گنجور

 
بیدل دهلوی

در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم

تا سرشکی نذر مژگان کرده‌ایم

حیرت از طاووس ‌ما پر می‌زند

وحشتی را نرگسستان کرده‌ایم

اخگر ما پردهٔ خاکسترست

بیضهٔ قمری نمایان کرده‌ایم

تا نفس بر خود تپید آیینه نیست

چون حباب این جلوه سامان کرده‌ایم

شبنم ما جیب خجلت می‌درد

یک عرق آیینه عریان کرده‌ایم

ناله حسرتخانهٔ دیدار اوست

در نفس آیینه پنهان کرده‌ایم

عشق از محرومی ما داغ شد

بی‌جنون سیر بیابان کرده‌ایم

دست بر هم سودنی داریم و بس

خدمت طبع پشیمان کرده‌ایم

ما و شمع‌ کشته نتوان فرق‌ کرد

اینقدر سر در گریبان کرده‌ایم

ماتم فرصت ز حیرت روشن است

جای مو مژگان پریشان کرده‌ایم

ای توانایی به زور خود مناز

ما ضعیفان آنچه نتوان کرده‌ایم

از هجوم اشک ما بیدل مپرس

یار می‌آید چراغان کرده‌ایم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۱۲

از هجوم اشک ما بیدل مپرس

یار می‌آید چراغان کرده‌ایم

طغرل احراری

حبذا طغرل که بیدل گفته است

یار می‌آید چراغان کرده‌ایم!

عطار

بر دل تو جمله آسان کردهایم

گرچه پیدا بود پنهان کردهایم

شاه نعمت‌الله ولی

جان و دل ایثار جانان کرده‌ایم

عمر و سر در کار ایشان کرده‌ایم

جان فدا کردیم در میدان عشق

این کرم چون شیرمردان کرده‌ایم

جرعهٔ می را به عالم داده‌ایم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
طغرل احراری

تا نگه از چشم حیران کرده‌ایم

خانه آیینه ویران کرده‌ایم

عالمی ما را مسخر شد مگر

یاد انگشت سلیمان کرده‌ایم؟!

خویش را در محفل بزم ادب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه