گنجور

حاشیه‌ها

Nm در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۰:

در وصف حضرت رضا (ع) شعری بسیار زیبا سروده است

 

نیما در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۲ - حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تخته ریگ چون رمالان رقمی می زد گفتند این نوشتن چیست و این نوشته برای کیست گفت این نام لیلی است که به نوشتن آن می نازم چون او به دست نیست با نام او عشق می بازم:

در پایان برنامه شماره 120 از گل‌های رنگارنگ، خانم روشنک چند بیت از این شعر رو تکلمه می‌کنن.
پیوند به وبگاه بیرونی

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

▣ خوشه ی انگور
حبه ای از آن کندم
هنوز می لرزد .
ـ هایکو/(؟)
ـ پی نوشت :
1 ـ آیا این لرزش ، روایتگر جنبه های #فنا و زوال خوشه یِ انگور است یا دارد بقای خوشه را به تماشا می کشاند ؟! ـ
2 - گفته اند هر چه #بقا در چیزی می بینی به همان قدر متوجه جنبه هایِ زوال و فنای آن نمی شوی . ـ
3 - حبّه جزئی از خوشه است ؛ توجه به جزء ، راوی را از توجه به کُل بازنداشته .
4- گویا عبارت «هنوز می لرزد» ، از کنده شدن حبّه بیش تر به چشم می آید . انگار لرزیدن باید با قیدِ زمانیِ «هنوز» ، فهم شود . ـ
5- گفته اند این که نباشیم ، شکل دیگری از بودن است ... و گویا لرزیدنِ خوشه به نوعی شکلِ دیگری از بودن حبّه یِ کنده شده را به نمایش گذاشته است
6 - #یدالله_رویایی در کتابِ #هفتاد_سنگ_قبر می گوید : همیشه آن که می‌رود کمی از ما را / با خویش می‌بَرَد / کمی از خود را، زائر / با من بگذار
7 - #خواجه_نصیر_طوسی : فنا ، مکلف به پراکندگی اجزاست نه عدم مطلق .
8 - شاید این جمله ی #بورخس زبان حال خوشه یِ انگور باشد : مرگ ، بی وقفه مرا غارت می کند ...
9 - #قرآن : الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ و َالْحَیاة : در تفسیر این آیه گفته اند : #موت هم مثل #حیات ، خلق شده و مخلوق است! ... موت بر حیات تقدم دارد! و مرگ و زندگی در هم تنیده اند و حیات از شکم مرگ بیرون کشیده می شود!
10 - در تحلیل فیلم #زیر_درخت_هلو اثر #ایرج_طهماسب ، نوشته اند که این فیلم ، مرگ را که پیچیده ترین مساله ی هستی است ، در یک تابلو نقاشی رمانتیک عامیانه و یک توفان خلاصه کرده! ... و مرگِ حبّه ، چقدر آسان در لرز خوشه به تصویر کشیده شده است! ... هر چند که به قولِ #مولوی : از جمادی مُردم و نامی شدم/وز نما مُردم به حیوان بَرزدم/مُردم از حیوانی و آدم شدم/پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم؟! ... گفته اند : مولانا شرط رسیدن به مرتبه ی بالاتر را مردن در مرتبه ی فعلی می داند نه در توسعه ی حیات حیوانی و نه در یک زندگی مرگ زدوده ... و حبه می رود که در دهانِ چیننده ، مرتبه ای بالاتر را تجربه کند ! -
11 - #تاگور در کتاب پرندگانِ آواره نوشته است : چشمه‌یِ مرگ ، آب راکد زندگی را به جنبش در می‌آورد! ... -
12 - #ساموئل_بکت در کتاب مورفی می نویسد : بشر یک چاه است با دو سطل. یکی پایین می‌رود تا پُر شود ، دیگری بالا می‌آید تا خالی شود ... و به قول #سعدی : هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّحِ ذات .
13 - گفته اند : تنها مار می داند/ پوست که بیندازی/از همیشه کهنه تری !... -
14 - گفته اند : همه چیز در گذرست ؛ به هیچ چیز دل نبند ، حتی به همین جمله ... و حالا هم حبه ی کنده شده در گذر است و هم حبه هایِ لرزان در خوشه ... -
15 - #فرزاد_پور_خوشبخت : در رمان «هزار تو» اثر «روب گری یه» ، یک جهان بینی کُلّی وجود دارد که می گوید این آدم ها نیستند که مُهمّند بلکه اثرهایی که آدم ها می گذارند مهم است ... و شاید بتوان گفت حضور آن حبّه ی کنده شده در مقایسه با لرزشی که از رفتنش ایجاد کرد آن قدرها مهم نبود . ـ
16 - #اگوست_کنت : مردگان بر زندگان حکومت می کنند . این یعنی میراث گذشته بر ما حاکم است ... و «هنوز» حبّه یِ کنده شده ، جمعِ حبّه هایِ در خوشه را می لرزاند و بر آن ها حکومت می کند !
17 - گفته اند : #جبّاریت ، زود #پیر می شود ... و جبّاریتِ خوشه از لرزهای آن پیداست ؛ لرزهایی که به مرور آن را از خوشگی خواهند انداخت ...
#احمد آذرکمان ـ هفتم تیر 99
پیوند به وبگاه بیرونی

