خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن
یک بوسه آشکار و نهانم نمیدهد
هرچند شد ز حلقه خط پای در رکاب
زلفش همان به دست عنانم نمیدهد
چون خال سوخت تخم امید من و هنوز
لعل لبش به آب نشانم نمیدهد
با آن که عمرهاست پریشان اوست دل
شیرازهای ز موی میانم نمیدهد
فریاد کز سیاه دلی خط عنبرین
راه سخن به کنج دهانم نمیدهد
دست از میان زلف تو کوته نمیکنم
تا از دل رمیده نشانم نمیدهد
در زیر لب مراست سخنهای آتشین
چون شمع اشک و آه امانم نمیدهد
دیگر چه واقع است که آن چشم خوابناک
در پرده رطلهای گرانم نمیدهد
هرچند چون قلم دلم از درد شد دو نیم
حرف شکایتی به زبانم نمیدهد
کی میکنم نظر به خرامش که همچو موج
بیطاقتی به آب روانم نمیدهد
صائب منم که کوه غم و درد روزگار
استادگی به طبع روانم نمیدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق عاشقانه و اندوههای ناشی از فاصله و جدایی میپردازد. شاعر از عدم دسترسی به معشوق صحبت میکند و به نبود ارتباط فیزیکی و عاطفی اشاره میکند. او از ناکامی در بیان احساسات و انتظاراتش از معشوقش نالان است و احساس میکند که دردی در دل دارد که نمیتواند به زبان بیاورد. همچنین، اشاره به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر روان و روح او باعث افزایش حس پریشانی و ناامیدی در او شده است. در نهایت، او نشان میدهد که با وجود همه این دردها، همچنان به یاد و احساساتش نسبت به معشوق وفادار است.
هوش مصنوعی: چهرهاش هیچ خبری از درون دل من نمیدهد و به همین دلیل هم رازهای پنهانم را افشا نمیکند.
هوش مصنوعی: راه خوبیها مسدود شده و آن دهن حتی یک بوسه، چه در روشنی و چه در پنهانی، به من نمیدهد.
هوش مصنوعی: هرچند که در حلقههای زلفش گرفتار شدم، اما هنوز قادر نیستم کنترل اوضاع را در دست بگیرم.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم به خاطر عشق سوخته و امیدم نابود شده، هنوز لبانش به من وعدهای از محبت و عشق نمیدهند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سالهاست دل من در آشفتگی و پریشانی به سر میبرد، اما دلی آرام و منظم از موهای وسط سرم نمیسازد.
هوش مصنوعی: فریادی که از دل سیاه و غمگین برمیخیزد، نمیگذارد که صحبتهای خوشبو و زیبا از دهانم خارج شود.
هوش مصنوعی: من دستم را از میان موهای تو بر نمیدارم تا وقتی که دل شگفتزدهام نشانهای از خود نشان ندهد.
هوش مصنوعی: زیر لب من سخنهای پرشور و آتشینی هست که مانند شعله شمع، اشک و نالهای از من میسازد و از این درد و غم، آرامش ندارم.
هوش مصنوعی: دیگر چه چیزی وجود دارد که آن چشم خمار و خوابآلود، در برابر بارهای سنگین زندگی به من چشمپوشی نمیکند؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه قلبم از درد به دو قسمت تقسیم شده، هیچ کلمهای از شکایت بر زبانم نمیآید.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیتوانم به زیبایی و دلرباییاش نگاه کنم، زیرا آنچنان شوق و طغیانی در وجودم به وجود میآورد که مانند موجی بیتاب، نگذارد آرام بگیرم.
هوش مصنوعی: من صائب هستم، کسی که کوه سنگین غم و درد روزگار نمیگذارد که روح و روانم به آرامش برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
[...]
دوران نشان ز بخت جوانم نمیدهد
جامی ز دست پیر مغانم نمیدهد
از هر که نوشداروی جان میکنم طلب
جز از شرابخانه نشانم نمیدهد
در هجر او که گریه شده در گلو گره
[...]
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.