گنجور

حاشیه‌ها

محمد در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰:

همان گنج درست بنظر می اید. کنج با فضا و گنج که همان جوانی و عمر ان " پسر". که ممکنه معشوق و یا پر شر و شور و یا حقه باز است که مانند گنج فانی است.

 

نستوه در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

نمیدانم چرا جناب آقای داریوش بیدل واژه ی ضبط را نه یک بار - که تصور شود بر اثر عجله یا بی دقتی اشتباه نوشته شده است - بلکه دو بار، آنهم با دو خطا به صورتِ ظبت نوشته اند! آن وقت به اعتراض آقای فرهود و قالبهای غزل و قصیده نظر کارشناسانه می دهند!

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
قابل توجّهِ عرفان زدگانی که دوست دارند ازاشعارحافظ بلا استثنا برداشت های عرفانی کنند،وقتی حافظ معشوق غایب ازنظر را به خدا می سپارد،بی هیچ تردیدی، معشوق زمینیست وبرداشت عرفانی،ناشی ازعدم آگاهی ازعرفان، خودخواهی وعدم آگاهی ازشانِ نزول غزل است واصراربراین کارپایمال کردن ظرافت ها ولطایفِ شعریست.
باتوجّه به حال وهوای شاعر وفحوای کلام وجنس واژه های بکارگرفته شده، بنظرمی رسداین غزل درامتداد ودرادامه ی غزل "ای هُدهُد صبا به سبا می فرستمت" سروده شده باشد. اگرگمانه زنی درموردِ مخاطبِ آن غزل (شیخ ابواسحق)درست بوده باشد قطعاً این غزل نیز درفراق شیخ ابواسحاق نوشته شده که ظاهراً درسفربوده است.
ابواسحاق فردی فاضل وادیب وبخشنده بودوخودنیزگهگاه شعرمی گفت لیکن بسیارخوشگذران وعیّاش بود وازهمین نقطه ضعف ضربه خورد وغافلگیرشد.
دربار شاه شیخ ابو اسحاق مجمع شعرا و فضلا بود . عبید زاکانی شاعر دربار او بود و عشّاقنامه را به نام این شاه سروده است . محمود آملی نفایس الفنون را به نام او نوشت . شمس فخری هم در دربار او بود . حافظ همواره از این دوران رفاه و آسایش شیراز با حسرت یاد کرده است.
اوبه حافظ ارادتی ویژه وخاص داشت. حافظ نیزمتقابلاً به او ارادت ومحبّتی صادقانه می ورزید وبخشی ازقلبِ عاشق پیشه ی خودرا به اواختصاص داده بود. امّا به جرات می توان گفت که بهترین نقطه ی قلبِ حافظ به شاه شجاع ِ خوش سیمای خوش سیرت تعلّق داشت. چراکه حافظ عاشقانه ترین وعاطفی ترین غزلهای پُرسوزوگداز خودرا که عاری ازتعارفِ شاعرانه می باشند به این شاه دلیر وخوش قدوقامت تقدیم کرده است.
معنی بیت: ای محبوب من، ای که به ظاهرازنظرغایب هستی امّا درقلب من همیشه حاضری، به خداوند می سپارمت تا ازبلایای روزگار محفوظ بمانی. گرچه با دلبری های خود جانم رابه آتش عشق سوزانده ای لیکن ازصمیم دل دوستدار توهستم.
ای غایب از نظرکه شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
تا دامنِ کفن نکشم زیر پای خاک
باورمکن که دست زدامن بدارمت
معنی بیت: تا زمانی که عمرم به پایان نرسیده وکفن پوش به زیرخاک آرام نگرفته ام باورمکن که ازدوست داشتن تو دست بکشم.
ندارم دستت ازدامن بجزدرخاک وآن دم هم
که برخاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
معنی بیت: محراب حقیقی من انحنای ابروان توست. آن راازمن مضایقه مکن دراختیارمن بگذارتاسحرگاهی در محرابِ ابروی تو دست دعا ونیایش برآرم وسپس درگردنت آویزم.
بجزابروی تومحراب دل حافظ نیست
طاعتِ غیرتو درمذهب مانتوان کرد
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
