گنجور

 
حافظ

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم

مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم

گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو

آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم

من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر

حالی اسیرِ عشقِ جوانان مَهوَشَم

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز

اِسْتادِه‌ام چو شمع، مَتَرسان ز آتشم

شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن

من جوهریِّ مُفلِسَم، ایرا مُشَوَّشَم

از بس که چَشمِ مست در این شهر دیده‌ام

حقّا که مِی نمی‌خورم اکنون و سَرخوشم

شهریست پُر کِرشمهٔ حوران ز شِش جهت

چیزیم نیست وَر نه خریدارِ هر شِشَم

بخت ار مدد دهد که کَشَم رَخت سویِ دوست

گیسویِ حور گَرد فشاند ز مَفْرَشَم

حافظ عروسِ طَبعِ مرا جلوه آرزوست

آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۳۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۳۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۳۸ به خوانش سارنگ صیرفیان
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۳۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اثیر اخسیکتی

ساقی من از خمار شبانه مشوشم

وقت است اگر به باده باقی کنی خوشم

آن آب هم طویله آتش به من رسان

باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم

الا به دست باده دوشین دواش نیست

[...]

جامی

من غایبانه عاشق آن روی مهوشم

بی منت نظر به خیالی ازو خوشم

شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل

بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم

غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم

ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟

دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب

چون من اسیر مغبچگان پریوشم

گر نیست وجه باده‌ام اما پی پسند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرعلیشیر نوایی
اهلی شیرازی

با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم

آهی مباد کز جگر گرم برکشم

من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام

آن به که باد نسازد مشوشم

گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود

[...]

صائب تبریزی

همت بلند نام شد از طبع سرکشم

گوگرد احمر خس و خارست آتشم

با آن که سنگ را به نظر لعل می کنم

از خاک تیره است چو خورشید مفرشم

در قبضه تصرف گردون کج نهاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه