ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری
تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حریفان دگر مینوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری؟
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا میداری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد و رنج ناشی از دوری از محبوب میپردازد. شاعر از محبوب خود میخواهد که با خویش عاشقان را جدا نکند و به آنان در لحظات سخت و تشنگی محبت ورزد. او به دلشکستگی خود اشاره میکند و میگوید که هرچند محبوب او را دلبرده، اما دیدن او برایش بسیار مهمتر است. شاعر به ناتوانی و تحمل خود در مواجهه با دیگران اشاره میکند که در پی عشق او هستند. در نهایت، حافظ از قدرت و مقام پادشاهان و امیدهایی که در دل دارد میگوید و به نوعی انتقاد از کملطفی و بیفکری دیگران در حق خود میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که بیاعتنایی به عاشقان را عادی میدانی، عشقورزان را از خود دور میکنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی در بیابان تشنه است، او را با آب زلال سیراب کن و به او امید بده که در این مسیر به خداوند نزدیکتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو دل مرا بردی و من را در آغوش خودت قرار دادی، ای محبوب عزیزم، اما این نگاه تو از این دار و درخت برای من بیشتر ارزش دارد، زیرا تو مرا در این نگاه خود نگه میداری.
هوش مصنوعی: ما از نوشیدن می را با دیگران متفاوتیم و نمیتوانیم این درد را تحمل کنیم، اگر تو این کار را برای ما روا دارایی.
هوش مصنوعی: ای مگس، جای تو در نزد سیمرغ نیست. تو فقط به فکر خواستههای خودی، در حالی که برای ما زحمت ایجاد میکنی.
هوش مصنوعی: تو به خاطر اشتباهات خودت به این وضعیت دچار شدهای، پس چرا از این در محرومی و مدام با خودت میگویی «چرا»؟
هوش مصنوعی: حافظ میگوید که پادشاهان از افرادی با مقام و جایگاه میخواهند که به خدمت آنها بیایند. حالا از کسی که تلاش نکرده و زحمت نکشیده، چه امیدی به دریافت نیکی و پاداش داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست به جامی داری
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
[...]
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقانرا زبر خویش جدا میداری
ای فلک چند مرا بیسرو پا میداری
یقه وار از همه رختم بقفا میداری
پوستین را مکن از روی بهر حال جدا
[...]
ای که مهجوری عشاق روا میداری
بندگان را زبر خویش جدا میداری
دل ربودی و به حِلّ کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش، که مرا میداری
ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
[...]
رخصت بوسه اگر از لب جامی داری
تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری
سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند
در حریم دل اگر راه سلامی داری
اگر از داغ جنون یافته ای مهر قبول
[...]
ای که حرمانی ما را تو روا میداری
مخلصان را ز بر خویش جدا میداری
آن جفاها که فراق تو به ما کرد و کند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
من در این شکوه که آمد خبری از بر او
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.