هاروت: هاروت فرشته ی گناهکار است که پس ازموردغضب قرارگرفتن، در زمین (در چاه بابل) فرورفته و زندانی شد. چنین گویند که درقدیم کسانی که قصدداشتند مشکلات خودرا ازطریق جادو مرتفع نمایند به سر این چاه می‌رفته و از اومددمی جستند تا حاجاتشان را باتوسّل به سحر وجادو برآورده سازند. حافظ ضمن اشاره به این باور عامیانه، آن رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی خَلق کرده است. پیشتر که سخن ازتعارفات شاعرانه شد این بیت مصداق حقیقی تعارف شاعرانه هست یعنی غلوّ واغراق است. هم مخاطب سخن هم صاحب سخن هردو می دانند که حقیقت ندارد وکلامی ازجنس تعارف است.
معنی بیت: اگردربدست آوردن توتوفیقی حاصل نشود،به هرکاری دست خواهم زد، اگرلازم باشد به سوی هاروت بابلی هم خواهم رفت تا باتوسّل به سحر وجادو تورابه دست آورم من ازپای نخواهم نشست.
دست ازطلب ندارم تاکام من برآید
یا تن رسد به جانان یاجان زتن برآید
خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب
بیمار بازپرس که در انتظارمت
پیش میرمت: پیش توبمیرم
معنی بیت: ای محبوب وای طبیبِ بی وفا آرزو دارم که هنگام مرگ تودرکنارم باشی مشتاقانه درانتظارتوهستم لطفی کن بازآی وازاحوالات بیمارخودپُرس و جویی کن وآرزویم رابرآورده ساز
پیش بالای تومیرم چه به صلح وچه به جنگ
چون به هرحال برازنده ی نازآمده ای
صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
صد جوی آب بسته‌ام : صدها جوی آب روان ساخته ام
بربوی: به امید اینکه
معنی بیت: ازبس که می گِریم واشک می ریزم صدها جوی آب ازسرشکِ چشم درپیرامون خویش روان ساخته ام به امیداینکه توانسته باشم بذرمهرومحبّت دردل توبکارم وتوجّه وعنایتِ تورابه خودم جلب کنم.
ازبُن هرمژه ام آب روانست بیا
اگرت میل لب جوی وتماشاباشد
خونم بریز وازغم عشقم خلاص ده
منّت پذیر غمزه ی خنجر گذارمت
منّت پذیر: مدیون ،وام دار
معنی بیت: با خنجرعشوه وغمزه خونم رابریزومرا ازاین اشتیاق سوزنده خلاص کن، من مدیون غمزه ی خنجرکِش توهستم.
درآن مقام که خوبان زغمزه تیغ زنند
عجب مدارسری اوفتاده درپایی
می‌گریم و مُرادم از این سیل اشکبار
تُخم محبّت است که در دل بکارمت
این بیت بابیت "صدجوی آب بسته ام" تقریباً هم معنا هستند. احتمالاً شاعر درپایان کار درویرایش نهایی قصد داشته یکی راانتخاب کند که به هرروی به انجام نرسیده است.
معنی بیت: مُدام گریه وزاری می کنم ومنظور ازاین سیلاب اشک این است که فرصتی بدست بیاورم وبتوانم بذرمهرووفا دردل سخت وسنگین توبکارم.
بارم ده از کرَم سوی خود تا به سوز دل
در پای دَم به دَم گُهر از دیده بارمت
بار: اجازه، اِذن
بارم ده: راهم ده، بپذیر
گُهر: اشک خونین
معنی بیت:
ازروی بزرگواری وکرم مرابپذیر تا ازروی سوز اشتیاق، هرلحظه گوهر اشک به پای تونثارکنم.
دیده رادستگه ازدُرّوگهرگرچه نماند
بخورد خونی وتدبیرنثاری بکند
حافظ شراب وشاهد ورندی نه وضع توست
فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
این بیت اززبانِ محبوب خطاب به حافظ است.
شاهد: مرد یا زن خوب رو، معشوق یامعشوقه ای که دربزم عیش وعشرت حاضرمی شود وباعث گرمی مجلس می شود.
رندی : رها بودن ازهمه چیز، بی قید و بندی به قوانین اجتماعی وشریعت، لااُبالیگری
نه وضع تست: شایسته‌ تو نیست.
فرو می‌گذارمت: تو را می‌بخشم، از تو چشم‌پوشی می‌کنم.
معنی بیت: ای حافظ شرابخواری وشاهدبازی ولااُبالیگری وپشت پازدن به قوانین درشانِ تونیست‌،ولی توهیچ توجّهی نمی کنی وهمه ی اینهاراانجام می دهی ومن به احترام تو چشم پوشی می کنم ونادیده می گیرم.
من نه آن رندم که ترکِ شاهد وساغرکنم
مُحتسب داندکه من اینکارهاکمترکنم

