گر گل رخسار تو عزم گلستان کند
گل به تماشای او روی به بستان کند
ور مه روی تو را ماه ببیند برش
تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند
نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز
سر زچه رو در کشد رو ز چه پنهان کند؟
سلسله زلف تو با دل دیوانگان
آنچ کند ماه نو او همه روز آن کند
درد تو در جان من خیمه زد از بهر آنک
وصل تو تا یک شبی همت درمان کند
ورنه ز عشقت ظهیر دیده برآنجا نهاد
کز تو بر شهریار قصه و افغان کند
خسرو گردون پناه نصرت دین بیشکین
آنک فلک بر درش خدمت در بان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند
شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان کند
گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه
خانهٔ صد آینه یک مژه وبرانکند
حسن عرقناک او محرمی دل نخواست
[...]
هر که دل خویش را فتنه دیوان کنند
قافیه شد شایگان سجده دیوان کند
شاه چو خواهد که کار روی بسامان کند
گوهر پند حکیم سلسله جان کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.