 

حسن حاتمی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » حکایت:

"اذامتنا و کناترابا" در قرآن نداریم بلکه أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا صحیح است

 

حسن حاتمی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » حکایت:

احتمالاً "اسفرواعلی انفسهم" باید "أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ " باشد

 

علی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:

با سلام و عرض ادب و ارادت خدمت حافظ پژوهان ارجمند و سپاس از نظرات ایشان و از حضورشون در این سایت کسب فیض میکنم؛ روی سخنم با اشخاصی است که بر این عقیده اند که حضرت حافظ العیاذ بالله کافر و ملحد بوده. در جواب به محضرشون عارضم که اگر به خودشون زحمت بدن و دیوان حافظ رو بخونن متوجه میشن که ایشان فردی موحد بوده اند.
ابیاتی مثل‌:
1-هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
2- صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
3-چون احمدم شـفـیع بود روز رسـتخیز
گو این تن بـلاکش مـن پـرگنـاه بـاش*
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گـو زاهـد زمانـه و گو شـیخ راه بـاش*
امـروز زنـده ام بـه ولای تـو یا عـلی
فردا به روح پـاک امامان گـواه بـاش
قبر امام هشـتم و سـلطان دیـن رضـا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
اما اینکه فقهای خشک مذهب و خشک مغز متعصب و متظاهر حضرت خواجه را کافر و ملحد خطاب میکردند، از این جهت بوده که افکار و اعمال و همچنین رای های باطل ایشان را به نقد می کشیده و در صدد احیای دین حقیقی و آزاد کردن مردم از بندگی جهل و تلبیس آنان بوده است.

 

بوریا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۱:

نهایت عجز به مقام کبریایی

 

الهام در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

پریشانم پریشان آفریدند از دوبیتی باباطاهر است. اینجا پریشانم به سامان آفریدند درست به کار رفته است

 

علیرضا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۳:

لطفا در نظر داشته باشید که باید این شعر با احساسی لطیف خوانده شود نه به صورت روزنامه ای برای مثال( بسازَم) باید به صورت ( بسازُم)
تلفظ شود

 

علی ۸۲ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

خطاب به اقای حسن باید بگم که این شعر هم از لحاظ معنایی واقعاً پربار هستند و هم از لحاظ وزنی.اینکه واقعیتی از نظر شخصی ناآگاه موهومات به نظر بیاید تقصیر خود وی است که مانند خفاش چشمانش را در برابر نور حقیقت بسته است به قول سعدی:
نور خورشید در جهان فاش است آفت از ضعف چشم خفاش است
این شعر زیبا میتواند روایتگر این موضوع باشد که بخشی از اتفاقاتی که در زندگی ما رخ میدهد،حکمت الهیست و نباید در آن چون و چرا بیاوریم.

 

مجید هشتگردی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

یک نکته ای که شوربختانه همه زندگی ما را در خود تنیده ، خود برتر پنداری است، تا آنجا که دوستان کاوشگر پهنه مجازی خود را در مُقام استادی ادبیات پارسی نهاده از پایین تا بالای تاریخ ادبیات را به هیچ میگیرند
از وزن و شایستگی استاد هایی که (یکدیگر) را درست دانسته ان که بگذریم (استادان بزرگ ادبیات پارسی مانند غلامحسین یوسفی، مجتبی مینوی،‌ حبیب یغمایی و محمدعلی فروغی و...) در برابر تنها دیدگاه ناهمسوی زنده یاد سعید نفیسی که (یک پیکر) را درست میدانست
نسخه های قدیمی هم به روشنی واژه یکدیگر را نشان میدهند (در اینجا دوستان میگویند اگر سعدی هم گفته [یکدیگر] نادرست گفته و [یک پیکر] درست است چون معنای درستی ندارد)
اگر نادرست هم باشد ، سعدی یکدیگر را گفته
پیروز باشید

 

مجید۲۸ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

نمیدانم چرا در بیت چهارم اصرار است که بازی مگس را در برابر شاهین قلمداد کنیم سعدی میگوید من در شان همبازی شدن با تو نیستم تو به دیده شوخی نگاه کن که مگسی دارد برای خودش بازی میکند و اینطرف و آنطرف میپرد.بازی در همبازی با بازی در مصرع دوم مترادف هستند من اینجا شاهینی نمی بینم

 

هادی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۴:

شعر دیگری منصوب به شیخ بهایی هست که:
روزی که شود "اذا السماء انفطرت"
وانگه که شود "اذا النجوم انکدرت"
من دامن تو بگیرم اندر "سئلت"
گویم صمدا "بای ذنب قتلت"
عشق تو مرا "الست منکم ببعید"
هجر تو مرا "ان عذابی لشدید"
بر کنج لبت نوشته "یحیی و یمیت"
من مات من العشق فقد مات شهید

 

مریم احمدی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

درود بی پایان ، بیت سوم مصرع اول به گمان حقیر می بایست جان ما زان است جان کو جان ماست ، باشد.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

هرکسی در اظهار نظرش آزاد است ولی حیف است در سایت گنجور هر چیزی درج شود نمونه اش همین ارتباطاتی که جناب آقای ادیب نیا آورده اند.
آخه شعر سعدی چه ارتباطی به این مطالب گفته شده و غیبت و از این بحث ها دارد؟
مگه مجبوریم هرچه در ذهنمان است را بر سخن بزرگان بار کنیم؟
حالا اگر زیر غزل حافظ نوشته می شد شاید ذره ای ارتباط بین آنها پیدا می شد ولی عجیب است کلام سعدی را با این حرف ها خراب کنیم
خواهش می کنم این ها را در همان وبلاگ وزینتان بفرمایید تا ساعتی که تفرج در باغ سعدی داریم کمی از این بحث ها دور شویم

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
بحث های زیادی پیرامون این بیت در گنجور در گرفته است و عده ای از بزرگواران معتقدند که بهتر است به جای «گرفتم» از «بگفتم» استفاده شود.
این پیشنهادات دلیلش این است که ممکن است «بگفتم» به مذاق برخی بزرگواران خوش تر آمده باشد در حالی که به دو نکته توجه ندارند:
1- اولا کلام سعدی ملاک سنجش زبان ماست و برعکس آن صحیح نیست. ما باید صحت گفتار و نوشتارمان را بر معیار و اساس کلام سعدی اصلاح کنیم.
2- عدم دقت در معنا و نیز عدم شناخت دقیق از کلام سعدی و ارتباط خداوندگار سخن با دوست.
وقتی بگوییم: «بگفتم از غم دل راه بوستان گیرم» یعنی این خیال و فکر در ذهن سعدی آمده و پیش خودش گفته است که برای تسلای دل و فراموشی غم هجران به باغ بروم تا همانند دوست را آنجا بیابم ولی هیچ سروی مانند دوست نیست.
کسی که با روحیه و منش سعدی بزرگ آشنا باشد می داند این برداشت کاملا غلط است. حتی تصورش هم در مخیله سعدی نمی گنجد که برای رهایی از غم دوست به باغ پناه ببرد.
مشخص است مثل دیگر موارد کسانی سعدی را نصیحت کرده اند که برای رهایی از غم، به تفرج باغ و بوستان برو!! (این کلام در جادوی سخن سعدی به صورت مضمر و پوشیده حذف شده.) سعدی هم پاسخ می دهد گیرم، فرض محال که من چنین کاری بکنم ولی کدام سرو، مانند یار من است؟
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست
یا
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
کمی بیشتر سعدی را بشناسیم و نظر خود را با کلام سعدی اصلاح کنیم.

 

مریم احمدی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

درودهای بی پایان، من فکر می کنم وزن این غزل فعلاتن فعلاتن فعلن می باشد.

 

مریم احمدی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

درودهای بی پایان ، من فکر می کنم وزن این غزل فعلاتن فعلاتن فعلن باشد .

 

حامد در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:

اتفاقا به نظر بنده خیلی صدای زیبا و کلام دلنشینی بود. من که خوشم اومد. شعر هم که وا عالی عالی شیخ یه دونه باشی

 

علیرضا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
حافظ جون مطلب را اینبار نه در آخر بلکه ابتدا میگویدو تعیین تکلیف از ابتدا میکند ، و بعبارتی برداشت را آزاد میگذارد که خود بسنجی و تفکر کنی که همت تو برای دانستن چقدر ست.
برداشتها متفاوت است

 

۱
۱۴۸۹
۱۴۹۰
۱۴۹۱
۱۴۹۲
۱۴۹۳
۵۰۷۷
sunny dark_mode