ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست به جامی داری
ای که با زلف و رخِ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
ای صبا! سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفرکرده پیامی داری
خال سرسبز تو خوش دانهٔ عیشیست ولی
بر کنار چمنش وه که چه دامی داری
بوی جان از لب خندان قدح میشنوم
بشنو ای خواجه اگر زان که مشامی داری
چون به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود
میکنم شکر که بر جور دوامی داری
نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود؟
تویی امروز در این شهر که نامی داری
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و روز شخصی میپردازد که در محیطی شاد و پر از عشق و خوشی زندگی میکند. شاعر به معشوق خود اشاره میکند و از لذتهای شب و روز که به خاطر عشق و زیبایی یار تجربه میشود، صحبت میکند. او همچنین به انتظار دوستان و عاشقان که پیغام یار سفر کرده را میکشند، اشاره میکند. در تمام این توصیفات، شاعر به شادی و خوشی ناشی از عشق و لذتهای زندگی پرداخته و از وفا و ثبات در عشق نیز سخن میگوید. در نهایت، او به نام نیک و دعای صبحگاهی اشاره میکند که به زندگیاش معنا و مونس میبخشد. این همه نشاندهندهی اهمیت عشق و دوست داشتن در زندگی شاعر است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در محلهی خراباتیها جایگاهی داری، اگر در لحظهای به خود واقعیات دسترسی پیدا کنی، این کار را میتوانی با نوشیدن جام (شراب) انجام دهی.
هوش مصنوعی: ای کسی که با زلف و چهره محبوبت شب و روز را سپری میکنی، آرزو دارم فرصتی برایت فراهم شود تا به زیبایی صبح و شام بگذرانید.
هوش مصنوعی: ای نسیم! عاشقانی که دل به یاد محبوبشان دادهاند، در کنار راه منتظرند. اگر خبری از آن معشوقی که سفر کرده داری، حتماً به آنها برسان.
هوش مصنوعی: خال سبز تو به مانند دانهای خوشمزه از لذّت و شادی است، اما در کنار چمن آن، وای که چه دام بزرگی برای جذب دارد.
هوش مصنوعی: بوی زندگی و خوشی را از لبهای خندان جام میشنوم. ای آقا، اگر حس بویاییات را داری، این را بشنو.
هوش مصنوعی: زمانی که در وفا هیچ پایداری وجود نداشت، من سپاسگزارم که تو در برابر ظلم پایداری میکنی.
هوش مصنوعی: اگر غریبهای از تو نام نیک بخواهد، چه تفاوتی میکند؟ امروز تو در این شهر شناختهشدهای و نامی داری.
هوش مصنوعی: دعای سحرگاهت همدم دل خواهد بود، تو که مثل حافظ، شبزندهدار غلامی داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۵
بوی جان از لب خندان قدح میشنوم
بشنو ای خواجه اگر زان که مشامی داری
صائب این آن غزل حافظ مشکین نفس است
بشنو ای خواجه اگر زان که مشامی داری
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
[...]
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقانرا زبر خویش جدا میداری
ای فلک چند مرا بیسرو پا میداری
یقه وار از همه رختم بقفا میداری
پوستین را مکن از روی بهر حال جدا
[...]
ای که مهجوری عشاق روا میداری
بندگان را زبر خویش جدا میداری
دل ربودی و به حِلّ کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش، که مرا میداری
ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
[...]
رخصت بوسه اگر از لب جامی داری
تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری
سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند
در حریم دل اگر راه سلامی داری
اگر از داغ جنون یافته ای مهر قبول
[...]
ای که حرمانی ما را تو روا میداری
مخلصان را ز بر خویش جدا میداری
آن جفاها که فراق تو به ما کرد و کند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
من در این شکوه که آمد خبری از بر او
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.