گنجور

 
عطار

عاشقی و بی نوایی کار ماست

کار کار ماست چون او یار ماست

تا بود عشقت میان جان ما

جان ما در پیش ما ایثار ماست

جان ما زان است جان ، کو جان  ماست

جان ما بی فخر عشقش عار ماست

عشق او آسان همی پنداشتم

سد ما در راه ما پندار ماست

کار ما چون شد ز دست ما کنون

هرچه درد و دردی است آن کار ماست

بوده عمری در میان اهل دین

وین زمان تسبیح ما زنار ماست

چون به مسجد یک زمان حاضر نه‌ایم

نیست این مسجد که این خمار ماست

کیست چون عطار در خمار عشق

کین زمان در درد دردی خوار ماست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۲ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

دلبری و بی‌دلی اسرار ماست

کار کار ماست چون او یار ماست

نوبت کهنه فروشان درگذشت

نوفروشانیم و این بازار ماست

نوبهاری کو جهان را نو کند

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
جهان ملک خاتون

آن نگار بی وفا گر یار ماست

از چه رو پیوسته در آزار ماست

او ز ما بیزار خوش در خواب صبح

در خیالش دیده ی بیدار ماست

ما تو را دلدار خود پنداشتیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

عاشقی و باده نوشی کار ماست

نقل بزم عاشقان گفتار ماست

همدم جامیم و با ساقی حریف

هر کجا رندی بیابی یار ماست

بلبل مستیم در گلزار عشق

[...]

فیاض لاهیجی

پیشهٔ ما عشق و رندی کار ماست

نیکنامی ننگ ما و عار ماست

ما امانت‌دار عشقیم از ازل

آنچه گردون برنتابد بار ماست

آنچه گرمای قیامت نام اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه