀ «فوارۀ باغچه سرای» از این شعر اقتباس کرده استː
«بسیاری چون من فواره را دیده‌اند اما برخی از آنان در عالم وجود نیستند و و دیگران نیز در بلاد دور سیاحت می‌کنند.»

 

وحید در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸ - جرس کاروان:

درود
پس از بیت اول یک بیت جا افتاده:
دور از کنار مادر و یاران مهربان
زال زمانه کشت به نامهربانیم...

 

ندا در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹:

چه غزلی. مرحبا. تو را گزید دل من، مرا گزید غم تو

 

یحیی در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷۷:

سلام بر دوستان، آتوسا خانم، بر سبلت هر کجا ملولی است : بر، همان نفرین است بر حسرت و افسوس خوردن یعنی نفرین بر حسرت خوردن هر هر کسی که غمگین باشد همچنان که از بیت اول پیداست و حضرت مولانا بسیار ضد غم و افسوس است

 

بیژن در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

میفرماید:"دلا...""

 

رضا در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

دوستان به طور قطع میگن که این غزل اینجوره و جور دیگه ای نمیشه خونده بشه در حالیکه زیبایی غزل های حافظ به همینه که معانی مختلفی میشه ازش برداشت کرد. اگه بخونیم «بدین وصله اش دراز کنید» بین زلف و گره و شب(در اینجا معنی موی مشکی یار رو پیدا میکنه) و وصله و دراز(بازهم در اینجا منظور، موی یار خواهد شد)، مراعات نظیر داره و بسیار زیباست. اگه هم بدین قصه اش بخونیم بازهم زیبایی خودشو داره.

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۸:

4896

 

محسن حاجی‌پور در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:

نخست موعظه پیر طریقت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید

 

نارگل در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

با سلام و خسته نباشید :
در بیت ششم از نسخه استاد قزوینی (خدایا ) صحیح است .
با تشکر
موقق باشید

 

مسعود در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:

ایضا این مصراع
کسی که بهر جفای تو خو کرد به ستم
بدین صورت آمده
کسی که بهر جفای تو کرد خو به ستم
که وزن شعری‌اش بهتر می‌نمایاند.

 

مسعود در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:

با سلام و ادب
در نسخه هندوستان دیدم که نوشته:
هزار گنج گهر صرف توتیا کرده است

 

۱
۲۵۹۸
۲۵۹۹
۲۶۰۰
۲۶۰۱
۲۶۰۲
۵۰۲۶
sunny dark_mode