گنجور

 
حافظ

ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

عاشقان را ز بر خویش جدا می‌داری

تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب

به امیدی که در این ره به خدا می‌داری

دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن

به از این دار نگاهش که مرا می‌داری

ساغر ما که حریفان دگر می‌نوشند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‌داری

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند

سعی نابرده چه امید عطا می‌داری؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۴۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۴۹ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۴۹ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حافظ

ای که در کوی خرابات مقامی داری

جم وقت خودی ار دست به جامی داری

ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری

ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند

[...]

نظام قاری

ای که مهجوری عشاق روا میداری

عاشقانرا زبر خویش جدا میداری

ای فلک چند مرا بیسرو پا میداری

یقه وار از همه رختم بقفا میداری

پوستین را مکن از روی بهر حال جدا

[...]

شیخ بهایی

ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

بندگان را زبر خویش جدا می‌داری

دل ربودی و به حِلّ کردمت ای جان لیکن

به از این دار نگاهش، که مرا می‌داری

ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
صائب تبریزی

رخصت بوسه اگر از لب جامی داری

تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری

سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند

در حریم دل اگر راه سلامی داری

اگر از داغ جنون یافته ای مهر قبول

[...]

فیض کاشانی

ای که حرمانی ما را تو روا می‏‌داری

مخلصان را ز بر خویش جدا می‏‌داری

آن جفاها که فراق تو به ما کرد و کند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‏‌داری

من در این شکوه که آمد خبری از بر او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه