ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم
که از بالابلندان شرمسارم
مگر زنجیرِ مویی گیردَم دست
وگر نه سر به شیدایی برآرم
ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
بدین شکرانه میبوسم لبِ جام
که کرد آگه ز رازِ روزگارم
اگر گفتم دعایِ مِی فروشان
چه باشد؟ حقِّ نعمت میگزارم
من از بازویِ خود دارم بسی شُکر
که زورِ مردم آزاری ندارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس ناتوانی و شرمندگی خود در برابر عظمت و بلندیهای زندگی سخن میگوید. او به دنبال راهی برای رهایی از این احساسات است و به زنجیری خیالی اشاره میکند که میتواند او را در مسیر آرامش قرار دهد. شاعر از چشم خود به اوضاع جهان مینگرد و شب و روز را محاسبه میکند. به مناسبت آگاهی از رازهای زندگی، لبجام را میبوسد و از دعا کردن برای میفروشان صحبت میکند. او از نعمتهایی که دارد شکرگزار است و از عدم قدرت در آزار دیگران خوشحال است. در نهایت، با وجود حالتی مست مانند حافظ، به لطف و امیدش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من از ناتوانی خود خجالتزدهام؛ زیر فشار مشکلاتی هستم که خودم قادر به رفع آنها نیستم و این مسأله باعث شرمندگی من در برابر کسانی است که وضعیت بهتری دارند.
هوش مصنوعی: اگر موی تو زنجیری بر دستم نبندد، هیچ چیزی مانع نمیشود که سر به دیوانگی بلند کنم.
هوش مصنوعی: از چشمان من بپرس درباره وضعیت دنیا، چون من شبها تا صبح ستارهها را میشمارم.
هوش مصنوعی: به خاطر این نعمت، لبهی جام را میبوسم که مرا از اسرار زندگی آگاه کرد.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسند که دعای میفروشان چه معنایی دارد، من در جواب میگویم که باید از حق این نعمتِ می سپاسگزاری کنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر قدرتی که دارم بسیار سپاسگزارم، زیرا توانایی آزار دادن دیگران را ندارم.
هوش مصنوعی: من مانند حافظ حالتی سرمست دارم، اما به لطف آن حالتی، امیدوار و خوشبین هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
همین شعر » بیت ۶
من از بازویِ خود دارم بسی شُکر
که زورِ مردم آزاری ندارم
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
همین شعر » بیت ۶
من از بازویِ خود دارم بسی شُکر
که زورِ مردم آزاری ندارم
همین شعر » بیت ۳
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
درازی شب هجران ز من پرس
که شب تا روز اختر می شمارم
کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،
نیارایی به شادی روزگارم.
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم
نگارا، بر تو نگزینم کسی را
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.