گنجور

 
سنایی

خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم

نفس کلی را بدل بر نقشِ شادِروان کنیم

دشنهٔ تحقیق برداریم ابراهیم وار

گوسفند نفس شهوانی بدو قربان کنیم

گر برآرد سر چو فرعون اندرین ره شهوتی

ما بر او از عقل، سدِّ موسیِ عمران کنیم

در دل ار خیل خیال از سِحر، دستان آورد

از درخت صدق، روی صد عصا ثعبان کنیم

بر بساط معرفت از روی باطن هر زمان

مُهرِ عِزِ لایزالی نقشِ جاویدان کنیم

عشق او در قلب ما چون هست سلطانی بزرگ

نقشِ نقدِ ضربِ ایمان، نام آن سلطان کنیم

پرده از روی صلاح و زهد و عفت بردریم

خانه را بر عقلِ رعنا یک زمان زندان کنیم

عاشق و معشوق و عشق این هر سه را در یک صفت

گه زلیخا گه نبی گه یوسف کنعان کنیم

روح باطن گر چو یوسف گم شدست از پیش ما

ما چو یعقوب از غمش دل خانهٔ احزان کنیم

نار عشق و باد عزم و خاک دانش، آب جِرم

عالَم علمِ سنایی زین چهار ارکان کنیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

گاه رزم آمد بیا تا عزم زی میدان کنیم

مرد عشق آمد بیا تا گرد او جولان کنیم

چنگ در فتراک این معشوق عاشق کش زنیم

پس لگام نیستی را بر سر فرسان کنیم

گر برآید خط توقعیش برین منشور ما

[...]

میبدی

تا کی از دون همتی ما منزل اندر جان کنیم

رخت بر بندیم از جان قصد آن جانان کنیم‌

شاهد الّا تخافوا از نقاب آمد برون

سر بر آری خرقه بازان تا که جان افشان کنیم‌

عطار

وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم

پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم

چون ز راه اندر رسد ما روی بر راهش نهیم

وانگهی بر خاک راهش دیده خون‌افشان کنیم

هرچه در صد سال گرد آورده باشیم این زمان

[...]

مولانا

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم

دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم

گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما

ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم

چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش

[...]

فیض کاشانی

ایخوش آنروزی که ما جان در ره جانان کنیم

ترک یک جان کرده خود را منبع صد جان کنیم

اختیار خود به پیش اختیار او نهیم

هرچه او میخواهد از ما از دل و جان آن کنیم

خدمت سلطان عشق حق شهنشاهی بود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه