گنجور

حاشیه‌ها

محمدرضا شمس اشکذری در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰:

به نظر می رسد وزن شعر اشتباه درج شده است. وزن صحیح "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" است.

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

درود حمید رضا جان
به نظرم "کِی رسد" نیز می تواند ردیف مناسبی باشد..

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

مخاطب در گردش است.. همه اوست...

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

چو چشم نیم‌خمارش ز خواب برخیزد ...

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸:

گنجور گرامی.. درود
در این صفحه غزلی در پی دیگریست..

 

نیوشا در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

آقای پاک فر عزیز باید متذکر شوم که درست آن مصرع این گونه است که :"حجت! تو منی را ز سر خویش بدر کن بنگر....." نه خسرو ..
برهان رد حرف شما هم این چنین است که ناصر خسرو قبادیانی مبلغ فرقه ی اسماعیلیه در قرن چهارم بود و در آن زمان به داعیان فرقه ی اسماعیلیه اصطلاحا "حجت" گفته میشد و نیز از آنجایی که همه ی اشعار این شاعر در ردیف ادبیات تعلیمی فارسی کشورمون
قرار میگیرد پس با احتمال صد در صد درست همین واژه حجت میباشد و نه واژه ی دیگری

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:

دایهٔ تو حسن توست..

 

محمد در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۴:

کت گفت کاندر مشغله یار خران عنگ شو
عنگ یعنی عرعر خر، اگر با سواد داغون ادبیاتم اشتباه نکرده باشم میفرمایند: که به تو گفت بری همصدا و یار آن خران بشوی که فقط عرعر میکنند
مراعات و نظیر بسیار زیبایی هم برقرار کرده بین مریم، عیسی و خر حضرت عیسی

 

۷ در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:

گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
گوش من و حلقه گیسوی یار
روی من و خاک در می فروش

 

۷ در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:

بوی پیاز از دهن خوبروی
بو/ی/ پ/یا=مفتعلن
زز/د/ه/ن=مفتعلن
خو/ب/روی=فاغلن
خوبتر آید زگل از دست زشت
خو/ب/ت/را=مفتعلن
ید/ز/گ/لز=مفتعلن
دس/ت/زشت=فاعلن

 

بابک بامداد مهر در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱ - سرآغاز:

بطور کلی دروصف شوریدگان خالق که دربرابرناملایمات صبروبردباری نشان می دهندوخویشتندارهستندحتی به وقت تشنگی برساحل نیل...
ولی نکته خالب اشاره به بیت المقدس و گنبد آباد آن و بیرون خراب آن است.اشاره ای تاریخی و تامل برانگیز.

 

حمید رضا۴ در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

گرامی بانو،
سعدی در حکایت شماره هفده، باب پنجم، با ذکر نام خود احساس و تمایلش را به پسری بیان می کند.
تخیل به خرج دادن بسیار عالیست و حق همه ما…
اما اگر کسی علاقه به اینکار ندارد، دیگر برچسب مردسالاری چرا؟
مردسالاری مشکلیست جدی و اگر قرار است اتهامی وارد شود، بهتر است دقیق و بجا باشد.
با احترام

 

همایون در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۵:

عشق در خاموشی و لطافت و بی‌ سر و صدا کار می‌‌کند و نشانه‌های آنرا هم بسیار می‌‌توان دید در آواز پرندگان که به دنبال جفت می‌‌گردند در اشک ذوق و اشتیاق انسان‌ها که به چشم می‌‌آید و رنگ و روی عاشقان که خبر از جان عشق می‌‌دهد و گل‌های رنگارنگ که زیر این آسمان و روی زمین می‌‌روید ولی رنگ هیچ کدام را ندارد و یا رنگ خیره کننده طلا که از دل خاک بیرون آمده است
همه چیز در انسان است ولی چنان تو در تو است تا رشک تاریکی نتواند بر شکوه روشنایی تاختن آوررد
چرا روشن است که همه چیز در انسان است چون جان او از وجود عشق آگاه است ولی این عقل و سر اوست که دچار سردرگمی است، جان دائماً از عشق می‌‌بالد و بزرگ می‌‌شود و بی‌ قراری می‌‌کند بر عکس سنگی که در گوشه ای بی‌ تغییر و ساکن افتاده است
جان شاعر از دست او به تنگ می‌‌آید که چرا آن چه که واضح و روشن است را اینقدر کش می‌‌دهی و بیان می‌‌کنی ولی این هم کار عشق است که نمی گذارد عاشق از ذوق خود دیگران را آگاه نسازد

 

همایون در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۶:

این گونه است که دنیا روزی به تسخیر عاشقان در می‌‌آید هر چند که همیشه بوده است ولی به چشم همگان نمی آید تا همگان را به میدان در نیاورد و سگان را از مرغزار نراند

 

همایون در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۶:

اشاره به عرفان و فرهنگی‌ است که جلال دین بنیاد نهاده است و قافله ایست که شمس به پا داشته و به راه انداخته است
و دیری نخواهد بود که ارباب علم و دانش و سیاست در بن بستی که با آن روبرو می‌‌گردند ناگزیر از چرخیدن بدور این فرهنگ شوند تا انسان را به قافله خود باز گردانند
و قرار‌هایی‌ که بر مبنای منافع شکل گرفته است، با بی‌ قراری عشق و خرمی مهر جایگزین شود و زندگی‌ به گونه‌ای بس زیبا تر و با شکوه تر که شایسته انسان و خدای انسان است آزموده و برقرار گردد، این را جلال دین عزیز از ته وجود خود که سوخته و پخته این حقیقت است دریافته و اعلام می‌‌دارد که این حرف و شعر نیست بلکه آتشی است که کسی‌ نمی تواند جلوی آن ایستادگی کند

 

محمد هاشم بوستانی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۸:

همه تعظیم او آدم همه عشق او خاتم
به کجا برم دلی را که نکرده است یادت!
''بوستانی''

 

همایون در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۰:

حقیقت گریز پای است، چون هستی‌ دائماً تغییر می‌‌کند و این را جلال دین به بی‌ قراری در هستی‌ بیان می‌‌کند و همین بی‌ قراری است که به هستی‌ قرار و یا امکان بودن می‌‌بخشد و این ویژگی‌ است که حقیقت را راز گونه می‌‌کند
و انسان راز ورز یا عارف زندگی‌ خود را صرف انس گرفتن و آموختن و نزدیکی با راز‌ها می‌‌کند کاری که در دانشگاه‌ها و فضا‌های آموزشی صورت نمی گیرد و در نتیجه با واژه حیرت در برابر علم روبرو می‌‌شویم
حل آنکه این غزل نه آنکه حیرت نیست بلکه عین علم است ولی علمی‌ که هنوز به رسمیت شناخته نشده است هر چند که در فیزیک امروزه به آن رسیده ایم و این گریز پایی‌ را به خوبی تجربه کرده ایم
اگر این جهان را عاملی به وجود می‌‌آورد که خود ثابت می‌‌بود و فقط پرستیدن و تماشا شدن را سزاوار می‌‌بود هرگز به وجود نمی آمد
بلکه اگر عاملی برای پیدایش هستی‌ در نظر بگیریم مسلما پیدایش هستی‌ خود موجب پیدا شدن و تغییر و تکامل همان عامل نیز هست و این‌ها با هم و در هم هستی‌ داری و زندگی‌ می‌‌کنند و جدا از هم نیستند
تاریخ ادیان هم همین را نشان می‌‌دهد که چگونه مفهوم خدا همراه تکامل انسان تکامل پیدا می‌‌کند و این راه را پایانی نیست و انسان باید از تملک خدا و دریافتن آن دست بر دارد همان گونه که از هر تملکی باید دست بکشد مانند تملک زمین و کار خانه و بانک و جزیره و روستا و انسان و دکترا و مقام و هر چیزی دیگر

 

محمود سیدهندی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - دیر زیاد آن بزرگوار خداوند:

قدیم ترین منبعی که متضمن این قصیده است، نزهت نامه علایی در قرن پنجم است. استاد نفیسی هم این قصیده را از روی نسخ نزهت نامه نقل کرده اند، البته در نسخی مراجع استاد نام شاعر نبوده و ایشان به حدس آن را از رودکی دانسته اند. امروزه که این کتب از روی کهن ترین و اصیل ترین نسخ به چاپ رسیده مشخص شده که این قصیده از ابوالمعالی نحاس اصفهانی است نه رودکی. (رک. نزهت نامه ص 26)
رک. گزیده اشعار رودکی (مقاله) از استاد جمشید سروشیار در نشر دانش ش 39

 

علی نیک زاد در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز:

این همه بیت حکمت‌آمیز در یک شعر حیرت‌آوره

 

محمود سیدهندی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۵:

این ابیات از استاد سعید نفیسی است.
استاد جمشید سروشیار در مقاله ای کیفیت انتساب اشتباه این شعر به رودکی را چنین نوشته اند : «اما کیفیت قضیه ازین قرار است که در یتیمة الدهر ثعالبی(الجزء الرابع،ص 149 طبع محمد محی الدین عبد الحمید)ذیل احول احمد بن مؤمل آمده است که وی دو بیت از اشعار رودکی را بدین دو بیت تازی ترجمه کرده است [...] استاد فقید این قطعه را از یتیمهء الدهر به کتاب خویشاحوال و اشعار ابو عبد اللّه‏ جعفر بن محمد رودکی سمرقندی»نقل فرموده و گفته است معلوم است که رودکی دو بیت‏ شعر داشته است بدین مضمون [...] شاید اصل آن دو بیت رودکی،چنانکه به خاطر مسعود این اوراق گذشته‏ است،چنین بوده باشد [...]
شگفت آن‏که هیچ یک از کسانی که این دو بیت ترجمۀ نفیسی را از کتاب وی نقل‏ کرده‏ اند به توضیح صریح و آشکار آن مرحوم توجه ننموده و این قطعه را از رودکی پنداشته‏ اند! از این گروه‏ اند شادروان استاد محمد معین(مجموعۀ اشعار دهخدا،ص 111)،براگینسکی‏ (رودکی،آثار منظوم،ص 110)،دکتر محمد جعفر محجوب(سبک خراسانی در شعر فارسی،ص 121)،دکتر خلیل خطیب رهبر(رودکی،ص 46)و دکتر محمد دبیرسیاقی. (پیشاهنگان شعر فارسی،ص 57).»
(رک.یغما سال بیست و هشتم آبان 1354 شماره 8 (پیاپی 326) قطعه ای نه از رودکی در دیوان رودکی جمشید سروشیار

 

۱
۲۴۰۲
۲۴۰۳
۲۴۰۴
۲۴۰۵
۲۴۰۶
۵۰۴۳
sunny dark_mode