گنجور

 
جامی

من غایبانه عاشق آن روی مهوشم

بی منت نظر به خیالی ازو خوشم

شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل

بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم

غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت

از جام دور می نرسد باده بی غشم

وصلت به هیچ نقش میسر نشد مرا

صد بار چهره گرچه به خون شد منقشم

چشم امل به چشمه کوثر چرا نهم

از جام نیم خورد تو گر جرعه ای چشم

جامی ز زر و گوهر اگر جیب من تهی ست

حاشا که فکر بیهده دارد مشوشم

این بس مرا که شد صدف در شاهوار

گوش زمانه از گهر نظم دلکشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

ساقی من از خمار شبانه مشوشم

وقت است اگر به باده باقی کنی خوشم

آن آب هم طویله آتش به من رسان

باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم

الا به دست باده دوشین دواش نیست

[...]

حافظ

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم

مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم

گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو

آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم

من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم

ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟

دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب

چون من اسیر مغبچگان پریوشم

گر نیست وجه باده‌ام اما پی پسند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرعلیشیر نوایی
اهلی شیرازی

با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم

آهی مباد کز جگر گرم برکشم

من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام

آن به که باد نسازد مشوشم

گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود

[...]

صائب تبریزی

همت بلند نام شد از طبع سرکشم

گوگرد احمر خس و خارست آتشم

با آن که سنگ را به نظر لعل می کنم

از خاک تیره است چو خورشید مفرشم

در قبضه تصرف گردون کج نهاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه