چو زلف خود فرو مگذار کارم
که چون زلفت پریشان روزگارم
به یاد لعل شیرینت چو فرهاد
بتلخی روزگاری می گذارم
بجز نقش رخت نیکو نیاید
ز هر نقشی که نیکو می نگارم
نیارم بر زبان اورد نامت
که گر یارم بشب خفتن نیارم
درازی شب هجران ز من پرس
که شب تا روز اختر می شمارم
بسوزد مشعل تابنده ماه
گر از سوز درون آهی برآرم
ز تاب هجر زلفت چون بنفشه
سر از زانوی حسرت بر نیارم
بیا ساقی ز چشم نیمه مستم
قدح پر کن که در عین خمارم
نمی یابم ز گلزار تو بویی
ز غمزه می زنی بر دیده خارم
رخ ابن حسام و خاک راهت
که در راهت جز این رویی ندارم
مرا استاد عشقت نکته دان کرد
که رحمت باد بر آموزگارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این poem درباره عشق و درد جدایی است. شاعر به زلف محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که این زلف پریشان، نماد درد و دشواری اوست. او به یاد محبوبش میافتد و در حسرت نداشتن او روزهای سختی را سپری میکند. شبهای طولانی هجران را تلخی میسازد و حتی نام محبوب را بر زبان نمیآورد، چون در کنار او نمیتواند آرام گیرد. شاعر به سوختن درون خود از عشق و هجر اشاره میکند و در عین حال از ساقی میخواهد که جامی پر کند تا لحظاتی را با وجود غم و خمار بسر ببرد. او گلزار محبوبش را بیبو توصیف میکند و به وجود خارها در دیدهاش اشاره دارد. در نهایت، شاعر از معلم عشق خود تقدیر میکند که به او عشق و معنای آن را آموخته است.
هوش مصنوعی: موهایت را رها نکن و به حال من اهمیت بده، زیرا بینظمی و آشفتگی موهایت، نشاندهنده وضعیت آشفته و پریشان زندگی من است.
هوش مصنوعی: به یاد لبهای شیرین تو مانند فرهاد، روزهای سخت و تلخی را میگذرانم.
هوش مصنوعی: جز زیبایی چهرهات، هیچ تصویری زیبا نیست. هرچقدر هم که هنر خوب به تصویر بکشم، باز هم به پای زیبایی تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: نمیتوانم نامت را به زبان بیاورم، زیرا اگر چنین کنم، در خواب یار نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: از شبهای طولانی دوری از تو بپرس، چرا که من شب را تا سپیدهدم به شمارش ستارهها میگذرانم.
هوش مصنوعی: اگر از دل خود آهی برآورم، امیدوارم که روشنی و زیبایی ماه هم بسوزد.
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی و غم جدایی موی تو، مثل بنفشهای که از زانوی حسرت سر برنمیدارم.
هوش مصنوعی: بیا، ای ساقی، از چشمان نیمه مست من جام را پر کن، چون در حالت گیجی و خماری به سر میبرم.
هوش مصنوعی: در باغ تو بویی از گلها احساس نمیکنم، اما با چشمان تو که پر از ناز و فریب است، خارهایی در درونم حس میکنم.
هوش مصنوعی: من تنها به چهره تو و خاکی که زیر قدمهایت است، میاندیشم و جز تو هیچ چیز دیگری در زندگیام وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا دانا کرد و به من آموخت که چه چیزهایی را باید درک کنم، پس بر استاد عزیزم که این دانش را به من داد، رحمت و برکت باد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم
همین شعر » بیت ۵
درازی شب هجران ز من پرس
که شب تا روز اختر می شمارم
کُنون، گر تو نباشی جفت و یارم،
نیارایی به شادی روزگارم.
مو که چون اشتران قانع به خارم
جهازم چوب و خرواری ببارم
بدین مزد قلیل و رنج بسیار
هنوز از روی مالک شرمسارم
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
زنش گفتا که من بیمار و زارم
عرابی گفت من تیمار دارم
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم
به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم
نگارا، بر تو نگزینم کسی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.