از دست تو کس همچو من بیسروپا نیست
گر هست چو من این همه انگشتنما نیست
خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم
دیدم که کسی بهر کسی عقده گشا نیست
از صفحه زنگاری افلاک شود محو
هر نام که در دفتر ارباب وفا نیست
زندان نفس یا قفس دل بودش نام
هر سینه که آماجگه تیر بلا نیست
در دایره فقر قدم نه که در آن خط
یک نقطه ترا فاصله با شاه و گدا نیست
از راه صنم پی به صمد بردم و دیدم
راهی به خدا نیست که آن ره به خدا نیست
با منفعت صنفی خود فرخی امروز
خود در صدد کشمکش فقر و غنا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.