گنجور

 
حافظ

ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم

که از بالابلندان شرمسارم

مگر زنجیرِ مویی گیردَم دست

وگر نه سر به شیدایی برآرم

ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون

که شب تا روز اختر می‌شمارم

بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام

که کرد آگه ز رازِ روزگارم

اگر گفتم دعایِ مِی فروشان

چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم

من از بازویِ خود دارم بسی شُکر

که زورِ مردم آزاری ندارم

سری دارم چو حافظ مست لیکن

به لطف آن سری امیدوارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۲۳ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۲۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۲۳ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم

حافظ

همین شعر » بیت ۶

من از بازویِ خود دارم بسی شُکر

که زورِ مردم آزاری ندارم

سعدی

کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم

حافظ

همین شعر » بیت ۶

من از بازویِ خود دارم بسی شُکر

که زورِ مردم آزاری ندارم

حافظ

همین شعر » بیت ۳

ز چشم من بپرس اوضاع گردون

که شب تا روز اختر می‌شمارم

ابن حسام خوسفی

درازی شب هجران ز من پرس

که شب تا روز اختر می شمارم

باباطاهر

مو که چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار

هنوز از روی مالک شرمسارم

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عراقی

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟

اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم

کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه