ای بهرخ رشکِ ارغوان و سمن!
هیچ دانی چه آمد از تو به من؟
تا به هجر تو مبتلا شدهام
با غم و محنت آشنا شدهام
لذت عمرم آنقدر بودهست
که به کوی توام گذر بودهست
من که از خدمت تو دور شوم
چه عجب گر ز جان نفور شوم!
بودم ایام وصلت ای دلکش
همچو گل هفتهای و لیکن خوش
عشق من با رخ تو خرّم بود
درد و غم را لب تو مرهم بود
چون حدیث از سفر درافکندی
از دلم بیخ خرمی کندی
آب رویم به باد بردادی
خونم از راه دیده بگشادی
شهر بر من به زاریان بگریست
که تو بی او چگونه خواهی زیست؟
من بماندم اسیر و عاجز و خوار
روز و شب بر در بساط خمار
خود بر این کار تو مقرر بود
بنده را خود هزینه در سر بود
که تو ناگاه عهد من شکنی
همچو اشکم به خاک برفکنی
آخر ای بیحفاظ بیمعنی
هیچ حاصل نداشت آن دعوی؟
من که از تو وفا طمع دارم
لاجرم این چنین بود کارم؟
دوستان را کسی نیازارد
چون منی را کسی چنین دارد؟
من ز روز نخست دانستم
وین حکایت درست دانستم
که تو این عهد بشکنی با من
بهدرآیی به دشمنی با من
همه عالم تو را خریدارند
به چو من مفلست بنگذارند
صد رَهَم عقل گفت: ای مسکین!
رو پس کار خویشتن بنشین!
عشق خوبان و سینه اوباش؟!
نور خورشید و دیده خفاش؟!
آن که سر با سپهر در نارد
سر و دردِ سرِ تو، کی دارد؟
این نصیحت ز عقل نشنیدم
لاجرم تا سزای خود دیدم
من به چنگال قهر افتاده
یار در گرد شهر سر داده
هرزهکاری نبود حِرفَت من
ای دریغ آن صلاح و عفت من!
دایه رویت به ماه ننموده
تاب مویت صبا نفرسوده
وهم را بر در تو کار نبود
باد را در بر تو بار نبود
بی گناهی ز بنده برگشتی
تا به گرد جهان سمر گشتی
تو فکندی به خیره اندیشی
با همه شهر ری مرا خویشی
گر وصال منت به کام نبود
یا به من میل تو تمام نبود
به چه موجب فکندیم باری
خیره در چنگ پیر کفتاری؟
کرده ابلیس را به عشوه سیاه
دله را داده بازی روباه
علت کونش سالها داده
استخوانهاش در هم افتاده
گر تو روزیش ناگهان بینی
چست بنشسته در پس بینی
راست گویی که هست اسرافیل
صور در دم گرفته بی تأویل
هست در بند کیر چون سندان
در دهانش نمانده یک دندان!
گه گهی خوانَدم به «ناز پسر!»
کیر خر در کس چنین مادر!
چند ازین تن به غصه در دادن؟
پیر گشتم ز پیرزن گادن!
گندهپیری، ددی بدین زشتی
خدمت نوح کرده در کشتی
چون جدا کرد ناگهان ز منت
در ربود آن نواله از دهنت
بعد ازین رخ به خون همیشویم
زار میگریم و همیگویم:
کای بکرده لب تو مکاری
هیچ ممکن بود که یکباری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و ناراحتی شخصی است که به خاطر دوری از معشوقش به عذاب افتاده است. او از عشق و خوشیهای گذشتهاش در کنار معشوق یاد میکند و به غم و تنهاییاش اشاره میکند. شاعر احساس میکند که زندگیاش بدون معشوق پوچ و بیمعنا شده و همواره در زاری و عذاب به سر میبرد. او به بیوفایی معشوقش و شکستن عهد اشاره دارد و حسرت میخورد که چرا رابطهشان به اینجا رسیده است. در نهایت، شاعر از تقدیر و خوشیهایی که از دست داده شکایت میکند و به ناامیدی و حسرت خود میپردازد.
هوش مصنوعی: ای زیبا، که زیباییات باعث حسادت گلهای ارغوان و سمن شده است! آیا میدانی که چه حسی و چه تأثیری از وجود تو به من منتقل شده است؟
هوش مصنوعی: از زمانی که از تو دور افتادهام، با غم و درد آشنا شدهام.
هوش مصنوعی: عمرم آنقدر از خوشی پر بوده که گذرم به کوی تو افتاده است.
هوش مصنوعی: وقتی که از خدمت و محبت تو دور شوم، شگفتی نیست اگر از جان و زندگی خود نیز بیزار شوم!
هوش مصنوعی: من در روزهای وصالت، ای دلربا، همچون گلی شادم، هرچند که این شادی فقط یک هفته به طول انجامید.
هوش مصنوعی: عشق من زمانی زیبا و خوشحالکننده است که تو در کنارم باشی و درد و رنجهایم با لبهای تو تسکین مییابند.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از سفر کردی، شادی و خوشی را از دل من بیرون بردی.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، تمام احساسات و امیدهایم را از دست دادهام و اشکهایم به خاطر ناتوانی در کنترل این وضعیت، از چشمانم سرازیر شدهاند.
هوش مصنوعی: شهر به خاطر من با غم و اندوه گریه کرد، حال آنکه تو بدون من چگونه میخواهی زندگی کنی؟
هوش مصنوعی: من همچنان در حالتی ناتوان و ذلیل و اسیر ماندهام و هر روز و شب در کنار سفرهای پر از شراب دلتنگم.
هوش مصنوعی: این کار برای تو مقدر شده بود و بنده نیز خود به تنهایی به هزینه و تلاش در این زمینه پرداخته بود.
هوش مصنوعی: تو ناگهان پیمان من را میشکنی، مانند اشکی که به زمین بریزد و برف را محو کند.
هوش مصنوعی: در نهایت، ای کسی که تحت هیچ محافظتی نیستی، این ادعای تو که بیمعناست، هیچ نتیجهای نداشت؟
هوش مصنوعی: من که به وفای تو امید داشتم، پس چرا اینطور عمل کردم؟
هوش مصنوعی: هیچ کس به دوستانش آسیبی نمیزند، اما آیا کسی به اندازه من، کسی را اینگونه دوست دارد؟
هوش مصنوعی: من از همان ابتدا فهمیدم و این داستان را به خوبی درک کردم.
هوش مصنوعی: اگر تو این پیمان را با من بشکنی، به دشمنیام خواهی پرداخت.
هوش مصنوعی: همه افراد در دنیا به ارزش و اهمیت تو پی بردهاند، اما مانند من که به شدت نیازمند و بیپول هستم، به من کمکی نمیکنند.
هوش مصنوعی: عقل به من میگوید: ای بیچاره! بهتر است به کارهای خودت رسیدگی کنی و از فکر دیگران دست برداری.
هوش مصنوعی: عشق زیبا رویان و محبت آدمهای ناپسند چه تفاوتی دارد؟ آیا نور خورشید با دیدن خفاشها قابل مقایسه است؟
هوش مصنوعی: هر کس که درگیر مشکلات و چالشهاست، چگونه میتواند به درد و رنج تو توجه کند و به تو کمک کند؟
هوش مصنوعی: من نصیحت عقل را گوش نکردم و به همین دلیل، نتیجهاش را با چشمان خود دیدم.
هوش مصنوعی: من در دلتنگی و خشم محبوبی که به من آسیب رسانده، در شهر پرسه میزنم.
هوش مصنوعی: بیجایی و بیموقع بودن سخنت باعث افسوس من است، ای کاش درستی و عفت من حفظ میشد.
هوش مصنوعی: چهرهات به زیبایی ماه میماند و هنوز نسیم صبحگاهی بر وزش موهایت تاثیر نگذاشته است.
هوش مصنوعی: تصور و خیال، در نزد تو جایی ندارد و نگرانیش در دل تو اثری ندارد.
هوش مصنوعی: بیگناهی تو باعث شد که از بنده فاصله بگیری و در نهایت به دور دنیا گردش کنی.
هوش مصنوعی: تو با اندیشههای خودم، به من ارتباطی دادی که در کل شهر ری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر رسیدن به وصال تو برایم ممکن نبود یا اینکه محبت تو به من به اندازه کافی نبود،
هوش مصنوعی: چرا بار سنگینی را به دوش خود گذاشتیم و به دنبال مشکلی بیفایده رفتیم که تنها نتیجهاش سختی است؟
هوش مصنوعی: ابلیس با ناز و فریب، دل را به بازی میگیرد و مانند روباه، حقه و ترفند به کار میبرد.
هوش مصنوعی: به دلیل کهولت سن و گذشت زمان، استخوانهای او دیگر تواناییش را از دست داده و دچار ضعف و ناتوانی شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان ببینی که روزی برای تو فراهم شده، بدان که این نعمت تنها برای تو نیست و باید در پسزمینه آن دقت کنی و مراقب باشی.
هوش مصنوعی: راستگویی در حال حاضر در وضعیتی قرار دارد که اسرافیل (فرشتهای که در پایان دنیا نفخه میزند) در حال دمیدن در صور (شیپور به معنای شروع قیامت) است و این امر قابل تفسیر و تأویل نیست.
هوش مصنوعی: در وضعیت نامناسبی به سر میبرد و نه تنها قدرتی ندارد، بلکه حتی نشانهای از سلامت هم در او دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: گاه به شوخی و به ناز از پسر میخوانم، اما حیف که در بیحکمتی چنین مادری به دنیا آمده است!
هوش مصنوعی: چند بار باید به خاطر غم و ناراحتی برنامهریزی کنیم؟ از بس که مدتی طولانی با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کردهام، احساس میکنم پیر شدهام.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی به نام "گندهپی" با زشتی و بدی خود در خدمت نوح در کشتی حضور داشته است. به طور کلی، این عبارت به توصیف فردی زشت و ناپسند اشاره دارد که در شرایطی خاص، در کنار دیگران قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ناگهان از من دور شد و لقمهای که در دهان داشتم را از من گرفت.
هوش مصنوعی: پس از این، چهرهام را به خون میآلایم و در حالی که به شدت میگریم، سخن میگویم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به زیبایی لب تو کاری نکرده، آیا ممکن است که یک بار چنین خیالی به سر بزنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.