 

مهدی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است:

'هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ' را باید با توجه به مصرع دوم آن 'که مرا نام نه در دفتر اشیاء شنوند' معنی کرد

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

سلام
در ماقبل بیت آخر،مراع " چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد " کلمه "نهد" اشتباه بوده و کلمه "نهم" درست است.
سپاسگزارم

 

احمد معبادی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

با سلام خدمت جناب ساسانی عزیز
حق با شماست، می‌توان با کشیدن وزن شعر را درست کرد.
منتها همچنان معتقدم این مصرع شعر از نظر وزنی اشکال داره که ممکنه در طی زمان و در انتقال و نوشتن ها ایجاد شده.
وگرنه، اگر به اصلاح وزن با نوع خواندن باشد که هر نثری را نیز می‌توان شعر نامید.
من معتقدم احتمالا یک هجا از این مصرع افتاده...
مثلا اینطور باشد : سالها (می) شد که بیرون درت چون حلقه ایم.
البته ممکن است (می) از نظر معنایی درست نباشد و به عنوان مثال گفتم ولی وزن مصرع اصلاح می‌شود.

 

Mariam V در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:

این شعر را آقای فرامرز اصلانی در آلبوم رومی به زیبایی اجرا کردند

 

علی عباسی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

هرچند ذوقیست ولی میشه گفت این غزل برترین غزل تاریخ ادبیات ایرانه. سعدی براستی خداوندگار احساس و غزله

 

آذین در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

هر جا که روی چو سایه دنبال توییم

 

مهدی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » بیان وادی توحید:

وادی توحید ، پنجمین وادی است
پله 5 هم گفته میشود
نفس و روح یکی میشوند
عبور از مثبت ها و منفی هاست.
عارفی که این وادی را طی کند ، فارغ از غم، شادی، کبر و هوای نفس میشود.

 

پروانه ضامنی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را:

تمام اشعار مولونا ارتباط مستقیم با قران داره وراه امت واحده رو می پیماید الحق که اگر احسن الحدیث رو نخونده باشی جز معنی ظاهر باطن ان را در نمی یابی بعد از بیست سال حمل جلد کتاب نایل به دریافت بطن ان شدم ....قران مثل کتاب رفرنسی هست که شعرای نام دار ما مانند حافظ سعدی مولانا از ان استفاده کردن دور از حدیث ها وتفسیر ها وتاریخها که قران را به تاریخ می کشاند ودر تاریخ هیچ چیز زنده نیست وهمه مرده اند وخداوند زمده وپاینده است ......

 

سیدعلی کرامتی مقدم در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

این غزل یکی از بهترین نمونه های غزل های توصیفی - تجسمی حافظ است که خواننده می تواند بر مبنای توصیف شاعر یک نقاشی ترسیم نماید.
خواننده به راحتی می تواند تصویر ذهنی شاعر را در ذهن خود مجسم کند
احساسات شاعر و شور و حال عاشقانه او به راحتی به خوانند منتقل می شود

 

حسین مشتاقون در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:

زیرا در این شعر فردوسی به آفرینش جهان و چگونگی آن اشاره دارد

 

حسین مشتاقون در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم:

ابر ده و دو هفت شد کدخدای گرفتند هر یک سزاوار جای
ابر= بر
ده و دو = منظور ماه‌های سال میباشد
هفت = روزهای هفته
گرفتند هر دو سزاوار جای، می‌تواند روز و شب باشد یا خورشید و ماه

 

اکبر در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

درود
زیباتر از شعر فوق عرفانی حضرت مولانا ,توضیحات بسیار زیبا و قابل تامل دوستان بود ..ضمن تشکر .دست تک تک دوستان را از صمیم قلب میفشارم.

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶:

در این جا در مصرع آخر مستیم به معنی گدایی که هر روز در شهر میگردد و گدایی می‌کند
جمع این رباعی از 5889

 

مریم در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

با سلام
بسیار تشکر از گنجور و جناب آقای سهیل قاسمی....
جواب خیلی از سوالای این چند وقت اخیر در این شعر و
در توضیحات ایشون بود برای من....
ممنون.

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

ای هُدهُد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت
حافظ این غزل رابانظرداشتِ داستانِ "سلیمان وبلقیس" خَلق کرده است. برای درک بهترمضامین وعباراتِ ابیات حتماًباید پیشاپیش ازاین داستان پیش زمینه ی ذهنی داشت. درشرح واژه ها وعبارات به گوشه هایی ازاین داستان اشاره خواهدشد.
هُدهُد: پرنده‌ای خاکی‌رنگ، کوچک‌تر از کبوتر با خال‌های زرد، سیاه، و سفید که روی سرش دسته‌ای پَر به ‌شکل تاج یا شانه دارد؛ شانه‌به‌سر؛ مرغ سلیمان؛ پوپک؛ شانه‌سرک؛ کوکله. در خوش‌خبری به ‌او مثل می‌زنند.
حضرت سلیمان بالشکریان خویش راهی سفرمکه بود. ناگهان دید "هدهد" مرغ موردعلاقه اش درمیان پرندگان نیست. جستجوکردند وهدهد پیداشد. هدهد به حضورسلیمان آمد وعلت غیبت اش را چنین توضیح داد:" پروازکنان به شهرسبا رسیدم دیدم ملکه ی آن شهرزنی زیباروی بود مردمانش به جای خداوندیکتا خورشید می پرستیدند...."
سلیمان تا این بشنید دستوردادنامه ای به بلقیس نوشتند وآنهارابه پرستش خداوند دعوت کرد..... سلیمان هدهد راماموررساندن نامه به بلقیس شد وباقی ماجرا......
حافظ خوش که درشیراز بسرمی برد بانظرداشت این نکته که ولایت فارس سرزمین سلیمان بوده، بهترآن دیده که خودرابه جای سلیمان نشاند وسلیمان وارنامه ای به معشوق خویش که درخارج ازشیراز بوده نامه ای بنویسد. حال هدهد که دراختیارحافظ نبوده، اواین مقام قاصدی را به بادصبا بخشیده ونام اورا نیزهدهدگذاشته وبه ماموریت فرستاده است.
هُدهُدِ صبا: نسیم صبا(پیک عاشقان) به هُدهد تشبیه شده است.
سَبا: نام شهر بلقیس بنت هدهاد در بلاد یمن . نام شهری است که بلقیس ملکه وپادشاه آن شهر بود.
محبوب وممدوح ِ حافظ هرکه بوده درحقیقت درشهر"سبا" نبوده، بلکه به سفری خارج ازشیراز رفته بوده که حافظ خوش ذوق به سببِ دوری مسافت، ازآنجا بااسم مستعار"سبا" یادکرده تا ضمن اشاره به داستان بلقیس وسلیمان ،بستر سازی نماید وبتواند عواطف واحساساتِ درونی ِ خویش رادراین فضاابرازنماید.
معنی بیت: ای بادصبحگاهی، ای نسیم شمال که پیغامبرعشّاق ومعاشیق هستی، توراسلیمان وار به سرزمینِ سبا (قرارگاه محبوب) می فرستم. ببین تورا ازکجا (شیرازکه درفراق محبوب درغم واندوه فرو رفته) به کجا(سبا که به یُمن ِ حضورمعشوق غرق درسرور ونشاط است) راهی می کنم.
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت
طایر: پرنده، بادصبا به پرنده هدهد تشبیه شده است.
خاکدان غم: کنایه ازشیرازاست که به سببِ نبودِ محبوب غم افزا وملال انگیز شده است.
معنی بیت: ای نسیم سحرگاهی، حیف است پرنده ای چون تو درشیراز ِغمزده ومحزون باشی ومعشوق درشهرسبا، ازهمین رو تورا ازاین دیارکه نتوانست یار را درخودنگاهدارد(خاکدان غم) به آن دیار که یاررادر خودجای داده( آشیان وفا) می فرستم.
در راهِ عشق مرحله ی قُرب و بُعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
قُرب : نزدیکی
بُعد:دوری
عیان:واضح و آشکار.
خطاب به معشوق است.
وقتی عشق برجان ودل عاشق به شدّتِ غایت ونهایت جاری گردد، دوریِ تن به واسطه ی نزدیکی ِ جان احساس نمی شود و ارتباط روحی چنان برقرارمی شود که عاشق جزمعشوق چیزی نمی بیند. ابوسعید ابوالخیر رباعی زیبایی دراین زمینه دارد:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
معنی بیت: دوری ونزدیکی درطریق عشق معنایی ندارد. ای محبوب دراین مدّت لحظه ای غایب ازنظرنبوده ای تورا واضح وآشکارمی بینم وبرای سلامتی وسرافرازی تو دعامی کنم.
هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر
درصحبتِ شمال و صبا می‌فرستمت
دراین داستان می خوانیم که:" باد صبا و نیسم شمال پیکِ حضرت سلیمان بودند و سرعت آنها طوری بود که هر روز به اندازه یک ماه و هر شام به اندازه یک ماه طی طریق می‌کردند...
حافظ این موضوع رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی خَلق کرده است.
معنی بیت: هرصبح وشام به رسم عاشقی، بانسیم سحرگاهی وشامگاهی دردِ دل می کنم ودرمیان صحبت ، کاروانی ازدعابرای سلامتی وبهروزی تومی فرستم.
تا لشکرغمت نکند مُلک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
درادامه ی داستان، سلیمان بلقیس را تهدید می کند که اگرخدای یگانه راپرستش نکنند لشکری اعزام می کند ومُلکِ سبا راخراب وویران می نماید.
حافظ نیز با آوردن واژه های "لشکر وخراب" ضمن جهت دادن اذهان مخاطبین به سمتِ داستان،مضمونی نو می آفریند.
نوا: اسبابِ معیشت ،گروگان هدیه‌ای که به نزد شاه می‌فرستادند، رونق، نیکویی حال
معنی بیت: ای محبوب، نگران آنم که لشکرغم ،دل نازنین تورا بیازارد به همین منظور جان خود را که عزیزترین سرمایه ام هست به عنوان هدیه می فرستم باشد که جان من اسبابِ معیشتِ لشکرغم گردد، آنها رابه خودمشغول سازد تا توازگزندِ لشکرغم دراَمان وآسوده خاطر باشی.
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
دراین داستان می خوانیم که بلقیس پس ازاین تهدید، به دیدارسلیمان می شتابد تا اورا ازعملی ساختن تهدید خود منصرف نماید. بلقیس که بی مانند درزیبایی بود مورد توجّه سلیمان قرارمی گیرد وجایی برای خود دردرل سلیمان بازمی کند. روشن است که سلیمان پس ازاین ملاقات،شیفته ی صورت وسیرت زیبای بلقیس شده وبیشتراوقات به او می اندیشیده است. به عبارتی غایب ازنظرولی همنشین دل سلیمان می گردد.
درحقیقت این بیت زبانحال مشترکِ حافظ وسلیمان است. سلیمان درفراق بلقیس وحافظ درفراق محبوب خویش این بیت زیبا را زمزمه می کنند.
ثنا: درود، تحسین، آفرین.
معنی بیت: ای معشوق گرچه ظاهراً ازنظرغایبی لیکن همدم وهمنشین دل من هستی ومن برای سلامتی وسعادتِ تودعا وزیبایی توراتحسین می کنم.
درروی خود تَفرُّج صُنع خدای کن
کآیینه ی خدای نما می‌فرستمت
تَفرُّج: سیر و سیاحت.
صُنع خدای: ساخته ی خدای، آفریده ی خدا.
آئینه ی خدای نما: آیینه ا‌یی که جلوه های جمال الهی را آشکارمی سازد.
معنی بیت: (حال که بیادت آوردم که چقدرزیباهستی ومراشیفته ودلداده ی خویش نموده ای) ودرصورت زیبای خویش آثار هنرمندی خداوند را تماشاکن که چگونه وباچه ظرافتی سیمای تورا ساخته وپرداخته کرده است. ای معشوق ، من نظرتورا به زیبایی ِ صورت وسیمایت معطوف نمودم، بدان که این همان آئینه ایست که جلوه ای از جمال الهی راانعکاس می دهد.
تا مطربان ز شوقِ مَن اَت آگهی دهند
قول وغزل به سازونوا می‌فرستمت
درقدیم یکی ازتفریحات سالم بزرگان وپادشاهان، غزلخوانی دردستگاههای مختلف بوده که مطربان باصدای دلنوازمی خواندند. حافظ که خود استادبی بدیل غزلسرایی بوده وبه دستگاههای مختلف موسیقی آشنایی داشته وخودنیزگهگاه آوازمی خوانده،نیک می دانسته که به محض رسیدن این غزل،به دست محبوب که به احتمال زیاد شاه شیخ ابواسحق، یارصمیمی ومونس وهمدم جانی ِ حافظ می باشد مطربان ونوازندگان آن رابا صدای خوش ودلنواز در دستگاهی متناسب خواهند خواند. اشاره به این مطلب است.
قول و غزل: تصانیف سابق از چهار قسمت تشکیل می‌شده اسا: 1- قول به معنی شعر عربی 2- غزل به معنی شعر فارسی، 3- ساز یا آهنگ 4- نوا یا نغمه که اشاره به دستگاهای موسیقیست.
معنی بیت: بدین منظورکه آوازه خوانان ونوازندگان،بزمی برای شماترتیب دهند تا فراغ خاطری دست دهد غزلی ساخته و پرداخته کرده وتقدیم حضور می نمایم.
ساقی بیا که هاتفِ غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
هاتفِ غیب: سروش وندادهندی غیبی، فرشته‌یی که از عالم غیب خبرمی دهد.
معنی بیت: ساقی بیا جام شرابی برایم ده که سروش عالم غیب، بشارت برمن داد که شکیبایی پیشه کن بزودی به دیدارمحبوب نایل شده وبهبود پیداخواهی کرد.
حافظ سرودِ مجلس ِ ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت
درادامه ی داستان می خوانیم: که بلقیس برای بدست آوردن دل سلیمان ومنصرف نمودن اوازحمله به شهرسبا،کاروانی ازهدایای گرانبها شامل اسب های نیک نژاد وقباهای شاهانه وغیره به پیشگاهِ سلیمان ارسال می نماید. حال که حافظ داستانِ غزل خویش را موازی بااین داستان آغازکرده، باهنرمندی وبه مددِ نبوغ خویش با واژه ها وعبارات همین داستان نیز به پایان می برد. واین بار اززبانِ محبوب خویش که درنقش بلقیس فرورفته به خود که جایگاهِ سلیمانی گرفته است می فرماید:
معنی بیت:
ای حافظ دربزم ما همانگونه که پیش بینی کرده ای مطربان غزل تورابه آوازمی خوانند و ذکرخیرتوبرزبانهای ماجاریست جای تودراین بزم خالیست، آماده باش که برای تو اسب وقبا می فرستم تاهرچه زودتر خودت رابه اینجا برسانی ودر بزم ماشرکت کنی که مشتاق زیارت توهستیم.

 

امیرابوالفضل عباسیان در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » داغ تنهایی:

باعرض سلام و خسته نباشید
راجع نظر دوست عزیزمان احمد آقاباید بگم نه همان برق درست هست به دو دلیل:
اولا شمع سراپانمی سوزد مثلا ممکن است اصلا نیمه سوخته خاموش شود و تا ته نسوزد و از آن گذشته شمع از گرمای خودش نیست که می سوزد باید مشتعلش کرد به زبان ساده باید آتش بر سر یا همان نخش زد تا مشتعل گردد
در حالی که برق هم از گرمای خودش میسوزد و هم اینکه بیکباره و تمام می سوزد

 

نگار در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

آیینه اسکندر:
در شهر اسکندریه (که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است) در رأس شمال شرقی«فارس» که جزیره ای در بندر اسکندریه است، یک فانوس دریایی قرار داشت که به دست «بطلمیوس» بنا شده بود. این بنای مشهور، سرآمد فانوس های دریای اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود. برفراز آن آیینه ای قرار داشت به نام آیینه ی اسکندری که تا زمان ولیدبن عبدالملک پای دار و پابرجا بود. بعدها به مناسبت این که بنای این شهر به اسکندر منسوب شد، آن بنا و مناره به نام آیینه ی اسکندری منتسب گشت. بنا بر افسانه ها و اساطیر، اسکندر برای آگاهی از شورش اهل فرنگ، این مناره را بنا کرد، آیینه ای از حکمت و طلسم ساخت و برآن مناره نهاد، و دیده بانانی معین کرد تا هنگام حمله ی دشمن، لشکر اسکندر را آگاه سازند. او با این تدبیر، دوباره، سپاه فرنگ را شکست داد. بار سوم دیده بانان غفلت کردند، اهل فرنگ آمدند، شهر اسکندریه را خراب کردند و آن آیینه را به دریا انداختند. هنگامی که اسکندر با خبر شد، آیینه را از دریا برآورد و دوباره بر سر مناره نصب کرد. برهان قاطع نصب و بنای مجدد آیینه را به ارسطو نسبت داده است. بسیاری از روایت ها و از آن جمله، اسکندرنامه ها، اساساً اختراع و پیدایش آیینه را به اسکندر نسبت می دهند. اصطلاح آیینه ی اسکندر، به اشعار بزرگان ادبیات نیز راه یافته:من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار اگر می گیرد این آتش زمانی، ور نمی گیرد.

 

۱
۲۴۷۹
۲۴۸۰
۲۴۸۱
۲۴۸۲
۲۴۸۳
۵۰۵۰
sunny dark_mode